interaction

base info - اطلاعات اولیه

interaction - اثر متقابل

noun - اسم

/ˌɪntərˈækʃn/

UK :

/ˌɪntərˈækʃn/

US :

family - خانواده
act
عمل کنید
action
عمل
inaction
بی عملی
activity
فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
reaction
واکنش
overacting
بیش فعالی
acting
بازیگری
active
فعال
inactive
غیر فعال
overact
بیش از حد عمل کنید
actively
به طور فعال
google image
نتیجه جستجوی لغت [interaction] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • interplay


    تعامل

  • interactivity


    رابط

  • interface


    همکاری

  • collaboration


    معاملات

  • dealings


    ارتباط جنسی

  • intercourse


    هم افزایی

  • synergy


    اتحادیه


  • ارتباط


  • مخاطب


  • مشارکت


  • رابطه


  • روابط

  • relations


    تعاملی بودن

  • interactiveness


    ارتباط داخلی

  • intercommunication


    قابلیت همکاری

  • interoperability


    روابط متقابل

  • interrelations


    همزیستی


  • انعقاد

  • symbiosis


    تبانی

  • synergism


    اتصال

  • coaction


    هماهنگی

  • collusion


    تبادل

  • connectivity


    مش بندی

  • coordination


    شبکه

  • interchange


    تجارت

  • meshing


    شراکت

  • networking


    کار گروهی

  • commerce


    معامله


  • teamwork


  • transaction


antonyms - متضاد
  • noninteraction


    عدم تعامل

  • nonintercourse


    غیر مقاربتی


لغت پیشنهادی

reflect

لغت پیشنهادی

spectrum

لغت پیشنهادی

tutor