reader

base info - اطلاعات اولیه

reader - خواننده

noun - اسم

/ˈriːdər/

UK :

/ˈriːdə(r)/

US :

family - خانواده
read
خواندن
readership
خوانندگان
reading
خوانایی
readability
قابل خواندن
readable
ناخوانا
unreadable
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [reader] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک خواننده مشتاق داستان های علمی تخیلی

  • a fast/slow reader


    خواننده سریع/آهسته

  • And so dear reader our tale comes to its end.


    و بنابراین، خواننده عزیز، داستان ما به پایان می رسد.

  • The reader is left to draw his or her own conclusions.


    خواننده باید خودش نتیجه بگیرد.

  • There are many examples to help the reader understand the usefulness of this approach.


    مثال های زیادی وجود دارد که به خواننده کمک می کند تا سودمندی این رویکرد را درک کند.

  • Johnson also reminds his readers that ‘the New York School’ was much more than a geographical label.


    جانسون همچنین به خوانندگانش یادآوری می‌کند که «مدرسه نیویورک» بسیار بیشتر از یک برچسب جغرافیایی بود.


  • خوانندگان علاقه مند به این دوره از تاریخ بریتانیا ارزش زیادی در این کتاب خواهند یافت.

  • The book invites young readers to examine the issues.


    این کتاب خوانندگان جوان را به بررسی موضوعات دعوت می کند.

  • readers’ letters


    نامه های خوانندگان

  • Are you a ‘Times’ reader?


    آیا شما خواننده «تایمز» هستید؟


  • خوانندگان همیشگی این مجله

  • Readers of this blog will know my views on the matter.


    خوانندگان این وبلاگ نظرات من را در مورد این موضوع می دانند.

  • Alert readers may have noticed the misprint in last week's column.


    خوانندگان هشدار ممکن است متوجه اشتباه چاپی در ستون هفته گذشته شده باشند.

  • The magazine asked readers to nominate their favourite celebrities.


    این مجله از خوانندگان خواست تا افراد مشهور مورد علاقه خود را نامزد کنند.

  • a series of graded English readers


    یک سری از خوانندگان انگلیسی درجه بندی شده

  • She is Reader in Music at Edinburgh.


    او خواننده موسیقی در ادینبورگ است.

  • The book is accessible to the interested reader with basic knowledge of the subject.


    این کتاب با آگاهی اولیه از موضوع در دسترس خواننده علاقه مند است.


  • کتابی که برای خواننده عام خیلی سخت خواهد بود

  • She allows readers to experience events from a child's perspective.


    او به خوانندگان اجازه می دهد تا رویدادها را از منظر کودک تجربه کنند.

  • The vividness of Dickens's imaginative account of the riots was intended both to shock and to inform his readers.


    واضح بودن روایت تخیلی دیکنز از شورش ها هم برای شوکه کردن و هم آگاه کردن خوانندگانش بود.

  • His insights will undoubtedly encourage the reader to seek out more of Mozart's music.


    بینش های او بدون شک خواننده را تشویق می کند تا بیشتر به دنبال موسیقی موتزارت باشد.

  • He's a great/voracious reader (= reads many books).


    او یک خواننده بزرگ / پرخاشگر است (= کتاب های زیادی می خواند).

  • She's an avid reader of historical novels.


    او خواننده مشتاق رمان های تاریخی است.

  • We asked our readers to write in and give us their views.


    ما از خوانندگان خود خواستیم که در آن بنویسند و نظرات خود را به ما ارائه دهند.

  • She described him as a typical Guardian reader.


    او او را به عنوان یک خواننده معمولی گاردین توصیف کرد.

  • There are readers at five different levels, from beginner to upper intermediate.


    خوانندگان در پنج سطح مختلف، از مبتدی تا متوسط ​​بالا وجود دارد.

  • a microfilm/microfiche reader


    یک میکروفیلم/میکروفیش خوان

  • an optical character reader


    یک کاراکتر خوان نوری

  • Alan is a Reader in History at Dublin University.


    آلن خواننده تاریخ در دانشگاه دوبلین است.

  • Both of my parents were great readers (= they read a lot).


    پدر و مادرم هر دو خوانند عالی بودند (= زیاد می خواندند).

  • The local newspaper welcomes comments from its readers.


    روزنامه محلی از نظرات خوانندگان خود استقبال می کند.

synonyms - مترادف
  • bibliophile


    دوستدار کتاب

  • bookworm


    کرم کتاب

  • bibliomaniac


    کتاب شناس

  • booklover


    کتاب دوست

  • peruser


    کاربر

  • browser


    مرورگر


  • عاشق کتاب


  • کتاب خوان

  • book collector


    گردآورنده کتاب

  • book reviewer


    منتقد کتاب


  • منتقد ادبی

  • geek


    خرخون

  • nerd


    نرد

  • swot


    swot

  • grind


    آسیاب کردن

  • weenie


    وینی

  • dork


    خروسک

  • dink


    دینک

  • wonk


    چشمک زدن


  • پر فکر


  • محقق

  • savant


    دانشمند

  • avid reader


    خواننده مشتاق

  • propeller head


    سر پروانه

  • bibliolater


    کتابدار

  • bookman


    گراب

  • grub


    پوندکستر

  • poindexter


    کتاب شکاری

  • bookhound


    مغز


  • dweeb

  • dweeb


antonyms - متضاد
  • pupil


    شاگرد


  • دانشجو


  • محقق

  • trainee


    کارآموز

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • learner


    یادگیرنده

  • attendant


    خدمتکار


  • فارغ التحصیل

  • devotee


    فداکار

  • understudy


    کم مطالعه

  • protege


    تحت حمایت

  • disciple


    دنباله رو

  • protégé


    وابسته

  • follower


    بچه مدرسه ای

  • adherent


    سال دوم

  • schoolboy


    فوق لیسانس

  • sophomore


    مبتدی

  • postgraduate


    تازه کار

  • beginner


    دختر مدرسه ای

  • novice


    کارشناسی

  • schoolgirl


    جوان

  • undergrad


    دانش آموز


  • کاراموز

  • mentee


    پا حساس

  • schoolchild


    دانشجوی کارشناسی ارشد

  • neophyte


    بخش

  • tenderfoot


    تازه تر


  • ward


  • fresher


  • dependant


لغت پیشنهادی

physician

لغت پیشنهادی

dose

لغت پیشنهادی

backstreet