historical
historical - تاریخی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به گذشته
مرتبط با مطالعه تاریخ
وقایع تاریخی، حقایق، مردم و غیره در گذشته اتفاق افتاده یا وجود داشته است
توصیف یا بر اساس رویدادهای گذشته
با مطالعه یا نمایش چیزهای گذشته مرتبط است
در گذشته برای توصیف قیمت ها، ارزش ها و غیره استفاده می شد
برای توصیف جنایاتی که در گذشته مرتکب شده اند استفاده می شود
مرتبط با مطالعه یا بازنمایی چیزهایی از گذشته است
برای توصیف قیمت ها یا ارزش های گذشته استفاده می شود
The structure and relationships of the contemporary organs of government can be understood only in historical context.
ساختار و روابط ارگان های حکومتی معاصر را تنها در بافت تاریخی می توان درک کرد.
In approaching any historical document there should be a progression from lower order to higher order thinking.
در نزدیک شدن به هر سند تاریخی باید سیری از تفکر مرتبه پایین به مرتبه بالاتر وجود داشته باشد.
من در ابتدای کتاب گفتم که 50 درصد آن مستند تاریخی است.
افسانه جان هنری بر اساس یک شخصیت واقعی و تاریخی است.
the Historical Library in Springfield
کتابخانه تاریخی در اسپرینگفیلد
Although sparsely populated, the country offers foreign travelers everything from historical monuments and castles to authentic saunas and high-tech industry.
اگرچه این کشور جمعیت کمی دارد، اما به مسافران خارجی همه چیز از بناهای تاریخی و قلعهها گرفته تا سوناهای معتبر و صنایع پیشرفته ارائه میکند.
اما شانس تاریخی طولانی خواهد بود.
Other reactionary politicians vie to appropriate historical symbols of pre-communist antiquity.
دیگر سیاستمداران مرتجع برای نمادهای تاریخی مناسب دوران باستان پیش از کمونیستی رقابت می کنند.
شما باید این وقایع را در بافت تاریخی خود قرار دهید.
stories based on historical fact
داستان های مبتنی بر واقعیت های تاریخی
This book provides a historical perspective.
این کتاب دیدگاهی تاریخی ارائه می دهد.
اسکندر مقدونی یکی از بزرگترین شخصیت های تاریخی تمام دوران است
historical documents/records/research
اسناد/سوابق/تحقیقات تاریخی
historical evidence provided by scholars
شواهد تاریخی ارائه شده توسط محققان
The building is of historical importance.
این بنا از اهمیت تاریخی برخوردار است.
a historical novel/setting
یک رمان/محوطه تاریخی
داستان های تاریخی خوب گذشته را روشن می کند.
Russia's historical and cultural treasures were badly damaged by war.
گنجینه های تاریخی و فرهنگی روسیه در اثر جنگ به شدت آسیب دید.
پیشینه تاریخی جنگ
مقاله ای در مورد تحول تاریخی رمان
زنان به دلایل تاریخی اجازه ورود به صومعه را ندارند.
امروز یک موقعیت تاریخی برای کشور ما است.
I have been doing some historical research.
من تحقیقات تاریخی انجام داده ام.
Was Robin Hood a historical figure?
آیا رابین هود یک شخصیت تاریخی بود؟
بسیاری از اسناد مهم تاریخی با بمباران کتابخانه از بین رفتند.
She specializes in historical novels set in 18th-century England.
او متخصص رمان های تاریخی است که در قرن هجدهم در انگلستان اتفاق می افتد.
این جدول نرخ های ارز تاریخی را برای پنج ارز مختلف مقایسه می کند.
A man was arrested as part of an investigation into allegations of historical child abuse dating back to the 1980s.
مردی به عنوان بخشی از تحقیقات درباره اتهامات مربوط به کودک آزاری تاریخی مربوط به دهه 1980 دستگیر شد.
The library has an important collection of historical documents.
این کتابخانه دارای مجموعه مهمی از اسناد تاریخی است.
بسیاری از لباسهای دقیق تاریخی که برای نمایش خلق شدهاند، در نهایت در موزهها خواهند بود.
The company offers real-time and historical information on stocks, options, commodities, futures, indices, and currencies.
این شرکت اطلاعات لحظه ای و تاریخی در مورد سهام، گزینه ها، کالاها، معاملات آتی، شاخص ها و ارزها ارائه می دهد.
Historical data show the clear link between income tax rates and the size of domestic government spending.
داده های تاریخی نشان می دهد که ارتباط واضحی بین نرخ های مالیات بر درآمد و اندازه مخارج داخلی دولت وجود دارد.
علاوه بر بازدهی قوی، تولیدکنندگان شاهد قیمتها در سطوح بالای تاریخی بودند.
قدیمی
bygone
گذشته
سابق
عتیقه
antique
کهن
قبل
کلاسیک
classical
از گذشته
of yore
قبلی
راه برگشت
سر وقت
زمان قدیم
one-time
سابق-
old-time
تاریخ دار
ex-
زمانی که
dated
رفته
دیر
در گذشته
gone-by
سبک قدیمی
oldfangled
چند وقت
منسوخ
erstwhile
مسن تر
old-fashioned
روز آخر
sometime
در روزگار قدیم
out-of-date
سالها قبل
onetime
به زمانی که
older
latter-day
ages ago
امروزی
نوین
جاری
present-day
امروز
up-to-date
به روز
اخیر
progressive
ترقی خواه
حاضر
up-to-the-minute
مد
mod
مدرنیست
modernist
مدرنیستی
modernistic
قرمز تند
red-hot
عصر فضا
space-age
مدرن
state-of-the-art
داغ
نوپا
newfangled
فوق مدرن
ultramodern
تازه مد شده
new-fashioned
دوران جدید