scheme

base info - اطلاعات اولیه

scheme - طرح

noun - اسم

/skiːm/

UK :

/skiːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [scheme] در گوگل
description - توضیح

  • یک طرح رسمی که در نظر گرفته شده است به نحوی به مردم کمک کند، مثلاً با ارائه آموزش یا آموزش

  • a clever plan especially to do something that is bad or illegalused to show disapproval


    یک طرح هوشمندانه، به ویژه برای انجام کاری که بد یا غیرقانونی است - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود


  • سیستمی که برای سازماندهی اطلاعات، ایده ها و غیره استفاده می کنید

  • to secretly make clever and dishonest plans to get or achieve something


    مخفیانه برای به دست آوردن یا رسیدن به چیزی برنامه ریزی های هوشمندانه و ناصادقانه انجام دادن


  • طرح یا ترتیبی رسمی که به نحوی به مردم کمک می کند


  • ترتیبی که در آن دولت یا کارفرما به مردم کمک مالی می کند


  • یک طرح هوشمندانه، به ویژه برای انجام یک کار بد یا غیرقانونی


  • سیستمی که برای سازماندهی اطلاعات استفاده می شود


  • یک برنامه سازماندهی شده برای انجام کاری، به ویژه کاری غیر صادقانه یا غیرقانونی که نتیجه خوبی برای شما به همراه خواهد داشت

  • an officially organized plan or system


    یک طرح یا سیستم رسمی سازمان یافته

  • to make clever, secret plans that often deceive others


    برنامه ریزی هوشمندانه و مخفیانه ای که اغلب دیگران را فریب می دهد

  • a plan for doing or organizing something


    برنامه ای برای انجام یا سازماندهی چیزی

  • A scheme is also a secret and dishonest plan


    یک طرح نیز یک نقشه مخفیانه و غیر صادقانه است

  • to make a plan esp. a secret and dishonest one


    برای ایجاد یک برنامه، به ویژه یک راز و نادرست

  • a plan for getting an advantage for yourself especially by deceiving others


    برنامه ای برای به دست آوردن مزیت برای خود، به ویژه با فریب دادن دیگران

  • to make clever secret plans which are intended to deceive people


    نقشه های مخفیانه هوشمندانه ای بسازید که هدفشان فریب مردم است

  • Tony Prior Prior Harwin's chairman then proposed a scheme to save both the company and investors' funds.


    تونی پریور، رئیس پریور هاروین، سپس طرحی را برای صرفه جویی در سرمایه شرکت و سرمایه گذاران پیشنهاد کرد.


  • بنابراین، ابتدا عملیات طرح معاضدت حقوقی را در نظر می گیریم.

  • This chapter considers each of these components of a classification scheme in turn.


    این فصل به نوبه خود هر یک از این اجزای یک طرح طبقه بندی را در نظر می گیرد.

  • a classification scheme


    یک طرح طبقه بندی

  • He's always coming up with these dumb schemes for making money that just land us in trouble.


    او همیشه با این طرح های احمقانه برای پول درآوردن است که ما را به دردسر می اندازد.

  • In 1981 a £30 million government scheme was launched to encourage industry to switch from oil and gas to coal-fired boilers.


    در سال 1981 یک طرح دولتی 30 میلیون پوندی راه اندازی شد تا صنعت را تشویق کند که از نفت و گاز به دیگ های سوخت زغال سنگ تبدیل شود.

  • Adult literacy schemes have been run with great success in the inner cities.


    طرح های سوادآموزی بزرگسالان با موفقیت زیادی در شهرهای داخلی اجرا شده است.

  • Easy payment schemes are often possible and for the unemployed or those in receipt of benefits colleges often waive tuition fees.


    طرح‌های پرداخت آسان اغلب امکان‌پذیر است و برای بیکاران یا کسانی که مزایای دریافت می‌کنند، کالج‌ها اغلب از شهریه چشم پوشی می‌کنند.

  • Several organizations run schemes to help women find work after their children have started school.


    چندین سازمان طرح هایی را برای کمک به زنان پس از شروع مدرسه فرزندانشان برای یافتن کار اجرا می کنند.


  • من برای یک طرح حمایت از قربانیان کار داوطلبانه انجام می دهم.

  • In the coming year changes are being made which will increase the range of the scheme.


    در سال آینده تغییراتی در حال انجام است که دامنه این طرح را افزایش می دهد.

  • Young came up with the scheme to pass phony checks.


    یانگ طرحی را برای گذراندن چک های ساختگی ارائه کرد.

  • The scheme was criticized by Second Division Clubs on the grounds that they had to share the onus equally with the better-off.


    این طرح توسط باشگاه های دسته دوم به این دلیل مورد انتقاد قرار گرفت که آنها باید مسئولیت را به طور مساوی با افراد بهتر تقسیم کنند.

  • The government's Youth Training Scheme soon ran into difficulties.


