police

base info - اطلاعات اولیه

police - پلیس

noun - اسم

/pəˈliːs/

UK :

/pəˈliːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [police] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Get out of the house or I'll call the police.


    از خانه برو بیرون وگرنه به پلیس زنگ می زنم.


  • در صورت مشاهده موارد مشکوک با پلیس تماس بگیرید.

  • The police arrested three men and took them for questioning.


    پلیس سه مرد را دستگیر و برای بازجویی برد.

  • Police are investigating the break-in.


    پلیس در حال بررسی این سرقت است.

  • Armed police soon arrived on the scene.


    پلیس مسلح به زودی در محل حاضر شد.

  • traffic/transport police


    پلیس ترافیک / حمل و نقل

  • Hundreds of police in riot gear struggled to control the violence.


    صدها پلیس با تجهیزات ضد شورش برای کنترل خشونت تلاش کردند.


  • یک ماشین پلیس


  • تحقیقات پلیس در مورد قتل


  • برای ارائه گزارش با اداره پلیس محلی خود تماس بگیرید.

  • I'd really rather not involve the police.


    من واقعاً ترجیح می دهم پلیس را درگیر نکنم.

  • No arrest has been made, but a man is helping the police with their enquiries.


    کسی دستگیر نشده است، اما یک مرد در حال کمک به پلیس در تحقیقات خود است.

  • Police have appealed for witnesses to come forward.


    پلیس از شاهدان درخواست کرده است که حضور پیدا کنند.

  • The police arrived to break up the battle.


    پلیس برای شکستن نبرد وارد شد.

  • The police charged him with impaired driving.


    پلیس او را به اختلال در رانندگی متهم کرد.

  • I had a police record.


    من سابقه پلیس داشتم.

  • All prosecution witnesses were given police protection.


    همه شاهدان دادستان تحت حمایت پلیس قرار گرفتند.

  • He spent the night in a police cell after his arrest.


    او پس از دستگیری شب را در سلول پلیس گذراند.

  • He was held in police custody for a month


    او یک ماه در بازداشتگاه پلیس بود

  • Nine arrests were made in a series of police raids across the city.


    در یک سری حملات پلیس در سراسر شهر، 9 نفر دستگیر شدند.

  • Some protesters managed to break through the police cordon.


    برخی از معترضان موفق به شکستن حلقه پلیس شدند.

  • The visiting fans returned to the railway station under police escort.


    هواداران مهمان با اسکورت پلیس به ایستگاه راه آهن بازگشتند.

  • There was a huge police presence at the demonstration.


    حضور گسترده پلیس در این تظاهرات بود.

  • A man was arrested by the police and held for questioning.


    مردی توسط پلیس دستگیر و برای بازجویی بازداشت شد.


  • پلیس به یک باند محلی مظنون است.

  • I think you should call the police.


    فکر کنم باید به پلیس زنگ بزنی

  • The police are investigating fraud allegations against him.


    پلیس در حال بررسی اتهامات کلاهبرداری علیه وی است.

  • There should be more police patrolling the area on foot.


    باید پلیس بیشتری در منطقه به صورت پیاده در حال گشت زنی باشد.

  • The march will be heavily policed by an anti-riot unit.


    این راهپیمایی به شدت توسط یک واحد ضد شورش کنترل خواهد شد.

  • The use of these chemicals must be carefully policed.


    استفاده از این مواد شیمیایی باید به دقت کنترل شود.

  • Police arrested two people in connection with the robbery.


    پلیس دو نفر را در ارتباط با این سرقت دستگیر کرد.

synonyms - مترادف

  • زور

  • policemen


    پلیس ها

  • policewomen


    پلیس زن

  • cops


    پاسبانی

  • constabulary


    قانون

  • law


    fuzz

  • fuzz


    حرارت


  • پلیس

  • cop


    فلز مس

  • copper


    کف پای صاف

  • flatfoot


    پاسبان

  • constable


    ژاندارم

  • gendarme


    بهترین

  • finest


    کاراگاه

  • detective


    بابی

  • bobby


    قانونمند

  • lawman


    کت آبی

  • bluecoat


    افسران

  • officers


    گشت بان

  • patrolman


    تغذیه شده است

  • fed


    نارک

  • narc


    مرد

  • man


    خرس


  • گاو نر

  • coppers


    پلد

  • bull


    بابی ها

  • plod


    نشان

  • bobbies


    خوک

  • badge


    آبی

  • pig



antonyms - متضاد

  • هجوم بردن

  • hurry


    عجله کن

  • hasten


    زور


  • بریزید


لغت پیشنهادی

topaz

لغت پیشنهادی

voicing

لغت پیشنهادی

awkwardly