wake

base info - اطلاعات اولیه

wake - از خواب بیدار

verb - فعل

/weɪk/

UK :

/weɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [wake] در گوگل
description - توضیح
  • to stop sleeping, or to make someone stop sleeping


    برای توقف خواب، یا برای وادار کردن کسی به خوابیدن


  • زمان قبل یا بعد از تشییع جنازه که دوستان و اقوام برای یادآوری فرد مرده ملاقات می کنند


  • مسیری که پشت یک قایق در حال حرکت در آب ساخته شده است

  • to (cause someone to) become awake and conscious after sleeping


    بعد از خواب بیدار و هوشیار شدن (باعث کردن کسی).

  • the waves that a moving ship or object leaves behind


    امواجی که یک کشتی یا جسم متحرک از خود به جا می گذارد


  • موقعیتی که خانواده و دوستان یک مرده با هم ملاقات می کنند تا شب قبل از دفن جسد را ببینند، یا وقتی که بعد از دفن مرده ملاقات می کنند تا بنوشند و درباره زندگی فرد صحبت کنند.

  • to become awake and conscious after sleeping, or to cause someone to stop sleeping


    بیدار شدن و هوشیار شدن بعد از خواب، یا باعث توقف خواب شخصی

  • an area of water whose movement has been changed by a boat or ship moving through it


    ناحیه ای از آب که حرکت آن توسط قایق یا کشتی در حال حرکت در آن تغییر کرده است

  • a gathering held before a dead person is buried, at which family and friends talk about the person’s life


    گردهمایی قبل از دفن مرده برگزار می شود و در آن خانواده و دوستان درباره زندگی فرد صحبت می کنند


  • بیدار کردن کسی در خانه غیرممکن بود.

  • Then Mrs Dempster woke him as usual with a cup of tea and he felt better.


    سپس خانم دمپستر طبق معمول او را با یک فنجان چای بیدار کرد و او احساس بهتری کرد.

  • But do not try to wake him into a higher level.


    اما سعی نکنید او را به سطح بالاتری بیدار کنید.

  • The windows of the house glowed suddenly bright like the eyes of some monster waking in the dark.


    پنجره های خانه به طور ناگهانی درخشان شدند، مانند چشمان هیولایی که در تاریکی بیدار می شوند.

  • Try not to wake the baby if you go in the bedroom.


    اگر به اتاق خواب رفتید سعی کنید کودک را بیدار نکنید.

  • Dad said he woke up at five this morning.


    پدر گفت امروز ساعت پنج از خواب بیدار شده است.

  • Fourteenth-century Wandsworth was waking up deciding it could have another ten minutes, and turning over in its warm straw.


    واندسورث قرن چهاردهمی از خواب بیدار می‌شد، تصمیم می‌گرفت که ده دقیقه دیگر فرصت داشته باشد و در نی گرم خود چرخید.

  • And he woke up with more than just his stomach growling.


    و او با چیزی بیشتر از غرغر شکمش از خواب بیدار شد.

example - مثال
  • I always wake early in the summer.


    من همیشه در تابستان زود از خواب بیدار می شوم.

  • Tom woke with a start and lifted his head.


    تام با شروعی از خواب بیدار شد و سرش را بلند کرد.


  • صبح ها معمولا چه ساعتی از خواب بیدار می شوید؟

  • I woke up an hour earlier than I wanted to.


    یک ساعت زودتر از چیزی که می خواستم از خواب بیدار شدم.

  • They woke to a clear blue sky.


    آنها با آسمان آبی روشن بیدار شدند.

  • I woke to the sound of heavy rain outside.


    با صدای باران شدید بیرون بیدار شدم.

  • She had just woken from a deep sleep.


    تازه از خواب عمیق بیدار شده بود.

  • He woke up to find himself alone in the house.


    از خواب بیدار شد و خود را در خانه تنها دید.

  • The woman woke to see the defendant in her bedroom.


    زن با دیدن متهم در اتاق خوابش از خواب بیدار شد.

  • I was woken by the sound of someone moving around.


    با صدای حرکت کسی بیدار شدم.


  • سعی کنید کودک را بیدار نکنید.

  • The incident woke memories of his past sufferings.


    این حادثه خاطرات رنج های گذشته او را بیدار کرد.


  • شما معمولا ساعت چند بیدار می شوید؟

  • The children woke me up.


    بچه ها بیدارم کردند.

  • I was woken (up) by the telephone.


    با تلفن از خواب بیدار شدم.

  • She awoke to a day of brilliant sunshine.


    او با یک روز آفتاب درخشان از خواب بیدار شد.

  • The Prince awakened Sleeping Beauty with a kiss.


    شاهزاده زیبای خفته را با یک بوسه بیدار کرد.

  • I was awake half the night worrying.


    نصف شب بیدار بودم و نگران بودم.

  • Is the baby awake yet?


    آیا نوزاد هنوز بیدار است؟


  • حالا هر لحظه از خواب بیدار می شد تا خودش را در خانه امن در رختخواب ببیند.

  • Be careful not to wake the children!


    مراقب باشید بچه ها را بیدار نکنید!

  • She had just woken up from a deep sleep.


    حتی زودتر از همیشه از خواب بیدار شده بود.

  • She had woken even earlier than usual.


    اصلا در طول شب بیدار شدی؟

  • Did you wake at all during the night?


    لطفا فردا زود بیدارم کن

  • Please wake me early tomorrow.


    با سردرد از خواب بیدار شدم.

  • I woke up with a headache.


    دست جین روی شانه ام مرا از خواب بد بیدار کرد.

  • Jane's hand on my shoulder woke me out of/from a bad dream.


    دنباله به شکل V در پشت کشتی پخش شد.

  • The wake spread out in a v-shape behind the ship.


    صدای طوفان بچه ها را بیدار کرد.

  • The noise of the storm woke the kids.


    سعی کرد او را بیدار کند، اما او تکان نخورد.

  • He tried to waken her but she didn’t stir.


    شکل. این طوفان در پی خود حجم عظیمی از ویرانی به جا گذاشت.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • lull


    آرامش


  • خواب

  • catnap


    catnap

  • doze


    چرت زدن

  • hibernate


    خواب زمستانی

  • snooze


    رها کردن


  • تکان دادن سر


  • به خواب رفتن


  • برو بخواب


  • چرت بزن

  • take a nap


    چرت

  • nap


    کیپ

  • slumber


    خوابیدن

  • kip


    زمستان

  • drowse


    باقی مانده


  • زمستان گذرانی


  • خوابیده

  • overwinter


    زیز

  • lie dormant


    گیاهی

  • zizz


    سر تکان دادن

  • vegetate


    دوس

  • nod


    رانش کردن

  • doss


    تصادف در

  • doze off


    در رفتن

  • drift off


    خواب باشد


  • پوسته پوسته شدن


  • تصادف


  • منطقه خارج

  • flake out




لغت پیشنهادی

advocate

لغت پیشنهادی

baba

لغت پیشنهادی

frances