    طرح آموزش جوانان دولت به زودی با مشکلاتی مواجه شد.

example - مثال

  • یک طرح آموزشی

  • a local scheme for recycling newspapers


    یک طرح محلی برای بازیافت روزنامه ها

  • to introduce/operate a scheme to improve links between schools and industry


    معرفی/اجرای طرحی برای بهبود پیوند بین مدارس و صنعت


  • بر اساس طرح جدید، فقط به مدارس موفق بودجه اضافی تعلق می گیرد.

  • to introduce/launch/run a scheme


    برای معرفی/راه اندازی/اجرای یک طرح

  • a salary/insurance/loan scheme


    یک طرح حقوق / بیمه / وام

  • The houses have been demolished as part of a major regeneration scheme.


    خانه ها به عنوان بخشی از یک طرح بازسازی بزرگ تخریب شده اند.

  • an elaborate scheme to avoid taxes


    یک طرح پیچیده برای اجتناب از مالیات

  • They hatched a scheme to rob a Monte Carlo casino.


    آنها نقشه ای برای سرقت از کازینو مونت کارلو طراحی کردند.

  • Is this another one of your crazy schemes for making money?


    آیا این یکی دیگر از طرح های دیوانه کننده شما برای کسب درآمد است؟

  • It is a poem with a rhyme scheme and a defined structure.


    شعری است با طرح قافیه و ساختاری مشخص.

  • I'm from Glasgow and grew up in a scheme.


    من اهل گلاسکو هستم و در یک طرح بزرگ شدم.

  • My personal problems are not really important in the overall scheme of things.


    مشکلات شخصی من واقعاً در طرح کلی چیزها مهم نیستند.

  • This small annoyance isn't much in the grand scheme of things.


    این آزار کوچک در طرح بزرگ چیزها زیاد نیست.

  • I don't think marriage figures in his scheme of things.


    فکر نمی‌کنم ازدواج در برنامه‌های او باشد.

  • The project is based on a successful pilot scheme in Glasgow.


    این پروژه بر اساس یک طرح آزمایشی موفق در گلاسکو است.

  • The scheme allows customers to trade in their own computer against the cost of a new one.


    این طرح به مشتریان این امکان را می دهد که در رایانه خود در برابر هزینه رایانه جدید معامله کنند.

  • Under the scheme land would be sold to building companies.


    بر اساس این طرح، زمین به شرکت های ساختمانی فروخته می شود.

  • a government-backed scheme


    یک طرح با حمایت دولت

  • a scheme whereby the elderly will be provided with help in the home


    طرحی که به موجب آن به سالمندان در خانه کمک می شود

  • Police uncovered a scheme to steal paintings worth more than $250 000.


    پلیس طرحی را برای سرقت نقاشی هایی به ارزش بیش از 250 هزار دلار کشف کرد.

  • This is not one of those get-rich-quick schemes that you see on the internet.


    این یکی از آن طرح‌های ثروتمند شدن سریع نیست که در اینترنت می‌بینید.

  • She's come up with a hare-brained scheme for getting her novel published.


    او برای انتشار رمانش نقشه‌ای خرگوش‌آمیز اندیشیده است.

  • He has an ingenious scheme to attract funding.


    او یک طرح مبتکرانه برای جذب بودجه دارد.

  • They concocted an elaborate fund-raising scheme.


    آنها طرح مفصلی برای جمع آوری سرمایه طراحی کردند.

  • He has a hare-brained/crazy scheme for getting rich before he's 20.


    او نقشه ای خرگوش/دیوانه برای ثروتمند شدن قبل از 20 سالگی دارد.

  • Under the current marking/mark scheme you need 90 percent to get an A.


    بر اساس طرح علامت گذاری/علامت گذاری فعلی، برای دریافت A به 90 درصد نیاز دارید.

  • a training/housing/play scheme


    یک طرح آموزشی / مسکن / بازی

  • a pension/savings scheme


    یک طرح بازنشستگی/پس انداز

  • There's a new scheme in our town for recycling plastic bottles.


    یک طرح جدید در شهر ما برای بازیافت بطری های پلاستیکی وجود دارد.

  • Class sizes will increase under the new scheme.


    بر اساس طرح جدید، اندازه کلاس ها افزایش می یابد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • chaos


    آشوب


  • اختلال

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده


  • گیجی

  • disarray


    بی نظمی

  • disarrangement


    به هم ریختگی


  • بخش

  • cog


    چرخ دنده

  • messiness


    آشفتگی

  • derangement


    بهم ریختگی


  • درهم ریختن

  • muddle


    کسر

  • fraction


    بهم ریختن

  • jumble


    بودن


  • جهل

  • ignorance


    از هم گسیختگی

  • disjointedness


    عدم انسجام

  • incoherence


    انکار

  • denial


    وتو

  • veto


    زنگ تفريح


  • تفاوت


  • واقعیت


  • چروکیدگی

  • topsy-turviness


    بی قانونی

  • unruliness


    عدم تعادل

  • lawlessness


    عدم تناسب

  • imbalance


    نظم نادرست

  • disproportion


  • disorderedness


  • misorder


لغت پیشنهادی

bench

لغت پیشنهادی

presentable

لغت پیشنهادی

cash