online

base info - اطلاعات اولیه

online - برخط

adjective - صفت

/ˌɑːnˈlaɪn/

UK :

/ˌɒnˈlaɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [online] در گوگل
description - توضیح
  • connected to other computers through the Internet, or available through the Internet


    از طریق اینترنت به رایانه های دیگر متصل شده یا از طریق اینترنت در دسترس است

  • directly connected to or controlled by a computer


    مستقیماً به رایانه متصل شده یا توسط رایانه کنترل می شود

  • directly connected to a computer network or the Internet, or available on the Internet


    مستقیماً به یک شبکه کامپیوتری یا اینترنت متصل شده یا در اینترنت موجود است

  • Online products, services, or information can be bought or used on the internet


    محصولات، خدمات یا اطلاعات آنلاین را می توان در اینترنت خریداری یا استفاده کرد

  • bought, used etc. using the internet


    خرید، استفاده و غیره با استفاده از اینترنت

  • to be able to use email or the internet


    تا بتوانید از ایمیل یا اینترنت استفاده کنید

  • connected to a system


    متصل به یک سیستم


  • استفاده از رایانه برای برقراری ارتباط با رایانه های دیگر یا رایانه ای که به رایانه دیگری متصل است یا در مورد آن

  • available or done on the internet


    موجود یا انجام شده در اینترنت

  • bought, done, or used on the internet


    خرید، انجام یا استفاده در اینترنت

  • to be or become connected to the internet so that you can use its services


    به اینترنت متصل شوید یا به آن متصل شوید تا بتوانید از خدمات آن استفاده کنید

  • to be connected to a system and start production of goods, energy services, etc.


    برای اتصال به یک سیستم و شروع تولید کالا، انرژی، خدمات و غیره.

  • I'll just go online and look up her address.


    من فقط آنلاین می شوم و آدرس او را جستجو می کنم.

  • online banking


    بانکداری آنلاین

  • Perhaps you already are an online devotee, a chatroom habitue.


    شاید شما در حال حاضر یک جانباز آنلاین، یک عادت چت روم باشید.

  • There are two possible explanations: the online environment either created a new demand or stimulated an existing inherent need.


    دو توضیح ممکن وجود دارد: محیط آنلاین یا تقاضای جدیدی ایجاد کرد یا نیاز ذاتی موجود را تحریک کرد.

  • Kick Media's network will include major branded magazine movie retail, online games, clothing and speciality shop sites.


    شبکه کیک مدیا شامل مجلات معتبر، فیلم، خرده فروشی، بازی های آنلاین، پوشاک و سایت های فروشگاه های تخصصی خواهد بود.


  • مجله آنلاین آزمایشات بالینی فعلی، یک مجله الکترونیکی علمی، قرار است در این ماه راه اندازی شود.


  • برخی از این مطالب را می توان در جای دیگری در تعداد فزاینده ای از منابع آنلاین مرتبط با تجارت یافت.

  • Before downloading any beta software check the appropriate Usenet news group or online service forum for possible complaints about the software.


    قبل از دانلود هر نرم افزار بتا، گروه خبری Usenet یا انجمن خدمات آنلاین مربوطه را برای شکایات احتمالی در مورد نرم افزار بررسی کنید.

  • This is just another unfortunate blip in the evolution of online services.


    این فقط یک ضربه ناگوار دیگر در تکامل خدمات آنلاین است.

  • These features which have been originally built into online systems to improve system performance are of considerable instructional value to searchers.


    این ویژگی‌ها که در ابتدا برای بهبود عملکرد سیستم در سیستم‌های آنلاین ساخته شده‌اند، ارزش آموزشی قابل توجهی برای جستجوگران دارند.

example - مثال
  • Online shopping is both cheap and convenient.


    خرید آنلاین هم ارزان و هم راحت است.

  • online stores/services/retailers


    فروشگاه های آنلاین / خدمات / خرده فروشان

  • online dating/gaming/banking


    دوستیابی آنلاین / بازی / بانکداری

  • He spends hours playing online games.


    او ساعت ها را صرف بازی های آنلاین می کند.

  • The online community is a place where customers with similar interests meet to interact.


    جامعه آنلاین مکانی است که مشتریان با علایق مشابه برای تعامل با یکدیگر ملاقات می کنند.

