require

base info - اطلاعات اولیه

require - نیاز

verb - فعل

/rɪˈkwaɪər/

UK :

/rɪˈkwaɪə(r)/

US :

family - خانواده
requirement
نیاز
google image
نتیجه جستجوی لغت [require] در گوگل
description - توضیح

  • به چیزی نیاز داشتن

  • if you are required to do or have something a law or rule says you must do it or have it


    اگر از شما خواسته می شود کاری را انجام دهید یا داشته باشید، یک قانون یا قانون می گوید که باید آن را انجام دهید یا آن را داشته باشید


  • به‌دلیل یک قانون یا قاعده، رسماً از مردم بخواهند کاری انجام دهند


  • نیاز به چیزی یا ضروری کردن چیزی


  • نیاز به چیزی یا ضروری ساختن چیزی


  • دستور دادن یا مطالبه کردن چیزی، یا دستور دادن به کسی برای انجام کاری، esp. به دلیل یک قانون یا قانون


  • برای انجام کاری رسماً برای کسی ضروری کردن


  • دومی پس از آن از مدیسون برای صدور حکم مانداموس شکایت کرد.

  • The latter then sued for a writ of mandamus requiring Madison to give him his commission.


    ادی نیاز به صعود حدود 2200 فوتی در طول 5-1 / 4 مایل دارد.

  • Eddy requires a climb of about 2,200 feet over the course of 5-1 / 4 miles.


    این شغل نیاز به مدرک دانشگاهی و دانش کامپیوتر دارد.

  • The job requires a college degree and a knowledge of computers.


    جرم دوم مستلزم استناد جنحه است و سومین جرم مستلزم حضور در دادگاه است.

  • A second offense would earn a misdemeanor citation, and a third would require a court appearance.


    اما به آب قلیایی نیاز دارد و آزادانه از طریق قلمه های ساقه تکثیر می شود.

  • But it requires alkaline water and propagates freely from stem-cuttings.


    اما فقط در صورتی کار می کند که سفارشات بیشتری مورد نیاز باشد و سایر تامین کنندگان به راحتی در دسترس نباشند.

  • But it will only work if further orders are required and other suppliers are not readily available.


    استاندار حداقل افزایش را برای مدارس مورد نیاز طرح 98 پیشنهاد می کند.

  • The governor is proposing the minimum increase for schools required by Proposition 98.


    چند نفر برای شکایت از خراج مورد نیاز معاونت در ریبا به این گروه پیوستند.

  • Several joined in to complain about the tribute required by the deputy in Riba.


    همانطور که هر زوجی به شما خواهد گفت، ازدواج مستلزم تعهد و فداکاری هر دو طرف است.

  • As any couple will tell you marriage requires commitment and sacrifice from both partners.


    اکثر گیاهان خانگی به نور خوب و آبیاری منظم نیاز دارند.

  • Most house plants require good light and regular watering.


    آیا چیز دیگری نیاز دارید، قربان؟

  • Is there anything further you require sir?


    مهمانانی که نیاز به رژیم غذایی خاصی دارند باید از قبل به مدیر پذیرایی اطلاع دهند.

  • Guests who require special diets should inform the catering manager in advance.


    شکستگی پای هیگینز احتمالا نیاز به جراحی دارد.

  • Higgins' broken leg will probably require surgery.


    برای مراقبت از یک کودک ناتوان صبر زیادی لازم است.

  • A lot of patience is required to look after a disabled child.


example - مثال
  • These pets require a lot of care and attention.


    این حیوانات خانگی نیاز به مراقبت و توجه زیادی دارند.

  • Deciphering the code requires an expert.


    رمزگشایی کد نیاز به متخصص دارد.

  • This condition requires urgent treatment.


    این وضعیت نیاز به درمان فوری دارد.

  • Do you require anything else? (= in a shop/store, for example)


    آیا چیز دیگری نیاز دارید؟ (= برای مثال در یک مغازه/فروشگاه)

  • These plants absolutely require shade.


    این گیاهان کاملاً به سایه نیاز دارند.

  • True marriage requires us to show trust and loyalty.


    ازدواج واقعی مستلزم نشان دادن اعتماد و وفاداری است.

  • The situation required that he be present.


    شرایط ایجاب می کرد که حضور داشته باشد.

  • The situation required that he should be present.


    شرایط ایجاب می کرد که او حضور داشته باشد.

  • Lentils do not require soaking before cooking.


