wake
wake - از خواب بیدار
verb - فعل
UK :
US :
برای توقف خواب، یا برای وادار کردن کسی به خوابیدن
زمان قبل یا بعد از تشییع جنازه که دوستان و اقوام برای یادآوری فرد مرده ملاقات می کنند
مسیری که پشت یک قایق در حال حرکت در آب ساخته شده است
بعد از خواب بیدار و هوشیار شدن (باعث کردن کسی).
امواجی که یک کشتی یا جسم متحرک از خود به جا می گذارد
an occasion when the family and friends of a dead person meet in order to look at the dead body the night before it is buried, or when they meet after a dead person has been buried to drink and talk about the person's life
موقعیتی که خانواده و دوستان یک مرده با هم ملاقات می کنند تا شب قبل از دفن جسد را ببینند، یا وقتی که بعد از دفن مرده ملاقات می کنند تا بنوشند و درباره زندگی فرد صحبت کنند.
بیدار شدن و هوشیار شدن بعد از خواب، یا باعث توقف خواب شخصی
ناحیه ای از آب که حرکت آن توسط قایق یا کشتی در حال حرکت در آن تغییر کرده است
a gathering held before a dead person is buried, at which family and friends talk about the person’s life
گردهمایی قبل از دفن مرده برگزار می شود و در آن خانواده و دوستان درباره زندگی فرد صحبت می کنند
بیدار کردن کسی در خانه غیرممکن بود.
سپس خانم دمپستر طبق معمول او را با یک فنجان چای بیدار کرد و او احساس بهتری کرد.
اما سعی نکنید او را به سطح بالاتری بیدار کنید.
پنجره های خانه به طور ناگهانی درخشان شدند، مانند چشمان هیولایی که در تاریکی بیدار می شوند.
اگر به اتاق خواب رفتید سعی کنید کودک را بیدار نکنید.
پدر گفت امروز ساعت پنج از خواب بیدار شده است.
Fourteenth-century Wandsworth was waking up deciding it could have another ten minutes, and turning over in its warm straw.
واندسورث قرن چهاردهمی از خواب بیدار میشد، تصمیم میگرفت که ده دقیقه دیگر فرصت داشته باشد و در نی گرم خود چرخید.
و او با چیزی بیشتر از غرغر شکمش از خواب بیدار شد.
من همیشه در تابستان زود از خواب بیدار می شوم.
تام با شروعی از خواب بیدار شد و سرش را بلند کرد.
صبح ها معمولا چه ساعتی از خواب بیدار می شوید؟
یک ساعت زودتر از چیزی که می خواستم از خواب بیدار شدم.
آنها با آسمان آبی روشن بیدار شدند.
با صدای باران شدید بیرون بیدار شدم.
تازه از خواب عمیق بیدار شده بود.
از خواب بیدار شد و خود را در خانه تنها دید.
زن با دیدن متهم در اتاق خوابش از خواب بیدار شد.
با صدای حرکت کسی بیدار شدم.
سعی کنید کودک را بیدار نکنید.
این حادثه خاطرات رنج های گذشته او را بیدار کرد.
شما معمولا ساعت چند بیدار می شوید؟
بچه ها بیدارم کردند.
با تلفن از خواب بیدار شدم.
او با یک روز آفتاب درخشان از خواب بیدار شد.
شاهزاده زیبای خفته را با یک بوسه بیدار کرد.
نصف شب بیدار بودم و نگران بودم.
آیا نوزاد هنوز بیدار است؟
حالا هر لحظه از خواب بیدار می شد تا خودش را در خانه امن در رختخواب ببیند.
مراقب باشید بچه ها را بیدار نکنید!
حتی زودتر از همیشه از خواب بیدار شده بود.
اصلا در طول شب بیدار شدی؟
لطفا فردا زود بیدارم کن
با سردرد از خواب بیدار شدم.
دست جین روی شانه ام مرا از خواب بد بیدار کرد.
دنباله به شکل V در پشت کشتی پخش شد.
صدای طوفان بچه ها را بیدار کرد.
سعی کرد او را بیدار کند، اما او تکان نخورد.
شکل. این طوفان در پی خود حجم عظیمی از ویرانی به جا گذاشت.
awaken
بیدار کردن
waken
بیدار شدن
rouse
برانگیختن
awake
بیدار
arouse
هم بزنید
بوجود امدن
بهترین
bestir
بیدار شو
بلند شو
آمدن به
ضربه زدن
برخیز و بدرخش
رول کردن
معلوم شود
بهترین خود را
bestir oneself
بیا اینطرفها
دور بیا
از رختخواب بلند شو
انباشته کردن
یک پا را نشان دهد
بیدار شده
waken up
به اطراف بیاورند
آوردن به
بازگشت به سرزمین زندگان
رفتن
get going
بیدار شدن از خواب
نشانه های زندگی نشان دهد
زنده شدن
بالا آمدن
کسی را فریاد بزن
lull
آرامش
خواب
catnap
catnap
doze
چرت زدن
hibernate
خواب زمستانی
snooze
رها کردن
تکان دادن سر
به خواب رفتن
برو بخواب
چرت بزن
چرت
nap
کیپ
slumber
خوابیدن
kip
زمستان
drowse
باقی مانده
زمستان گذرانی
خوابیده
overwinter
زیز
lie dormant
گیاهی
zizz
سر تکان دادن
vegetate
دوس
رانش کردن
doss
تصادف در
doze off
در رفتن
drift off
خواب باشد
پوسته پوسته شدن
تصادف
منطقه خارج
flake out