deliver

base info - اطلاعات اولیه

deliver - ارائه

verb - فعل

/dɪˈlɪvər/

UK :

/dɪˈlɪvə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [deliver] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I get my food delivered from the supermarket to save time.


    من برای صرفه جویی در وقت غذای خود را از سوپرمارکت تحویل می دهم.

  • Leaflets have been delivered to every household.


    بروشورها به هر خانوار تحویل داده شده است.

  • We promise to deliver within 48 hours.


    ما قول می دهیم ظرف 48 ساعت تحویل دهیم.

  • We deliver to our stores seven days a week.


    ما هفت روز در هفته به فروشگاه های خود تحویل می دهیم.


  • بگذارید اول خبر خوب را برسانم.

  • The video delivers a clear message about road safety.


    این ویدئو پیام روشنی در مورد ایمنی جاده ها ارائه می دهد.

  • Essentially Web designers must deliver content simply and effectively.


    اساساً، طراحان وب باید محتوا را ساده و مؤثر ارائه دهند.

  • Online training sessions are delivered directly to your desktop.


    جلسات آموزش آنلاین مستقیماً روی دسکتاپ شما تحویل داده می شود.

  • Our courses are delivered via the internet.


    دوره های ما از طریق اینترنت ارائه می شود.


  • او فردا سخنرانی مهمی در مورد سیاست خارجی ایراد خواهد کرد.

  • to deliver an address/a lecture/a sermon


    برای ایراد یک سخنرانی/یک سخنرانی/یک خطبه

  • The cast delivered the performances of a lifetime.


    بازیگران نمایش های یک عمر را ارائه کردند.

  • The jury finally delivered its verdict.


    هیئت منصفه در نهایت حکم خود را اعلام کرد.

  • He has promised to finish the job by June and I am sure he will deliver.


    او قول داده است که تا ژوئن کار را تمام کند و مطمئن هستم که انجام خواهد داد.

  • She always delivers on her promises.


    او همیشه به وعده هایش عمل می کند.

  • If you can't deliver improved sales figures, you're fired.


    اگر نتوانید ارقام فروش بهتری ارائه دهید، اخراج می شوید.

  • The team delivered a stunning victory last night.


    این تیم شب گذشته یک پیروزی خیره کننده به دست آورد.

  • Successive administrations have failed to deliver adequate funding for education.


    دولت های متوالی نتوانسته اند بودجه کافی برای آموزش ارائه کنند.

  • the failure of successive governments to deliver economic growth


    شکست دولت های متوالی در ارائه رشد اقتصادی

  • There have been major breakdowns in delivering services to elderly residents.


    خرابی های عمده ای در ارائه خدمات به سالمندان رخ داده است.

  • She delivered the kids on time at their father's house.


    او بچه ها را به موقع در خانه پدرشان تحویل داد.

  • The taxi delivered us to our hotel.


    تاکسی ما را به هتل رساند.

  • They delivered their prisoner over to the invading army.


    آنها اسیر خود را به ارتش متجاوز تحویل دادند.

  • The baby was delivered by Caesarean section.


    نوزاد با سزارین به دنیا آمد.

  • The baby was delivered safely on Tuesday night.


    نوزاد سه شنبه شب سالم به دنیا آمد.

  • The number of women delivering their babies in hospital increased.


    تعداد زنانی که نوزادان خود را در بیمارستان به دنیا می آورند افزایش یافت.

  • She was delivered of a healthy boy.


    او یک پسر سالم به دنیا آورد.

  • He delivered the blow (= hit somebody hard) with all his force.


    با تمام قوا ضربه (= کسی را محکم زد).

  • Deliver us from evil.


    ما را از شر نجات ده

  • We expected great things of the England team but on the day they simply failed to deliver the goods.


    ما انتظار چیزهای بزرگی از تیم انگلیس داشتیم، اما آن روز آنها به سادگی نتوانستند کالا را تحویل دهند.


  • این شرکت به صورت رایگان تحویل خواهد گرفت.

synonyms - مترادف

  • آوردن


  • حمل

  • convey


    انتقال


  • توزیع کردن


  • گرفتن

  • transport


    حمل و نقل


  • خرس

  • remit


    حواله دادن

  • cart


    سبد خرید

  • dispatch


    ارسال

  • drop-ship


    رها کردن کشتی


  • کامیون


  • حمل بادست

  • hand-carry


    دور گرفتن


  • ظرف خارج کردن


  • چنگال کردن

  • fork over


    پوشیدن


  • خاموش کردن


  • با


  • حرکت


  • رفتن و آوردن


  • کشتی

  • haul


    تغییر مکان

  • fetch


    هدایت


  • پره


  • انتقال. رساندن

  • ferry


    تسمه


  • lug


  • transmit


  • tote


antonyms - متضاد

  • جمع آوری کنید

  • fetch


    رفتن و آوردن

  • get


    گرفتن


  • برو و بگیرش


  • سوار کردن

لغت پیشنهادی

discreet

لغت پیشنهادی

millions

لغت پیشنهادی

pager