historian

base info - اطلاعات اولیه

historian - تاریخ شناس

noun - اسم

/hɪˈstɔːriən/

UK :

/hɪˈstɔːriən/

US :

family - خانواده
history
تاریخ
prehistory
ماقبل تاریخ
historic
تاریخی
prehistoric
---
historically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [historian] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که تاریخ یا تاریخ یک چیز خاص را مطالعه می کند

  • someone who writes about or studies history


    کسی که در مورد تاریخ می نویسد یا مطالعه می کند

  • A historian remembers the mid-'70s, as well as his struggles to complete a biography of President James Buchanan.


    یک مورخ اواسط دهه 70 و همچنین تلاش های خود را برای تکمیل زندگی نامه رئیس جمهور جیمز بوکانان به یاد می آورد.

  • They used the work of anthropologists and historians which was available and on the whole they used this work very judiciously.


    آنها از کار انسان شناسان و مورخانی که در دسترس بود استفاده کردند و در مجموع از این کار بسیار خردمندانه استفاده کردند.

  • Artist's intention is one of the criteria for the portrait posited by historians and theorists.


    نیت هنرمند یکی از معیارهای پرتره ای است که مورخان و نظریه پردازان ارائه می دهند.

  • At present the Guidelines need to be reviewed by historians.


    در حال حاضر، رهنمودها نیاز به بازنگری توسط مورخان دارد.

  • Today bound in their massive heavy green covers, they provide fascinating reading for historians.


    امروزه، در پوشش‌های سبز و سنگین خود، کتاب‌های جذابی را برای مورخان فراهم می‌کنند.


  • آنها به طیف وسیعی از محققان و کاربران عادی علاقه مند هستند و شایسته است مرجع استانداردی برای مورخان موضوعی و محلی باشند.

  • This is an excellent example of what the local historian will be coping with at parish level.


    این یک نمونه عالی از آنچه مورخ محلی در سطح محله با آن کنار خواهد آمد است.

  • In this they were simply reflecting the typical disinterest of historians.


    در این، آنها صرفاً بی‌علاقگی معمول مورخان را منعکس می‌کردند.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • chronicler


    وقایع نگار

  • annalist


    سالنامه نویس

  • biographer


    زندگی نامه نویس

  • historiographer


    تاریخ نگار

  • recorder


    ضبط کننده

  • antiquarian


    باستانی

  • chronologist


    زمان شناس

  • archivist


    بایگانی

  • palaeographer


    دیرین نگار


  • استاد


  • معلم


  • نویسنده

  • scribe


    کاتب

  • diarist


    روزنامه نگار

  • chronologer


    زمان نگار

  • chronographer


    ثبت کننده

  • registrar


    منشی

  • clerk


    گلزن

  • scorer


    خبرنگار

  • scorekeeper


    راوی


  • رکورددار

  • narrator


    کتابدار

  • record keeper


    متصدی

  • librarian


    محافظه کار

  • recordkeeper


    محقق

  • curator


    پروفایلر

  • preservationist


    مقام دولتی



  • profiler



antonyms - متضاد
  • pupil


    شاگرد


  • دانشجو

لغت پیشنهادی

ozone

لغت پیشنهادی

consecutive

لغت پیشنهادی

authenticate