meal
meal - وعده غذایی
noun - اسم
UK :
US :
an occasion when you eat food for example breakfast or dinner or the food that you eat on that occasion
مناسبتی که در آن غذا می خورید، مثلاً صبحانه یا شام، یا غذایی که در آن مناسبت می خورید
دانه ای که برای تهیه آرد یا غذای حیوانی به صورت پودر خرد شده است
یک وعده غذایی که در صبح می خورید
وعده غذایی که در اواخر صبح به جای صبحانه یا ناهار می خورید
غذایی که در وسط روز می خورید
یک وعده غذایی که بعد از ظهر یا عصر می خورید
وعده غذایی اصلی روز که اکثر مردم آن را در شب می خورند
a small meal that you eat in the evening in British English; the main meal that you eat in the evening in American English
یک وعده غذایی کوچک که در شب می خورید، به انگلیسی بریتانیایی. وعده غذایی اصلی که در شب می خورید، به انگلیسی آمریکایی
غذایی که در فضای باز می خورید، شامل غذاهایی است که قبلا پخته یا آماده کرده اید
غذایی که در بیرون از خانه با ذغال داغ یا چوب می پزد و در فضای باز می خورید
مقدار کمی از غذایی که بین وعده های غذایی اصلی یا به جای یک وعده غذایی مصرف می شود
غذایی که با غذای اصلی خورده می شود، مانند سبزیجات
یکی از قسمت های جداگانه غذا، مانند پیش غذا یا دسر
اولین قسمت کوچک یک وعده غذایی
the main part of a meal. entrée is used especially on restaurant menus
قسمت اصلی یک وعده غذایی entrée به خصوص در منوی رستوران ها استفاده می شود
غذای شیرینی که در پایان غذا خورده می شود
مناسبتی که غذا خورده می شود یا غذایی که در چنین مناسبتی خورده می شود
a substance that has been crushed to make a rough powder especially plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که له شده است تا پودر خشن به دست آید، به ویژه دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا غذای حیوانات خرد شده اند.
an occasion when food is served or eaten, esp. breakfast lunch or dinner or the food itself on such an occasion
مناسبتی که غذا سرو یا خورده می شود، به ویژه صبحانه، ناهار یا شام، یا خود غذا در چنین مناسبتی
a substance that has been crushed to make a rough powder esp. plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که له شده است تا پودر خشن درست شود، به ویژه. دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا برای غذای حیوانات خرد می شوند
مناسبتی که در آن غذا خورده می شود یا غذایی که در چنین مناسبتی خورده می شود
a substance which has been crushed to make a rough powder especially plant seeds crushed to make flour or for animal food
ماده ای که برای تهیه پودر خشن خرد شده است، به ویژه دانه های گیاهی که برای تهیه آرد یا غذای حیوانات خرد شده اند.
آیا میخواهی برای صرف غذا بیرون برویم، اما؟
تولد لیزا بود پس او را برای صرف غذا بیرون بردیم.
همه وعده های غذایی در اتاق غذاخوری Feathertonehaugh در دسترس هستند.
شما نباید بعد از یک وعده غذایی بزرگ ورزش کنید.
جف دیشب یک غذای خوشمزه برای ما پخت.
پیشخوان های آشپزخانه را بعد از هر وعده غذایی پاک کنید.
Having informed him that the evening meal was at eight the proprietor took himself off leaving Karelius with his thoughts.
صاحبخانه که به او اطلاع داد که شام ساعت هشت است، خود را پیاده کرد و کارلیوس را با افکارش رها کرد.
یک غذای لذیذ پنج وعده
ما معمولا وعده غذایی اصلی خود را در وسط روز می خوریم.
سعی کنید بین وعده های غذایی غذا نخورید.
ناهار وعده غذایی اصلی او در روز است.
بیرون رفتن برای صرف غذا (= برای صرف غذا به رستوران رفتن)
چه ساعتی دوست دارید شام بخورید؟
نوش جان.
یک وعده غذایی سه وعده
آنها در حال یادگیری طبخ غذاهای ساده و سالم هستند.
چرا باید از همه چیز چنین وعده غذایی درست کنید؟
به نظر می رسد هفته هاست که یک وعده غذایی مربعی نخورده است.
من مطمئن می شوم که بچه هایم یک شام مدرسه گرم دارند، نه فقط یک ناهار بسته بندی شده.
یک چای خامه ای
بچه ها چه ساعتی چای می خورند؟
آنقدر سرم شلوغ است که هر وقت بتوانم مجبورم غذا بخورم.
خانواده همیشه در زمان صرف غذا پر سر و صدا بود.
بعد از ساعت 10 غذای گرم در دسترس نیست.
ممنون برای یک غذای خوشمزه
من همیشه می خواهم بعد از یک غذای سنگین بخوابم.
آن شب او غذای مورد علاقه او را درست کرد.
بار غذاهای سبک سرو می کند.
یک وعده غذایی ناچیز از نان و پنیر
او زمان بسیار کمی برای تهیه غذاهای خانگی دارد.
60 دانش آموز واجد شرایط دریافت وعده های غذایی رایگان مدرسه هستند.
اتکای فزاینده ای به غذاهای فرآوری شده و غذاهای آماده وجود دارد.
این مرکز میان وعده ها و یک وعده غذایی گرم ظهر ارائه می دهد.
یک غذای گرم
غذای سنگین (= بزرگ).
یک غذای سبک (= کوچک).
من وعده غذایی اصلی خود را در ظهر میخورم.
در مورد اینکه زمانی برای یک وعده غذایی بیایید چطور؟
پودر استخوان
ارد ذرت
گسترش
خوراک
repast
دوباره پسوند
banquet
ضیافت
feast
جشن
blowout
انفجار
شام
refection
انعکاس
chow
غذا خوردن
snack
خوراک مختصر
collation
تطبیق
جدول
گاز گرفتن
منو
ناهار
nosh
نوش
potluck
غذای ساده و مختصر
buffet
بوفه
refreshment
طراوت
supper
عصرانه
چای
بهم ریختگی
eats
می خورد
مربع
picnic
پیک نیک
هیئت مدیره
غذا
fare
کرایه
grub
گراب
khana
خانا
carryout
انجام دادن
snack
خوراک مختصر
سریع