shine
shine - درخشیدن
verb - فعل
UK :
US :
برای تولید نور روشن
اگر نوری را به جایی بتابانید، آن را در آن جهت نشان می دهید
تا روشن و صاف به نظر برسند
تا با مالیدن چیزی روشن شود
اگر چشمانت بدرخشد، یا صورتت بدرخشد، ابراز خوشحالی داری
در کاری خیلی خوب بودن
برای مدت زمان کوتاهی به خوبی بدرخشد، یا بارها و بارها خیلی سریع روشن و خاموش شود
با نور بسیار قوی که چشمان شما را آزار می دهد بدرخشید
برای درخشیدن با نور ناپایدار - در مورد شعله یا نور استفاده می شود
if stars or lights twinkle, they shine in the dark in a way that seems to change from bright to faint, especially because you are a long way away from them
اگر ستاره ها یا نورها چشمک می زنند، در تاریکی به گونه ای می درخشند که به نظر می رسد از روشن به کم نور تغییر می کند، به خصوص به این دلیل که شما فاصله زیادی با آنها دارید.
تا با نور ملایم گرم بدرخشد
بسیار درخشان بدرخشد
اگر چیزی بدرخشد، هنگامی که نور روی آن قرار دارد، با نقاط روشن بسیار کوچک می درخشد
to shine by reflecting the light – used especially about smooth clean surfaces, or about someone’s eyes or teeth
برای درخشیدن با انعکاس نور - به ویژه در مورد سطوح صاف و تمیز یا در مورد چشم ها یا دندان های شخصی استفاده می شود
تا با جرقه های سریع نور بدرخشد
to shine – used about wet or oily surfaces. Used especially when saying that someone’s eyes are full of tears, or someone’s skin is covered in sweat
برای درخشش - برای سطوح مرطوب یا روغنی استفاده می شود. مخصوصاً وقتی می گویند که چشمان کسی پر از اشک است یا پوست کسی پر از عرق است استفاده می شود.
اگر چیزی نور را بگیرد، می درخشد زیرا نور را منعکس می کند
روشنایی که وقتی نور به چیزی می تابد
برای ارسال یا بازتاب نور
اگر چشمان یا صورت فردی با کیفیتی بدرخشد، می توانید آن کیفیت را به شدت در او ببینید
برای نشان دادن نور در جهت خاصی
به طور واضح در یک فعالیت یا مهارت بسیار خوب بودن
این واقعیت که چیزی از نور منعکس شده در سطح آن درخشان است
با مالش چیزی صاف و روشن بسازید
نشان دادن توانایی زیاد در یک فعالیت
کیفیت روشن بودن از نور منعکس شده بر روی سطح
او در درسهای بیشماری میدرخشید، ایدههای زیادی را به تمسخر میگرفت، ذهنش را زیر سوال میبرد.
هوا خیلی گرم نبود، اما حداقل خورشید می تابد.
شما زحمت زیادی کشیده اید و کنسرت فرصتی برای درخشش شما خواهد بود.
قبل از مصاحبه باید کفش های خود را براق کنید.
خورشید در آسمانی بدون ابر می درخشید.
نوری از دور می درخشید.
چوب صیقلی تیره مانند شیشه می درخشید.
ستاره ها می درخشیدند و ماه روشن بود.
آفتاب داغ صحرا بی امان می درخشید.
زیبایی ماه که بر امواج می درخشد
چشمانش از هیجان برق می زد.
هیجان در چشمانش می درخشید.
چراغ قوه را دور سرداب تابید.
نگهبان مشعل خود را به سوی ما تابید.
دکتر چندین بار به چشمانم نور زد.
کمپینهای تبلیغاتی به کاهش منابع طبیعی جهان توجه میکنند.
او برای پول درآوردن کفش میدرخشید و روزنامه میفروخت.
او نتوانست از نظر تحصیلی بدرخشد اما در ورزش بسیار خوب بود.
او در طول چهار دهه نمونه درخشانی از خدمات وفادار به نمایش گذاشته است.
این ویژگیها در تمام آنچه او تولید کرد میدرخشد.
او هنوز منتظر یک شوالیه با زره درخشان است تا بیاید و او را نجات دهد.
خورشید می درخشید و آسمان آبی بود.
نور ماه روی آب می درخشید.
انتهای سیگارش قرمز شد.
الماس ها در نور برق می زدند.
جاده بعد از باران خیس می درخشید.
Everything seemed to shimmer in the heat.
به نظر می رسید همه چیز در گرما می درخشد.
سقف کلیسای جامع با طلا می درخشید.
ستاره ها در آسمان چشمک زدند.
تیغه چاقو در تاریکی برق می زد.
عشق و غرور از چشمانش می درخشید.
به نظر می رسید که او با درخشندگی درونی می درخشید.
صورتشان در نور مهتاب سفید می درخشید.
اشک در چشمانش جاری بود.
با تابش ماه کامل از خواب بیدار شدم.
beam
پرتو
radiate
تابش می کند
gleam
سوسو زدن
glow
درخشش
sparkle
فلاش
flash
با روشنایی ضعیف تابیدن
glimmer
چشمک زدن
twinkle
تابش خیره کننده
glare
زرق و برق
glitter
خیره شدن
shimmer
شعله ور شدن
flicker
آتش
glisten
مخروطی
dazzle
فلورسانس
flare
روشن کردن
glint
رشته ای
blaze
تابش کند
coruscate
لومینسانس
fluoresce
اشعه
glister
خیره کردن
illuminate
پر کردن
illumine
فسفر
incandesce
irradiate
luminesce
ray
bedazzle
effulge
fulgurate
phosphoresce
scintillate