    عدس قبل از پختن نیازی به خیساندن ندارد.

  • I just require a signature on the form.


    من فقط نیاز به امضا در فرم دارم.

  • The wearing of seat belts is required by law.


    بستن کمربند ایمنی طبق قانون الزامی است.

  • ‘Hamlet’ is required reading (= must be read) for this course.


    خواندن هملت برای این دوره الزامی است (= باید خوانده شود).

  • Several students failed to reach the required standard.


    چند دانش آموز نتوانستند به استاندارد لازم برسند.

  • What exactly is required of a receptionist (= what are they expected to do)?


    دقیقاً چه چیزی از یک مسئول پذیرش خواسته می شود (= از آنها انتظار می رود چه کاری انجام دهند)؟

  • All candidates will be required to take a short test.


    همه داوطلبان ملزم به شرکت در آزمون کوتاه خواهند بود.

  • All adults are legally required to pay the tax.


    همه افراد بالغ قانونا ملزم به پرداخت مالیات هستند.

  • We require that you comply with the following rules:…


    ما از شما می خواهیم که قوانین زیر را رعایت کنید: …

  • The law requires that everyone wear a seat belt.


    قانون ایجاب می کند که همه از کمربند ایمنی استفاده کنند.


  • این طرح به سطح بالایی از سرمایه گذاری نیاز دارد.

  • Friendships do not just happen; they require effort.


    دوستی ها فقط اتفاق نمی افتد. آنها نیاز به تلاش دارند.

  • They are trying to reduce the time required to complete the process.


    آنها در تلاشند تا زمان لازم برای تکمیل فرآیند را کاهش دهند.

  • These changes require vast amounts of capital


    این تغییرات نیاز به سرمایه هنگفتی دارد

  • Sufficient moisture is required for good growth.


    رطوبت کافی برای رشد خوب مورد نیاز است.

  • More research is urgently required before conclusions can be drawn.


    قبل از اینکه بتوان نتیجه گیری کرد، به تحقیقات بیشتری نیاز است.


  • گیاهان معمولاً هر سال نیاز به درمان دارند.

  • Your services are no longer required.


    خدمات شما دیگر مورد نیاز نیست.

  • Force is required in order to open it.


    برای باز کردن آن به نیرو نیاز است.

  • Applying online requires less time and effort.


    درخواست آنلاین نیاز به زمان و تلاش کمتری دارد.

  • The government's ruling will require widespread changes in classroom practices.


    حکم دولت مستلزم تغییرات گسترده در شیوه های کلاس درس است.

  • Graduates should possess the knowledge and skills required by industry.


    فارغ التحصیلان باید دانش و مهارت های مورد نیاز صنعت را داشته باشند.

  • Students were required to provide a written proposal.


    دانشجویان موظف به ارائه پیشنهاد کتبی بودند.

synonyms - مترادف

  • تقاضا


  • انتظار

  • necessitate


    ضروری است


  • گرفتن

  • entail


    مستلزم


  • درگیر کردن

  • decree


    فرمان


  • دقیق


  • نیاز

  • warrant


    حکم


  • درخواست کنید


  • تماس برای


  • پافشاری بر


  • به دنبال


  • خواستن


  • منظور داشتن


  • دلالت


  • مناسبت


  • مطالبه


  • تحمیل کنند


  • نیازمند بودن


  • گریه کن برای

  • encompass


    شامل بودن

  • oblige


    وادار کردن


  • در نتیجه در


  • پیش فرض

  • presuppose


    شرط می کند

  • stipulate


    فرض کنید


  • ضروری کند


  • عبارتند از


antonyms - متضاد

  • دارند


  • نگه دارید


  • پاسخ

  • disallow


    اجازه ندادن

  • dislike


    دوست نداشتن


  • دادن


  • پیشنهاد


  • متوقف کردن


  • رها کردن


  • رد کردن


  • نمی خواهد


  • چشم پوشی کردن


  • نفرت

  • abjure


    فرمان


  • طرد کردن


  • ذهن

  • spurn


    اطاعت کن


  • دلسرد کردن

  • obey


    سرکوب کردن

  • discourage


    محاسبه

  • repress


    منصرف کردن


  • از دست دادن

  • dissuade


    بررسی


  • شکست


  • مکث


  • تاخیر انداختن

  • halt


    گوش بده


  • چشم پوشی



  • disapprove


لغت پیشنهادی

railroad

لغت پیشنهادی

responsiveness

لغت پیشنهادی

archeology