activity

base info - اطلاعات اولیه

activity - فعالیت

noun - اسم

/ækˈtɪvəti/

UK :

/ækˈtɪvəti/

US :

family - خانواده
act
عمل کنید
action
عمل
inaction
بی عملی
inactivity
عدم فعالیت
reaction
واکنش
interaction
اثر متقابل
overacting
بیش فعالی
acting
بازیگری
active
فعال
inactive
غیر فعال
overact
بیش از حد عمل کنید
actively
به طور فعال
google image
نتیجه جستجوی لغت [activity] در گوگل
description - توضیح

  • کارهایی که مردم انجام می دهند، به ویژه برای رسیدن به یک هدف خاص


  • کاری که انجام می دهید چون از آن لذت می برید

  • a situation in which a lot of things are happening or a lot of things are being done


    موقعیتی که در آن اتفاقات زیادی در حال وقوع است یا کارهای زیادی در حال انجام است

  • the situation in which a lot of things are happening or people are moving around


    موقعیتی که در آن اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است یا مردم در حال حرکت هستند


  • کار یک گروه یا سازمان برای رسیدن به یک هدف

  • something that is done for enjoyment, especially an organized event


    کاری که برای لذت بردن انجام می شود، به ویژه یک رویداد سازماندهی شده

  • the doing of something or something that you are doing, have done, or could do


    انجام کاری، یا کاری که شما انجام می دهید، انجام داده اید یا می توانید انجام دهید

  • a situation in which a lot of things are happening or being done


    موقعیتی که در آن چیزهای زیادی در حال رخ دادن یا انجام شدن هستند


  • کار یک فرد، گروه یا سازمان برای دستیابی به چیزی، به ویژه برای کسب درآمد

  • the company's business activities


    فعالیت های تجاری شرکت

  • The workshop was a scene of constant activity.


    این کارگاه صحنه فعالیت مداوم بود.

  • The award goes to the Cranfield student presenting the best dissertation relevant to Courtaulds' activities.


    این جایزه به دانشجوی کرانفیلد می رسد که بهترین پایان نامه مرتبط با فعالیت های کورتولدز را ارائه می کند.

  • The retirement home arranges social and cultural activities for its seniors.


    خانه سالمندان فعالیت های اجتماعی و فرهنگی را برای سالمندان خود ترتیب می دهد.

  • There are clubs and other extracurricular activities at the school.


    در مدرسه کلوپ ها و سایر فعالیت های فوق برنامه وجود دارد.

  • Residents are concerned about growing gang activity in the neighborhood.


    ساکنان نگران افزایش فعالیت باندها در محله هستند.

  • leisure activities


    فعالیت های اوقات فراغت

  • Military activity was secretly taking place for weeks before the invasion.


    فعالیت های نظامی از هفته ها قبل از تهاجم مخفیانه انجام می شد.

  • This burst of activity marks a major turnabout in the publishing industry.


    این انبوه فعالیت نشان دهنده یک چرخش بزرگ در صنعت نشر است.

  • What kind of activities do you enjoy?


    از چه نوع فعالیت هایی لذت می برید؟

  • There's a lot of activity downstairs - do you know what's going on?


    در طبقه پایین فعالیت زیادی وجود دارد - می دانید چه خبر است؟

  • In the afternoon there will be plenty of activities laid on for the kids.


    بعد از ظهر، فعالیت های زیادی برای بچه ها انجام می شود.

  • Rebecca has always loved hiking and other outdoor activities.


    ربکا همیشه عاشق پیاده روی و سایر فعالیت های خارج از منزل بوده است.

  • Top level managers direct all computer-related activities in an organization.


    مدیران سطح بالا تمام فعالیت های مرتبط با کامپیوتر را در یک سازمان هدایت می کنند.

  • It is also rather vaguely, thought of as a revolutionary activity.


    همچنین، نسبتاً مبهم، به عنوان یک فعالیت انقلابی در نظر گرفته می شود.

  • The leader is responsible for the activities and production of a group who share norms and goals.


    رهبر مسئول فعالیت ها و تولید گروهی است که هنجارها و اهداف مشترک دارند.


  • سوم، تشخیص فعالیت کاری از سایر انواع فعالیت ها نسبتاً آسان است.

example - مثال
  • leisure/outdoor/recreational activities


    فعالیت های اوقات فراغت / فضای باز / تفریحی

  • The club provides a wide variety of activities including tennis swimming and squash.


    این باشگاه فعالیت های متنوعی از جمله تنیس، شنا و اسکواش را ارائه می دهد.

  • criminal/terrorist/illegal activities


    فعالیت های جنایی / تروریستی / غیرقانونی

  • He has decided to focus his time and resources on his business activities.


    او تصمیم گرفته است که زمان و منابع خود را بر روی فعالیت های تجاری خود متمرکز کند.

  • We met to review progress and to coordinate our activities.


    ما برای بررسی پیشرفت و هماهنگ کردن فعالیت‌هایمان با هم ملاقات کردیم.

  • Economic activity has taken a downturn this year.


    فعالیت های اقتصادی در سال جاری کاهش یافته است.

  • The streets were noisy and full of activity.


    خیابان ها پر سر و صدا و پر از فعالیت بود.

  • Muscles contract and relax during physical activity.


    عضلات در حین فعالیت بدنی منقبض و شل می شوند.

