slightly

base info - اطلاعات اولیه

slightly - اندکی

adverb - قید

/ˈslaɪtli/

UK :

/ˈslaɪtli/

US :

family - خانواده
slight
اندک
google image
نتیجه جستجوی لغت [slightly] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک نسخه کمی متفاوت

  • slightly higher/lower/larger/smaller


    کمی بالاتر/پایین تر/بزرگتر/کوچکتر

  • She earns slightly less than $100  000 a year.


    او کمی کمتر از 100000 دلار در سال درآمد دارد.

  • She smiled slightly as if she were hiding something.


    کمی لبخند زد، انگار چیزی را پنهان کرده بود.

  • slightly better/older


    کمی بهتر/ قدیمی تر

  • We took a slightly more direct route.


    مسیر کمی مستقیم تری را در پیش گرفتیم.


  • خطر عفونت قفسه سینه بعد از عمل کمی افزایش می یابد.

  • I knew her slightly.


    کمی او را می شناختم.

  • ‘Are you worried?’ ‘Only slightly.’


    «نگران هستی؟» «فقط کمی.»

  • He seemed slightly embarrassed.


    کمی خجالت زده به نظر می رسید.

  • His legs still felt slightly wobbly.


    پاهایش هنوز کمی تکان می خورد.

  • Hold the child with his head slightly tilted back.


    کودک را در حالی که سرش کمی به سمت عقب متمایل شده نگه دارید.


  • این باعث می شود هزینه کمی بیشتر شود.

  • The door was slightly ajar.


    در کمی باز بود.

  • This author takes a slightly different approach.


    این نویسنده رویکرد کمی متفاوت دارد.

  • She's slightly taller than her sister.


    او کمی بلندتر از خواهرش است.

  • I'm slightly upset she forgot my birthday.


    من کمی ناراحتم که تولدم را فراموش کرده است.

  • I'm slightly worried that she'll get lost on the way.


    من کمی نگران هستم که او در راه گم شود.

  • She’s slightly taller than her sister.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • considerably


    بطور قابل توجهی


  • فوق العاده

  • greatly


    تا حد زیادی


  • بسیار


  • به شدت


  • به طور قابل ملاحظه

  • substantially


    بطور قابل ملاحظه ای

  • awfully


    به طرز وحشتناکی

  • terribly


    بخصوص


  • به طور گسترده


  • با قدرت

  • exceedingly


    به ویژه

  • extensively


    بنابراین

  • frightfully


    هم

  • mightily


    از نظر نجومی


  • عظیم

  • so


    بسیار زیاد


  • دور

  • too


    به طور مشخص

  • astronomically


    به طور انبوه

  • broadly


    به صورت تاریخی

  • colossally


    قابل ملاحظه ای

  • enormously


  • far


  • hugely



  • markedly


  • massively


  • monstrously


  • monumentally


  • noticeably


لغت پیشنهادی

nullifying

لغت پیشنهادی

biodegrade

لغت پیشنهادی

au fait