opposite
opposite - مقابل
adjective - صفت
UK :
US :
اگر یک چیز یا شخص در مقابل دیگری قرار گیرد، آنها در مقابل یکدیگر قرار دارند
تا حد امکان متفاوت از چیزهای دیگر
جهت مخالف، راه و غیره مستقیماً از کسی یا چیزی دور است
the opposite side corner edge etc of something is on the other side of the same area often facing it
طرف مقابل، گوشه، لبه و غیره چیزی در طرف دیگر همان ناحیه قرار دارد و اغلب رو به آن است
شخص یا چیزی که تا حد امکان با شخص یا چیز دیگری متفاوت است
در موقعیتی در طرف دیگر همان منطقه
کاملا متفاوت
قرار گرفتن در موقعیتی در طرف دیگر؛ رو به رو
روبروی گوینده یا شخص یا چیز گفته شده
In baseball the opposite field is the right side of the field for a right-handed batter (= the person who hits the ball) or the left side of the field for a left-handed batter
در بیسبال، میدان مقابل، سمت راست زمین برای ضربه زدن با دست راست (= شخصی که توپ را می زند) یا سمت چپ زمین برای ضربه زدن به چپ دست است.
در موقعیتی که رو به کسی یا چیزی است اما در طرف دیگر
ایفای نقش در یک فیلم یا بازی با کسی به عنوان شریک
چیزی یا کسی که کاملاً با شخص یا چیز دیگری متفاوت است
در یک موقعیت در طرف دیگر به چیزی
روبرو شدن با شما یا روبرو شدن با کسی یا چیزی
پیانو را روبروی مبل قرار دهید.
پاسخ ها در صفحه مقابل داده شده است.
ما پایین تر در طرف مقابل جاده زندگی می کنیم.
وقتی در دو طرف کشور زندگی می کنید، داشتن یک رابطه آسان نیست.
میتوانستم ببینم که از پنجرههای خانه دقیقاً روبروی دود میآید.
روی صندلی روبرو نشست.
من آنها را تماشا کردم و سپس در جهت مخالف حرکت کردم.
او سعی کرد او را آرام کند اما به نظر می رسید که نتیجه معکوس داشته است.
دانش آموزانی که در دو انتهای محدوده توانایی قرار دارند
داستانی در مورد یک جفت پسر جوان از افراط مخالف جامعه
او دیدگاهی برخلاف دیدگاه فریزر داشت.
وزیر امور خارجه هم اکنون در حال مذاکره با طرف مقابل خود در کاخ سفید است.
صحبت کردن با جنس مخالف برای او مشکل بود.
ملاحظات مختلفی وجود دارد که اغلب به جهات مختلف کشیده می شود.
شما هرگز نمی دانید که آنها خواهر هستند - آنها از هر نظر کاملاً مخالف یکدیگر هستند.
تلاش پلیس برای آرام کردن خشونت نتیجه معکوس داشت.
من و برادرم در دو طرف شهر زندگی می کنیم.
نقشه صفحه مقابل نشان می دهد که این پرندگان معمولاً در کجا تولید مثل می کنند.
آنها در دو طرف میز (از یکدیگر) نشستند و از صحبت کردن خودداری کردند.
اگر می خواهید بلیط بخرید، باید به باجه روبرو بروید.
آن خانه مقابل (= آن طرف جاده) مال کیست؟
او با یک هوم ران به زمین مقابل برخورد کرد.
ویلسون برای یک تک آهنگ برعکس به زمین ضربه زد.
ما در ساختمان روبروی ادارات دولتی هستیم.
روبروی هم نشستند.
در مقابل (= کنار) پاسخی که فکر می کنید صحیح است علامت بزنید.
کاترین هپبورن در بسیاری از فیلم ها در مقابل هنری فوندا بازی کرد.
پدرم آدم بسیار آرامی است، اما مادرم برعکس است.
معلوم شد که او دقیقا برعکس آن چیزی است که همه انتظار داشتند.
متضاد «سریع» «آهسته» است.
مردم می گویند متضادها جذب می شوند.
او از مردی که روبروی نشسته بود پرسید که آیا اگر او پنجره را باز کند مشکلی ندارد؟
conflicting
متناقض
contrary
مخالف
opposed
متضاد
contradictory
ناهمسان
contrasting
متفاوت است
ناسازگار
antithetical
آشتی ناپذیر
differing
بر خلاف
inconsistent
غیر مشابه
irreconcilable
قطبی
متضاد شد
dissimilar
واگرا
polar
درگیری
contrasted
گفتگو کنید
divergent
قطری
incompatible
گوناگون، متنوع
opposing
متفاوت
clashing
نامطلوب
converse
ضد پا
diametric
ضد پود
صلیب
unalike
مخالفت کردن
adverse
جلو
antipodal
معکوس
antipodean
در واریانس
diametrical
disagreeing
obverse
reverse
at variance
مشابه
identical
همسان
comparable
قابل مقایسه
compatible
سازگار
پسندیدن
agreeing
موافق
alike
یکسان
equivalent
معادل
دقیق
homogeneous
همگن
homogenous
غیر متناقض
noncontradictory
قابل ارتباط
relatable
بستن
متناسب
commensurate
متجانس
congruent
غیر قابل تشخیص
congruous
تطبیق
indistinguishable
لباس فرم
matched
استوار
resemblant
متناظر
قابل تعویض
تطابق
conformable
بی تفاوت
تمایز نیافته
corresponding
تقریبا یکسان
interchangeable
بسیار مشابه
matching
undifferenced
undifferentiated
almost identical