  • There was no criminal activity involved.


    هیچ فعالیت مجرمانه ای در کار نبود.

  • The machines can monitor brain activity.


    این دستگاه ها می توانند فعالیت مغز را کنترل کنند.

  • Shopping is now a leisure activity.


    خرید در حال حاضر یک فعالیت تفریحی است.

  • The real value of social activities is being with friends and taking time out from the pressures of daily living.


    ارزش واقعی فعالیت های اجتماعی بودن با دوستان و گرفتن وقت از فشارهای زندگی روزمره است.

  • The students were involved in a range of extracurricular activities.


    دانش آموزان در طیف وسیعی از فعالیت های فوق برنامه شرکت داشتند.

  • They had been involved in a variety of criminal activities.


    آنها در انواع فعالیت های مجرمانه شرکت داشتند.

  • Here's an activity you can do with mixed ability classes.


    در اینجا فعالیتی وجود دارد که می توانید با کلاس های توانایی های ترکیبی انجام دهید.

  • The party's activities have been suspended.


    فعالیت این حزب به حالت تعلیق درآمده است.


  • ما گمان می کنیم که او ممکن است در فعالیت های غیرقانونی دست داشته باشد.

  • The main problem is that people may not report all of their physical activities on questionnaires.


    مشکل اصلی این است که افراد ممکن است تمام فعالیت های بدنی خود را در پرسشنامه گزارش ندهند.

  • His income was derived from criminal activity.


    درآمد او از فعالیت های مجرمانه به دست می آمد.

  • It will only be possible to stimulate business activity with an injection of public funds.


    تحریک فعالیت های تجاری تنها با تزریق بودجه عمومی امکان پذیر خواهد بود.

  • Newspapers report a higher level of activity in the foreign exchange markets.


    روزنامه ها از فعالیت بیشتر در بازار ارز خبر می دهند.

  • Police watched the house all day but there was no sign of activity.


    پلیس تمام روز خانه را زیر نظر داشت اما اثری از فعالیت نبود.

  • Teachers here are not allowed to engage in any political activity.


    معلمان اینجا مجاز به انجام هیچ گونه فعالیت سیاسی نیستند.

  • The classroom was a hive of activity as the children prepared for the concert.


    در حالی که بچه ها برای کنسرت آماده می شدند، کلاس درس محل فعالیت بود.

  • The islands were formed by volcanic activity.


    این جزایر در اثر فعالیت های آتشفشانی شکل گرفته اند.

  • The room was buzzing with activity.


    اتاق پر از فعالیت بود.

  • The scene was one of frenetic activity.


    صحنه یکی از فعالیت های جنون آمیز بود.

  • There was a flurry of activity as the film star appeared on the balcony.


    با ظاهر شدن ستاره سینما در بالکن، هجوم زیادی از فعالیت ها وجود داشت.

  • They had engaged in sexual activity in the past three months.


    آنها در سه ماه گذشته فعالیت جنسی داشتند.

  • The ground is covered with evidence of human activity particularly in the prehistoric period.


    زمین با شواهدی از فعالیت های انسانی، به ویژه در دوره ماقبل تاریخ پوشیده شده است.

  • There was a lot of activity in preparation for the Queen's visit.


    برای تدارک دیدار ملکه فعالیت زیادی صورت گرفت.

synonyms - مترادف

  • عمل

  • bustle


    شلوغی

  • commotion


    هیاهو

  • hustle


    فشار


  • جنبش


  • هم بزنید

  • buzz


    وزوز

  • hustle and bustle


    شلوغی و شلوغی


  • کار کردن

  • activeness


    فعال بودن

  • busyness


    مشغله


  • شرکت، پروژه

  • flurry


    سر و صدا

  • hubbub


    کله پاچه

  • hurly-burly


    تند تند

  • agitation


    تحریک


  • نمایش

  • events


    مناسبت ها

  • fuss


    هیجینک ها

  • hijinks


    حوادث

  • incidents


    حرکت - جنبش


  • دیوانگی

  • frenzy


    اتفاقات

  • happenings


    هولابالو

  • hullabaloo


    هیستری

  • hysteria


    ظهور

  • occurrences


    اقدامات

  • proceedings


    غوغا

  • tumult


    چرخیدن

  • whirl


    آمدن و رفتن

  • comings and goings


antonyms - متضاد
  • serenity


    آرامش

  • tranquilityUS


    آرامش ایالات متحده

  • tranquillityUK


    آرامش انگلستان

  • calm


    آرام

  • bliss


    سعادت

  • calmness


    صلح


  • ساکت

  • peacefulness


    سکوت

  • placidity


    سکون


  • راحتی

  • placidness


    ساکت کردن

  • quietude


    صلح و آرامش


  • آرام گرفتن

  • stillness


    مهلت دادن


  • جمع آوری

  • hush


    خونسردی

  • lull


    خنکی


  • کسالت

  • quietness


    سهل انگاری

  • repose


    بیکاری، تنبلی

  • respite


    بی حرکتی

  • solace


    اختلال

  • collectedness


    بی عملی

  • composure


  • coolness


  • dullness


  • easygoingness


  • idleness


  • immobility


  • imperturbation


  • inaction


لغت پیشنهادی

budgetary

لغت پیشنهادی

longhorn

لغت پیشنهادی

nonessential