page

base info - اطلاعات اولیه

page - صفحه

noun - اسم

/peɪdʒ/

UK :

/peɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [page] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Turn to page 64.


    به صفحه 64 مراجعه کنید.

  • Someone has torn a page out of this book.


    شخصی صفحه ای از این کتاب را پاره کرده است.

  • She slowly turned the pages of the album.


    او به آرامی صفحات آلبوم را ورق زد.

  • a blank page


    یک صفحه خالی

  • the title/index page


    صفحه عنوان/فهرست

  • the sports/news pages of the newspaper


    صفحات ورزشی/اخبار روزنامه

  • the letters/opinion page


    صفحه نامه/نظر

  • Some newspapers devoted several pages to the scandal.


    برخی از روزنامه ها چندین صفحه را به این رسوایی اختصاص دادند.

  • The photograph was on the front page of every newspaper.


    این عکس در صفحه اول هر روزنامه بود.

  • on the opposite/facing/next page


    در مقابل/روبه روی/صفحه بعدی

  • The address is over the page (= on the next page).


    آدرس بالای صفحه (= در صفحه بعدی) است.

  • to visit/view a page


    برای بازدید/مشاهده یک صفحه

  • to load/update a page


    برای بارگیری/به روز رسانی یک صفحه

  • Press F5 to refresh the page.


    برای بازخوانی صفحه کلید F5 را فشار دهید.

  • The page was really slow to load.


    صفحه واقعا کند بارگذاری شد.

  • a Twitter/an Instagram page


    یک صفحه توییتر/یک صفحه اینستاگرام

  • The message was posted on the company's official Facebook page.


    این پیام در صفحه رسمی فیس بوک این شرکت منتشر شده است.


  • این عکس دیگر در صفحه نمایه شما ظاهر نمی شود.

  • a glorious page of Arab history


    صفحه ای باشکوه از تاریخ عرب

  • Are employers and employees on the same page when it comes to retirement benefits?


    آیا کارفرمایان و کارمندان در مورد مزایای بازنشستگی در یک سطح هستند؟

  • It was an effort to get us all on the same page.


    این تلاشی بود که همه ما را در یک صفحه قرار دهد.

  • the power of the printed word


    قدرت کلمه چاپ شده

  • It’s time to turn the page and make a fresh start.


    وقت آن است که ورق بزنید و شروعی تازه داشته باشید.


  • او مدتها پیش ورق را در آن فصل از زندگی خود ورق زد.

  • I read almost 100 pages of my book on the plane.


    من تقریباً 100 صفحه از کتابم را در هواپیما خواندم.

  • He skipped a few pages and carried on reading.


    چند صفحه را رد کرد و به خواندن ادامه داد.

  • He wrote fifty pages in five hours.


    او پنجاه صفحه را در پنج ساعت نوشت.

  • Her eyes skimmed over the page.


    چشمانش به صفحه خیره شد.

  • Start a new page for each new chapter.


    برای هر فصل جدید یک صفحه جدید شروع کنید.

  • They crammed three or four images onto each page.


    آنها سه یا چهار تصویر را روی هر صفحه گذاشتند.

  • She seems to put her thoughts directly down on the page.


    به نظر می رسد که او افکار خود را مستقیماً در صفحه قرار می دهد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

virginia

لغت پیشنهادی

broderie anglaise

لغت پیشنهادی

argan oil