activity
activity - فعالیت
noun - اسم
UK :
US :
بی عملی
عدم فعالیت
بیش فعالی
بازیگری
غیر فعال
بیش از حد عمل کنید
به طور فعال
کارهایی که مردم انجام می دهند، به ویژه برای رسیدن به یک هدف خاص
کاری که انجام می دهید چون از آن لذت می برید
موقعیتی که در آن اتفاقات زیادی در حال وقوع است یا کارهای زیادی در حال انجام است
موقعیتی که در آن اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است یا مردم در حال حرکت هستند
کار یک گروه یا سازمان برای رسیدن به یک هدف
something that is done for enjoyment, especially an organized event
کاری که برای لذت بردن انجام می شود، به ویژه یک رویداد سازماندهی شده
انجام کاری، یا کاری که شما انجام می دهید، انجام داده اید یا می توانید انجام دهید
موقعیتی که در آن چیزهای زیادی در حال رخ دادن یا انجام شدن هستند
کار یک فرد، گروه یا سازمان برای دستیابی به چیزی، به ویژه برای کسب درآمد
فعالیت های تجاری شرکت
این کارگاه صحنه فعالیت مداوم بود.
The award goes to the Cranfield student presenting the best dissertation relevant to Courtaulds' activities.
این جایزه به دانشجوی کرانفیلد می رسد که بهترین پایان نامه مرتبط با فعالیت های کورتولدز را ارائه می کند.
خانه سالمندان فعالیت های اجتماعی و فرهنگی را برای سالمندان خود ترتیب می دهد.
در مدرسه کلوپ ها و سایر فعالیت های فوق برنامه وجود دارد.
ساکنان نگران افزایش فعالیت باندها در محله هستند.
leisure activities
فعالیت های اوقات فراغت
فعالیت های نظامی از هفته ها قبل از تهاجم مخفیانه انجام می شد.
این انبوه فعالیت نشان دهنده یک چرخش بزرگ در صنعت نشر است.
از چه نوع فعالیت هایی لذت می برید؟
در طبقه پایین فعالیت زیادی وجود دارد - می دانید چه خبر است؟
بعد از ظهر، فعالیت های زیادی برای بچه ها انجام می شود.
ربکا همیشه عاشق پیاده روی و سایر فعالیت های خارج از منزل بوده است.
مدیران سطح بالا تمام فعالیت های مرتبط با کامپیوتر را در یک سازمان هدایت می کنند.
همچنین، نسبتاً مبهم، به عنوان یک فعالیت انقلابی در نظر گرفته می شود.
رهبر مسئول فعالیت ها و تولید گروهی است که هنجارها و اهداف مشترک دارند.
سوم، تشخیص فعالیت کاری از سایر انواع فعالیت ها نسبتاً آسان است.
leisure/outdoor/recreational activities
فعالیت های اوقات فراغت / فضای باز / تفریحی
این باشگاه فعالیت های متنوعی از جمله تنیس، شنا و اسکواش را ارائه می دهد.
criminal/terrorist/illegal activities
فعالیت های جنایی / تروریستی / غیرقانونی
او تصمیم گرفته است که زمان و منابع خود را بر روی فعالیت های تجاری خود متمرکز کند.
ما برای بررسی پیشرفت و هماهنگ کردن فعالیتهایمان با هم ملاقات کردیم.
فعالیت های اقتصادی در سال جاری کاهش یافته است.
خیابان ها پر سر و صدا و پر از فعالیت بود.
عضلات در حین فعالیت بدنی منقبض و شل می شوند.
هیچ فعالیت مجرمانه ای در کار نبود.
این دستگاه ها می توانند فعالیت مغز را کنترل کنند.
خرید در حال حاضر یک فعالیت تفریحی است.
The real value of social activities is being with friends and taking time out from the pressures of daily living.
ارزش واقعی فعالیت های اجتماعی بودن با دوستان و گرفتن وقت از فشارهای زندگی روزمره است.
دانش آموزان در طیف وسیعی از فعالیت های فوق برنامه شرکت داشتند.
آنها در انواع فعالیت های مجرمانه شرکت داشتند.
در اینجا فعالیتی وجود دارد که می توانید با کلاس های توانایی های ترکیبی انجام دهید.
فعالیت این حزب به حالت تعلیق درآمده است.
ما گمان می کنیم که او ممکن است در فعالیت های غیرقانونی دست داشته باشد.
مشکل اصلی این است که افراد ممکن است تمام فعالیت های بدنی خود را در پرسشنامه گزارش ندهند.
درآمد او از فعالیت های مجرمانه به دست می آمد.
تحریک فعالیت های تجاری تنها با تزریق بودجه عمومی امکان پذیر خواهد بود.
روزنامه ها از فعالیت بیشتر در بازار ارز خبر می دهند.
پلیس تمام روز خانه را زیر نظر داشت اما اثری از فعالیت نبود.
معلمان اینجا مجاز به انجام هیچ گونه فعالیت سیاسی نیستند.
در حالی که بچه ها برای کنسرت آماده می شدند، کلاس درس محل فعالیت بود.
این جزایر در اثر فعالیت های آتشفشانی شکل گرفته اند.
اتاق پر از فعالیت بود.
صحنه یکی از فعالیت های جنون آمیز بود.
با ظاهر شدن ستاره سینما در بالکن، هجوم زیادی از فعالیت ها وجود داشت.
آنها در سه ماه گذشته فعالیت جنسی داشتند.
زمین با شواهدی از فعالیت های انسانی، به ویژه در دوره ماقبل تاریخ پوشیده شده است.
برای تدارک دیدار ملکه فعالیت زیادی صورت گرفت.
عمل
bustle
شلوغی
commotion
هیاهو
hustle
فشار
جنبش
هم بزنید
buzz
وزوز
hustle and bustle
شلوغی و شلوغی
کار کردن
activeness
فعال بودن
busyness
مشغله
شرکت، پروژه
flurry
سر و صدا
hubbub
کله پاچه
hurly-burly
تند تند
agitation
تحریک
نمایش
events
مناسبت ها
fuss
هیجینک ها
hijinks
حوادث
incidents
حرکت - جنبش
دیوانگی
frenzy
اتفاقات
happenings
هولابالو
hullabaloo
هیستری
hysteria
ظهور
occurrences
اقدامات
proceedings
غوغا
tumult
چرخیدن
whirl
آمدن و رفتن
comings and goings
serenity
آرامش
tranquilityUS
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
آرامش انگلستان
calm
آرام
bliss
سعادت
calmness
صلح
ساکت
peacefulness
سکوت
placidity
سکون
راحتی
placidness
ساکت کردن
quietude
صلح و آرامش
آرام گرفتن
stillness
مهلت دادن
جمع آوری
hush
خونسردی
lull
خنکی
کسالت
quietness
سهل انگاری
repose
بیکاری، تنبلی
respite
بی حرکتی
solace
اختلال
collectedness
بی عملی
composure
coolness
dullness
easygoingness
idleness
immobility
imperturbation
inaction