  • All this information is now online.


    همه این اطلاعات اکنون آنلاین است.

  • You can see which of your friends are online and send them messages.


    می توانید ببینید کدام یک از دوستان شما آنلاین هستند و برای آنها پیام ارسال کنید.

  • It's estimated that five billion users are now online.


    تخمین زده می شود که اکنون پنج میلیارد کاربر آنلاین هستند.

  • This article has an online supplement, which is accessible from the table of contents.


    این مقاله دارای یک مکمل آنلاین است که از فهرست مطالب قابل دسترسی است.

  • Online auctions at places like eBay are offering amazing discounts.


    حراج های آنلاین در مکان هایی مانند eBay تخفیف های شگفت انگیزی ارائه می دهند.

  • an interactive online careers service


    یک سرویس مشاغل آنلاین تعاملی

  • This site offers free online advertising.


    این سایت تبلیغات آنلاین رایگان ارائه می دهد.

  • online social networking


    شبکه های اجتماعی آنلاین

  • an online newspaper/magazine/dictionary


    یک روزنامه / مجله / فرهنگ لغت آنلاین

  • online banking/shopping


    بانکداری آنلاین/خرید

  • Do you like to shop online?


    آیا دوست دارید آنلاین خرید کنید؟

  • This dictionary went online in 1999.


    این فرهنگ لغت در سال 1999 آنلاین شد.

  • I'll send you my email address once I'm online.


    وقتی آنلاین شدم آدرس ایمیلم را برای شما ارسال می کنم.

  • The new power station is expected to be online by July.


    انتظار می رود که نیروگاه جدید تا ماه جولای آنلاین شود.

  • When will the new factory come online (= start production)?


    کارخانه جدید چه زمانی آنلاین می شود (= شروع به تولید)؟

  • I went online to see if I got any e-mail.


    من آنلاین شدم تا ببینم ایمیلی برایم ارسال شده است یا خیر.

  • The computer isn’t on-line now so the phone line is available.


    رایانه در حال حاضر آنلاین نیست، بنابراین خط تلفن در دسترس است.

  • Opening an online bank account couldn't be easier.


    باز کردن یک حساب بانکی آنلاین نمی تواند ساده تر باشد.

  • There has been a increase in online trading by individuals.


    معاملات آنلاین توسط افراد افزایش یافته است.

  • The company built an online presence with its Web site.


    این شرکت با وب سایت خود یک حضور آنلاین ایجاد کرد.

  • online retailers/investors


    خرده فروشان/سرمایه گذاران آنلاین

  • All our products are readily available online.


    تمامی محصولات ما به صورت آنلاین در دسترس هستند.

  • The chain of 315 stores also trades online.


    فروشگاه های زنجیره ای 315 نیز به صورت آنلاین معامله می کنند.

  • Shoppers are getting used to buying online.


    خریداران به خرید آنلاین عادت کرده اند.

  • Compare more than 400 credit cards and apply online.


    بیش از 400 کارت اعتباری را مقایسه کنید و به صورت آنلاین درخواست دهید.

  • I went online to look for a cheap flight.


    من آنلاین شدم تا دنبال یک پرواز ارزان بگردم.

synonyms - مترادف
  • connected


    متصل

  • networked


    شبکه شده

  • on


    بر

  • linked


    مرتبط

  • virtual


    مجازی

  • accessible


    در دسترس

  • wired


    سیمی

  • streaming


    جریان


  • وصل شد

  • hooked up


    برخط

  • on-line


    روی صفحه نمایش

  • on-screen


    به موقع

  • real-time


    به صورت الکترونیکی متصل شده است

  • electronically connected


    در اینترنت

  • on the Internet


    وصل شده

  • plugged in


    میزبانی شد

  • hosted


    در شبکه


  • در وب

  • on the Web


    به اشتراک گذاشته شده است

  • shared


    اینترنت

  • internet


    قابل دسترسی با کامپیوتر

  • accessible by computer


    ابر


antonyms - متضاد
  • offline


    آفلاین

  • unwired


    بدون سیم

  • disconnected


    قطع شده

  • unconnected


    غیر مرتبط


  • شخصی


  • محلی

  • in-house


    در خانه

لغت پیشنهادی

selected

لغت پیشنهادی

summoned

لغت پیشنهادی

stopper