local
local - محلی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به منطقه خاصی که در آن زندگی می کنید یا منطقه ای که در مورد آن صحبت می کنید
یک قسمت از بدن شما را تحت تأثیر قرار داده یا محدود به آن می کند
کسی که در مکانی که شما هستید یا جایی که در مورد آن صحبت می کنید زندگی می کند
یک میخانه در نزدیکی محل زندگی شما، به خصوص میخانه ای که اغلب در آن مشروب می خورید
اتوبوس، قطار و غیره که در تمام مکان های توقف معمولی توقف می کند
شعبه ای از یک اتحادیه کارگری
connected with a particular area especially the area where something is produced
مرتبط با یک منطقه خاص، به ویژه منطقه ای که در آن چیزی تولید می شود
یک سازمان کوچک محلی که بخشی از اتحادیه کارگری است
از، وجود، خدمت، یا مسئول یک منطقه کوچک، به ویژه یک کشور
محدود به قسمت خاصی از بدن
فردی که در منطقه کوچکی که شما در مورد آن صحبت می کنید زندگی می کند
یک میخانه در نزدیکی محل زندگی یک فرد، به خصوص اگر اغلب برای نوشیدن به آنجا می رود
a train or bus that makes all or most of the stops along its route allowing passengers to get on or off
قطار یا اتوبوسی که تمام یا بیشتر توقفها را در طول مسیر خود انجام میدهد و به مسافران اجازه میدهد سوار یا پیاده شوند
یک بخش در یک اتحادیه که نماینده مردم یک منطقه خاص است
از، وجود یا خدمت به یک مکان یا منطقه کوچک خاص
پزشکی محلی نیز به معنای محدود به قسمت خاصی از بدن است
a train or bus that stops at all or most of the places on its route where passengers can get on or off
قطار یا اتوبوسی که در تمام یا بیشتر مکانهای مسیر خود که مسافران میتوانند سوار یا پیاده شوند توقف میکند
از یک منطقه خاص یا مرتبط با آن
بخشی از یک سازمان، به ویژه یک اتحادیه (= تشکل کارگری) که نماینده مردم یک منطقه خاص است
a part of an organization especially a union (= workers' organization), representing people from a particular area
یک بی حس کننده موضعی
Polzeath ساحل محلی ما است، اما سواحل بهتری برای موج سواری دورتر وجود دارد.
غذا با استفاده از مواد محلی تازه طبخ می شود.
می توانید همه این کتاب ها را در کتابخانه محلی خود پیدا کنید.
آسیاب محلی دیگر به آسیاب کوره معروف بود.
این آتش سوزی در روزنامه محلی گزارش شده است.
ثروتمندترین شخصیت محلی دیمیتری آلکسیویچ دایاکوف بود.
The richest local personality was Dmitrii Alekseevich D'iakov.
داوطلبانی مانند جویس در مدارس محلی به کودکان کمک می کنند تا مشکلات خواندنشان را حل کنند.
این پیشرفت ها اغلب به دلیل مقیاس محدود زیرساخت های اجتماعی و اقتصادی محلی با شکست مواجه شدند.
These developments often failed because of the limited scale of the local social and economic infrastructure.
از اداره تامین اجتماعی محل خود سوال کنید.
این بنا از آجرهای معمولی رنگ پریده یورکشایر با پانسمان های سنگی محلی ساخته شده است.
local people/residents/businesses
مردم محلی / ساکنان / کسب و کار
اعضای جامعه محلی
پلیس محلی
local elections
انتخابات محلی
یک مرد محلی متهم به قتل بود.
بچه های ما به مدرسه محل می روند.
روزنامه محلی (= روزنامه ای که اخبار محلی می دهد)
تصمیمات اتخاذ شده در سطح محلی
درک لهجه محلی دشوار بود.
دندان او با بی حسی موضعی کشیده شد.
یک لهجه محلی
local issues
مسائل محلی
یک روزنامه/ایستگاه رادیویی محلی
بیشتر جمعیت محلی برای درآمد خود به ماهیگیری وابسته هستند.
بچه های ما همه به مدرسه محلی می روند.
اگر سوپرمارکت جدید ساخته شود، بسیاری از مغازه های محلی مجبور به تعطیلی خواهند شد.
یک بی حس کننده موضعی
local swelling
تورم موضعی
این کافه هم در بین مردم محلی و هم بین بازدیدکنندگان محبوب است.
جورج محله من است.
12.24 محلی به Poughkeepsie
جمعیت محلی
روزنامه محلی
تماس های تلفنی محلی
دولت محلی
به نظر می رسد عفونت در پا موضعی شده است.
سبزیجات کشت محلی
locally grown vegetables
اگر گم شده اید و به راهنمایی نیاز دارید، فقط از یکی از افراد محلی بپرسید.
واردات کالا از ایالات متحده باعث کاهش رشد در بازار داخلی شده است.
شرکتهای آمریکایی پاداشها را به دلار پرداخت میکنند، برخلاف رقبای اروپایی که تمایل دارند به ارز محلی پرداخت کنند.
US firms pay bonuses in dollars, in contrast to European rivals which tend to pay in local currency.
داخلی
ناحیه
انجمن
provincial
استانی
منطقه ای
parochial
محدود
neighborhoodUS
محله ایالات متحده
neighbourhoodUK
محله انگلستان
شهر
خانه
درونی؛ داخلی
شهرداری
municipal
دهکده
مدنی
civic
محله
parish
حوزه
تقسیمی
bounded
جغرافیایی
divisional
ملی
geographical
مقطعی
interior
حالت
سرزمینی
sectional
محله-پمپ
شهر کوچک
territorial
بومی
parish-pump
عمومی
small-town
بخش
borough
جهانی است
بین المللی
ملی
worldwide
در سراسر جهان
گسترده
pandemic
پاندمی
جهان
intercontinental
بین قاره ای
خارجی
جهانی
unrestricted
نامحدود
cosmopolitan
جهان شهری
metropolitan
شهر بزرگ
شهری
مرکزی
broad-minded
وسیع فکر
لیبرال
catholic
کاتولیک
tolerant
متحمل
open-minded
روشنفکر
receptive
پذیرا
باز کن
world-wide
همه جانبه
all-embracing