locate
locate - پیدا کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای یافتن موقعیت دقیق چیزی
قرار دادن یا ساختن چیزی در مکانی خاص
برای آمدن به مکانی و راه اندازی یک تجارت، شرکت و غیره در آنجا
برای راه اندازی یک کسب و کار یا شرکت در یک مکان خاص
در یک مکان خاص مستقر شود
قرار گرفتن در یک مکان خاص
برای یافتن یا کشف موقعیت دقیق چیزی
برای نقل مکان به مکانی برای انجام تجارت
قرار دادن یا استقرار چیزی در مکانی خاص
برای انتخاب یک مکان خاص برای شروع یا ساخت یک کسب و کار
برای پیدا کردن کسی یا چیزی
من محل تولد مورنت را امتحان می کنم، جایی که خیابان فولی-مریکور در آن قرار دارد.
اگر در یافتن کتاب خاصی مشکل دارید، لطفاً از یکی از کتابداران کمک بخواهید.
نهنگ ها از تماس های با فرکانس پایین برای یافتن موقعیت یکدیگر استفاده می کنند.
اندروید برای یافتن او ارسال شده است.
The block is located in the Murzuk basin between proven oil discoveries and first drilling is expected in 1993.
این بلوک در حوضه مورزوک بین اکتشافات اثبات شده نفت قرار دارد و انتظار می رود اولین حفاری در سال 1993 انجام شود.
Nearly 20 percent of that cash went toward constructing a fire substation conveniently located south of the Industrial Park.
نزدیک به 20 درصد از این پول نقد صرف ساخت یک پست آتش نشانی در جنوب شهرک صنعتی شد.
ممکن است به خوبی استدلال شود که هر تلاشی برای یافتن چنین افرادی دورافتاده، خود بیهوده است.
Investigators searched through the plane's wreckage for several hours before locating the flight recorder.
بازرسان برای چندین ساعت در لاشه هواپیما جستجو کردند و سپس ضبط پرواز را پیدا کردند.
من این سنت را به عنوان کارگری تعریف می کنم و تلاش می کنم حزب کارگر را در درون آن قرار دهم.
The unit immediately locates the nearest station with a vertical green line traversing a gray screen until locking into a signal.
واحد بلافاصله نزدیکترین ایستگاه را با یک خط سبز عمودی که از یک صفحه خاکستری عبور می کند تا زمانی که در سیگنال قفل می شود، تعیین می کند.
مکانیک بلافاصله عیب را تشخیص داد.
هواپیماهای امدادی در تلاش برای یافتن ملوانان مفقود شده هستند.
سرم را به دو طرف چرخاندم و سعی کردم فورا بوی تعفن وحشتناک را پیدا کرده و شناسایی کنم.
ما سعی کردیم منبع صدا را پیدا کنیم.
They located their headquarters in Swindon.
آنها دفتر مرکزی خود را در سویندون قرار دادند.
قرار دادن دفاتر به طور مستقیم در کنار آزمایشگاه ها توسط اکثر محققان ترجیح داده می شود.
برای مشاغلی که در مناطق روستایی قرار دارند معافیت های مالیاتی وجود دارد.
او وقت گذاشت تا به من کمک کند تا مواد تحقیقاتی را پیدا کنم.
مکان یابی برخی از ستاره ها با تلسکوپ بسیار آسان است.
این دستگاه می تواند مواد رادیواکتیو را به طور دقیق شناسایی کند.
ما هنوز نتوانسته ایم یک سایت مناسب پیدا کنیم.
غواصان برای جستجو و یافتن غرق شده به پایین فرستاده شدند.
دفتر ما در مرکز شهر منهتن واقع شده است.
پلیس همچنان در تلاش برای یافتن مظنون است.
این شرکت امیدوار است تا ماه ژوئن در دفاتر جدید خود مستقر شود.
باستان شناسان بقایای یک معبد باستانی را پیدا کرده اند.
این شرکت تصمیم گرفت دفتر مرکزی خود را در دنور قرار دهد.
پرداخت هایی برای تشویق شرکت ها برای استقرار در کانزاس ارائه شد.
ما به مردم کمک می کنیم تا ایده آل ترین شهرها را برای مکان یابی کسب و کار خود تعیین کنند.
They have substantial R&D activities which are located abroad.
آنها فعالیت های تحقیق و توسعه قابل توجهی دارند که در خارج از کشور واقع شده اند.
این شرکت در 7100 Bayside Street، Fremont واقع شده است.
او یکی از مالکان معدن کانیون است که در 15 مایلی غرب هانتر قرار دارد.
این استراحتگاه در مرکز منطقه ای قرار دارد که سالانه میلیون ها گردشگر از آن بازدید می کنند.
After a period of time a landlord is entitled to keep items left in the property if he is unable to locate the tenant.
پس از مدتی، اگر صاحبخانه نتواند محل مستاجر را پیدا کند، حق دارد اقلام باقی مانده در ملک را نگه دارد.
پیدا کردن
كشف كردن
تعیین کنید
تشخیص
unearth
از زیر خاک بیرون بیاورد
ascertain
مشخص کردن
descry
توصیف کنید
uncover
برملا کردن
گرفتن
فرا گرفتن
rummage
زیر و رو کردن
pinpoint
پی گیری
آشکار ساختن
ضربه
localiseUK
localiseUK
localizeUS
localizeUS
خواندن
ریشه کن کردن
دیده بانی
scout up
نقطه
ضربه بر
شکار کردن
hunt down
رهگیری
فرت کردن
ferret out
نوبت دادن
کندن
لایروبی کردن
بینی بیرون
dredge up
از دست دادن
نادیده گرفتن
depart
رفتن
displace
جابجا کند
ترک کردن
حرکت
عبور کردن
عبور کن
پنهان شدن
دفن کردن
پنهان کردن، پوشاندن
conceal
رها کردن
اجتناب کردن
مبهم باشد
be ambiguous
برو
خالی کردن
vacate
دستگیره
manhandle
رد کردن
چشم پوشی