chain

base info - اطلاعات اولیه

chain - زنجیر

noun - اسم

/tʃeɪn/

UK :

/tʃeɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chain] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She wore a heavy gold chain around her neck.


    زنجیر طلایی سنگینی به گردنش انداخته بود.

  • The mayor wore his chain of office.


    شهردار زنجیر دفتر خود را پوشید.

  • a bicycle chain


    یک زنجیر دوچرخه

  • The prisoners were kept in chains (= with chains around their arms and legs, to prevent them from escaping).


    اسیران را در زنجیر (= با زنجیر دور دست و پا، برای جلوگیری از فرار) نگه داشتند.

  • They kept the dog on a chain all day long.


    آنها سگ را تمام روز روی زنجیر نگه داشتند.


  • یک زنجیره کوتاه

  • mountain/island chains


    زنجیره کوه/جزیره

  • Volunteers formed a human chain (= line of people) to rescue precious items from the burning house.


    داوطلبان برای نجات اقلام گرانبها از خانه در حال سوختن، یک زنجیره انسانی (= صف افراد) تشکیل دادند.

  • to set in motion a chain of events


    زنجیره ای از رویدادها را به حرکت درآورد

  • a chain of command (= a system in an organization by which instructions are passed from one person to another)


    زنجیره فرمان (= سیستمی در یک سازمان که توسط آن دستورالعمل ها از فردی به فرد دیگر منتقل می شود)

  • Our suppliers are the weakest link in the chain.


    تامین کنندگان ما ضعیف ترین حلقه در زنجیره هستند.

  • a supermarket/hotel/retail chain


    سوپرمارکت/هتل/خرده فروشی زنجیره ای

  • a chain of stores/shops/restaurants


    زنجیره ای از فروشگاه ها / مغازه ها / رستوران ها

  • the chains of fear/misery


    زنجیرهای ترس / بدبختی


  • مسئولیت یک توپ و زنجیر دور مچ پایم بود.

  • Food production processing and marketing are different links in the chain from farmer to consumer.


    تولید، فرآوری و بازاریابی مواد غذایی حلقه های متفاوتی در زنجیره از کشاورز تا مصرف کننده هستند.

  • Death is the last link in the chain.


    مرگ آخرین حلقه این زنجیر است.


  • او مستقیماً به دنبال یک حلقه ضعیف در زنجیره استدلال او رفت.

  • Let the dog off its chain.


    سگ را از زنجیر رها کنید.

  • The prisoner was led away in chains.


    زندانی را با زنجیر به بیرون هدایت کردند.

  • Put the chain on the door (= so the door can only be opened a little bit) before you go to bed.


    قبل از اینکه به رختخواب بروید، زنجیر را روی در قرار دهید (= تا درب فقط کمی باز شود).

  • Volunteers formed a human chain to pass buckets of water to each other.


    داوطلبان یک زنجیره انسانی تشکیل دادند تا سطل های آب را به یکدیگر منتقل کنند.


  • او شخصاً در این زنجیره وقایع شرکت داشت.


  • مهم این است که مطمئن شوید زنجیره ارتباط قطع نشده است.


  • اگر بخشی از زنجیره عفونت پاره شود، از گسترش بیماری جلوگیری می شود.

  • I was next in the chain of command.


    من نفر بعدی در زنجیره فرماندهی بودم.

  • the complex chain of events that led to the war


    زنجیره پیچیده وقایعی که منجر به جنگ شد

  • Middlemen are important links in the chain.


    واسطه ها حلقه های مهم این زنجیره هستند.

  • There has been an unbroken chain of great violinists in the family.


    زنجیره ای ناگسستنی از نوازندگان بزرگ ویولن در خانواده وجود داشته است.

  • The people formed a human chain to pass the supplies up the beach.


    مردم یک زنجیره انسانی تشکیل دادند تا مواد را از ساحل عبور دهند.

  • a chain of volcanic islands


    زنجیره ای از جزایر آتشفشانی

synonyms - مترادف
  • rackle


    قلاب کردن

  • metal rings


    حلقه های فلزی

  • metal links


    لینک های فلزی

antonyms - متضاد
  • interruption


    وقفه


  • شخصی

  • one


    یکی


  • تقسیم

  • separation


    جدایش، جدایی

  • stoppage


    توقف

  • disarray


    بی نظمی

لغت پیشنهادی

the Angelus

لغت پیشنهادی

arraignment

لغت پیشنهادی

whim