bury
bury - دفن کردن
verb - فعل
UK :
US :
خاکسپاری
مرده را در قبر گذاشتن
قرار دادن چیزی در زیر زمین، اغلب برای پنهان کردن آن
افتادن بالای سر کسی یا چیزی که معمولاً به آنها آسیب می رساند یا از بین می برد
چیزی را بپوشاند که پیدا نشود
یک احساس یا خاطره را نادیده بگیرید و وانمود کنید که وجود ندارد
هل دادن چیزی، مخصوصاً چیزی تیز، با قدرت زیاد به چیزی دیگر
to put information in a document in a place where it is unlikely to be noticed, or to not make it available to people
قرار دادن اطلاعات در یک سند در جایی که بعید است به آن توجه شود یا در دسترس مردم قرار نگیرد
داشتن کسی که دوستش داری بمیرد
برای گذاشتن جسد در زمین
گذاشتن چیزی در سوراخی در زمین و پوشاندن آن
پوشاندن کامل چیزی یا کسی با مقدار زیادی از چیزی
اگر کسی بگوید کسی را دفن کرده است که معمولاً یکی از فامیل های نزدیک است، به این معنی است که آن شخص مرده است
قرار دادن چیزی در جایی که یافتن یا دیدن آن دشوار یا غیرممکن باشد
تلاش برای جلوگیری از اطلاع مردم از چیزی که اتفاق افتاده است
سعی کنید یک تجربه ناخوشایند را فراموش کنید یا سعی کنید یک احساس ناخوشایند را احساس نکنید
ارسال توپ به تور دروازه با قدرت زیاد
دفن کردن چیزی نیز به معنای گذاشتن آن در زمین است
دفن کردن چیزی نیز پنهان کردن آن یا سخت کردن یافتن آن است
ما امیدواریم که هر گونه گمانه زنی مبنی بر وجود یک توطئه را دفن کنیم.
برخی از خطوط تلفن در زیر خیابان ها دفن شده اند.
Heberle تأیید می کند که شبکه اصلی بین 36 اینچ تا 44 اینچ عمق دفن خواهد شد.
شریان ها که بسیار سفت تر از سیاهرگ ها هستند و در عمق بیشتری در بدن دفن شده اند، تحت تأثیر قرار نمی گیرند.
Tennessee buried Florida 45-3 in Saturday's game.
تنسی در بازی روز شنبه فلوریدا را 45 بر 3 به خاک سپرد.
پناهندگان پس از دفن جسد او مجبور به حرکت می شوند.
این کار خاکی است که به نظر می رسد در زمین فرو می رود و تا حدی در خاک مدفون است.
ویتنی، کشور مرتفع کاملاً در این چیزها مدفون است.
سخت ترین کاری که یک مادر می تواند انجام دهد این است که یکی از فرزندانش را دفن کند.
سگ یکی از دمپایی هایم را در حیاط خانه دفن کرد.
مردم ممکن است خاطرات دردناک دوران کودکی را برای محافظت از خود دفن کنند.
Four other abandoned children whose final days had not been as comfortable were buried that same day.
چهار کودک رها شده دیگر که روزهای پایانی آنها چندان راحت نبود، در همان روز دفن شدند.
مارها معمولا تخم های خود را دفن می کنند.
او را کشتند و جسدش را دفن کردند.
او در قبرستان هایگیت به خاک سپرده شد.
جاه طلبی های آنها سرانجام مرده و به خاک سپرده شد.
او 85 سال دارد و سه شوهرش را دفن کرده است.
ساعت ها حفاری می کردیم و به دنبال گنج مدفون می گشتیم.
آنها قصد دارند یک کپسول زمانی حاوی آثار همه بچه های مدرسه را دفن کنند.
سگ استخوانش را در باغ دفن کرده بود.
زباله ها در اعماق زمین دفن می شوند.
رانش زمین روز گذشته حدود 25 نفر را مدفون کرد.
خانه زیر ده فوت برف مدفون بود.
خودروی دیگری که زیر آوار مدفون شده بود پیدا شد.
با فروریختن تونل معدنچیان زنده به گور شدند.
نامه شما زیر انبوهی از کاغذها دفن شد.
صورتش را بین دستانش فرو کرد و گریست.
او یاد گرفته بود که احساساتش را دفن کند.
آهسته راه می رفت و دستانش را در جیبش فرو کرده بود.
او همیشه سرش را در یک کتاب فرو کرده است.
این دو برادر پس از سالها صحبت نکردن با یکدیگر، تصمیم گرفتند این هچ را دفن کنند.
متأسفانه او در پاراگراف آخر داستان لد را به خاک سپرده است.
پادشاه مرده است و در ابی جدبورگ دفن شده است.
این افراد اکنون همه مرده و دفن شده اند.
او یک توت از بوته چید.
بسیاری از مردم در واقع گنج را در شن دفن کردند.
اکنون ساختمان زیر ده فوت خاک مدفون شده بود.
او را تا گردن در ماسه دفن کردند.
تنه درخت افتاده تقریباً به طور کامل در علف های بلند مدفون شده است
درد عمیقا مدفون او
چه رازهایی در گذشته دفن شده است؟
پدرش در قبرستانی روی تپه به خاک سپرده شده است.
سگ یورش برد تا استخوانش را دفن کند.
buried treasure
گنج دفن شده
embed
جاسازی کنید
فرو رفتن
implant
ایمپلنت
submerge
غوطه ور شدن
insert
درج کنید
رانندگی کنید
ثابت
کلبه
lodge
ریشه
گیاه
سنگر گرفتن
entrench
بستر
enroot
ریشه کردن
تنظیم
ingrain
محل
تورفتگی
حباب کردن
intrench
installUS
engrain
installUK
installUS
تأثیر
instalUK
infix
منبت کاری
infix
جاسازی شود
inlay
سپرده
imbed
بستن
deposit
غوطه
fasten
چکش در
plunge
رام در
hammer in
ram in
