bone
bone - استخوان
noun - اسم
UK :
US :
یکی از قطعات سختی که با هم بدن انسان، حیوان یا ماهی را تشکیل می دهند
ماده ای ساخته شده از استخوان
برای جدا کردن استخوان های ماهی یا گوشت
هر یک از قطعات سخت درون انسان یا حیوان که اسکلت آن را تشکیل می دهد
استخوان موجود در گوشت یا ماهی
برای داشتن رابطه جنسی با کسی
استخوان ها را از چیزی خارج کردن
هر یک از قطعات سختی که اسکلت (= قاب) بدن انسان یا حیوان را تشکیل می دهند
پسرم اکنون احساس طویل و نخی می کند، تمام رگ، رگ و استخوان.
استخوان های لگن و استخوان ران به هم جوش خوردند و هیچ حرکتی در آن مفصل امکان پذیر نبود.
خستگی مانند آب یخ به استخوان ها و مفاصل نفوذ می کند.
آنها به سوراخ های بینی کشیده و در امتداد استخوان های برجسته در گونه جاری می شوند.
Rib chops are identified by the slightly curved rib bone and the presence of the rib-eye muscle outside of the curve.
برش های دنده با استخوان دنده کمی خمیده و وجود عضله دنده چشم در خارج از منحنی مشخص می شوند.
وزش باد خیس کوچه را وزید و من را تا حد استخوان سرد کرد.
این استخوان را به سگ دادی؟
Trampling Another source of modification to bone that begins soon after death is dispersal and breakage by trampling.
لگدمال کردن یکی دیگر از منابع اصلاح استخوان که بلافاصله پس از مرگ شروع می شود، پراکندگی و شکستگی توسط لگدمال کردن است.
دو استخوان بازویش شکست.
او بدون هیچ شکستگی از این تصادف جان سالم به در برد.
این ماهی دارای استخوان های زیادی است.
او برای اسکن تراکم استخوان رفت.
سگ داشت استخوانی را می جوید.
او چهره ای زیبا با ساختار استخوانی بسیار خوبی داشت.
چاقو با دسته های استخوانی
fine-boned
استخوان ریز
این گربه هفته ها بود که غذا نخورده بود و فقط یک کیسه استخوان بود.
استخوان های برهنه داستان
جایی که برای تعطیلات برویم همیشه محل اختلاف خانواده ماست.
نظرات او در مورد اندازه او کمی نزدیک به استخوان بود.
برخی از صحنههای جنسی در نمایشنامه توسط منتقدان بسیار نزدیک به استخوان ارزیابی شدند.
بودجه سالانه آنها قبلاً به استخوان رسیده است.
من می دانم که در این امتحان مردود خواهم شد - می توانم آن را در استخوان هایم احساس کنم.
وقتی داستان خوبی را حس کرد مانند سگی با استخوان بود.
او در مورد گفتن اینکه دقیقاً چه فکری در مورد او می کند به او فکر نمی کرد.
او صادق و سخت کوش بود و استخوان نامهربانی در بدنش نداشت.
نقطه قوت کتاب در این است که بر استخوان های برهنه این استدلال گوشت می نشاند.
سگ بیشتر و بیشتر وزن خود را از دست داد و به زودی کمی بیشتر از پوست و استخوان شد.
او بعد از بیماری تمام پوست و استخوان شده است.
او احساس می کند که این صورتحساب جدید انرژی فقط یک استخوان برای طرفداران محیط زیست پرتاب می کند.
تهدیدهای او او را تا حد استخوان سرد کرد.
چشمانش سیاه بود در صورتی به رنگ استخوان های سفید شده.
تشخیص داده شد که او استخوان های شکننده دارد.
عکسهای سیاه و سفید بر ساختار استخوانی ظریف او تأکید داشتند.
شوک تمام استخوان های بدنش را به هم ریخت.
استخوان های ظریف صورتش
بچه آنقدر لاغر بود که استخوان هایش را می دیدی.
human/animal bones
استخوان های انسان/حیوان
هنوز مقدار زیادی گوشت روی استخوان باقی مانده است - آیا برای شما قاچ کنم؟
من ماهی دوست ندارم چون از استخوان ها متنفرم.
exoskeleton
اسکلت خارجی
hydrostatic skeleton
اسکلت هیدرواستاتیک