powder

base info - اطلاعات اولیه

powder - پودر

noun - اسم

/ˈpaʊdər/

UK :

/ˈpaʊdə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [powder] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • milk/chilli/cocoa powder


    شیر/فلفل/پودر کاکائو

  • lumps of chalk crushed to a fine white powder


    توده های گچ خرد شده به پودر سفید ریز

  • The snow was like powder.


    برف مثل پودر بود.

  • a wide range of cleaning fluids and powders


    طیف گسترده ای از مایعات و پودرهای پاک کننده

  • The mustard is sold in powder form.


    خردل به صورت پودر فروخته می شود.

  • powder skiing (= on fine dry snow)


    اسکی پودری (= روی برف خشک ریز)

  • I only use lipstick and a little powder.


    من فقط از رژ لب و کمی پودر استفاده می کنم.

  • She quickly dabbed some powder on her cheeks.


    سریع مقداری پودر روی گونه هایش زد.

  • Before the photo dries, the image is dusted with a special powder.


    قبل از خشک شدن عکس، تصویر با پودر مخصوص گردگیری می شود.

  • The seeds are ground into a fine powder before use.


    دانه ها قبل از استفاده به صورت پودر ریز آسیاب می شوند.

  • curry/chilli powder


    کاری / پودر فلفل قرمز

  • talcum powder


    پودر تالک

  • A packet of white powder was found and police scientists are analysing it.


    یک بسته پودر سفید پیدا شد و دانشمندان پلیس در حال تجزیه و تحلیل آن هستند.

  • You'll get more flavour from the spices if you grind them into a powder.


    اگر ادویه ها را به صورت پودر درآورید، طعم بیشتری از ادویه ها خواهید گرفت.

  • Why are there so many adverts for washing powders on TV?


    چرا تبلیغات زیادی برای پودر لباسشویی در تلویزیون وجود دارد؟


  • شیر را می توانید به صورت پودر خریداری کنید.


  • پودر صورت

  • Dust the face lightly with powder.


    صورت را به آرامی با پودر پودر کنید.

  • I love skiing in deep powder.


    من عاشق اسکی در پودر عمیق هستم.

  • Powder the baby's bottom to stop it chafing.


    ته کودک را پودر کنید تا چروک نشود.

synonyms - مترادف

  • گرد و خاک

  • pounce


    پرتاب کردن

  • talc


    تالک

  • fine particles


    ذرات ریز

  • pulvil


    پولوی

  • pulvilio


    پولویلیو

  • ash


    خاکستر


  • تمرکز

  • crumb


    خرده نان


  • فیلم


  • خوب


  • غلات

  • grit


    شن

  • gunpowder


    باروت


  • وعده غذایی

  • particle


    ذره

  • precipitate


    رسوب می کند

  • pulverulence


    ریزگرد

  • residue


    باقی مانده


  • دانه

  • shavings


    خاشاک

  • triturate


    تراشیدن

  • fine grains


    دانه های ریز

  • loose particles


    ذرات سست

  • talcum powder


    پودر تالک


  • پودر صورت


  • پودر بچه

antonyms - متضاد

  • جامد

لغت پیشنهادی

revving

لغت پیشنهادی

horizon

لغت پیشنهادی

astrophysics