ceiling
ceiling - سقف
noun - اسم
UK :
US :
سطح داخلی قسمت بالایی یک اتاق
بیشترین تعداد یا مقدار چیزی که به طور رسمی مجاز است
بیشترین ارتفاعی که یک هواپیما می تواند در آن پرواز کند یا سطح ابرها
بزرگترین سطح، مقدار یا تعداد چیزی که به طور رسمی مجاز است
سطح داخلی یک اتاق که وقتی به بالای خود نگاه می کنید می توانید آن را ببینید
حد بالایی که معمولاً به پول مربوط می شود
سطح بالایی یک اتاق که وقتی به بالای خود نگاه می کنید می بینید
سقف همچنین حد بالایی است که برای چیزی متفاوت است
بالاترین سطح، تعداد یا مقداری که چیزی مجاز است به آن برسد
سقف مجاز برای سرمایه گذاری خارجی در هر شرکتی در کشور وجود دارد.
تیرهای چوبی و سقف در گرمای شدید ترق می کردند.
در چندین شهر مجاور پنجره ها شکسته و سقف ها ترک خورده است.
The walls and ceilings were black and the sole illumination was provided by black candles set in empty cat food cans.
دیوارها و سقف ها مشکی بودند و تنها نور را شمع های سیاهی که در قوطی های خالی غذای گربه قرار می دادند تأمین می شد.
But the tour revealed that the building has retained many treasures from its past: Its cathedral ceilings still have rounded corners.
اما این گشت و گذار نشان داد که این ساختمان گنجینه های بسیاری را از گذشته خود حفظ کرده است: سقف های کلیسای جامع آن هنوز گوشه های گرد دارد.
کنگره بار دیگر در حال بررسی افزایش سقف بدهی فدرال بود.
میلیون ها کارمند فدرال ممکن است چک حقوق دریافت نکنند مگر اینکه کنگره سقف بدهی را افزایش دهد.
سهمیه واردات ممکن است از سقف فعلی 18.5 میلیون به 20 میلیون افزایش یابد.
نابغه میکل آنژ است که روی سقف سیستین کار می کند.
Benny found herself in a rock-walled tunnel with bare bulbs hanging from the ceiling at regular intervals.
بنی خود را در تونلی با دیوارههای صخرهای پیدا کرد، با لامپهای برهنه که در فواصل زمانی معین از سقف آویزان بودند.
و در گوشه ای انباشته شده بود و تقریباً سقف را لمس می کرد، توده عظیمی از آشغال ها بود.
استوانه داخل محراب مربع شکل با سقف طاقدار است.
یک اتاق بزرگ با سقف بلند
دیوارها و سقف به رنگ سفید بود.
یک لوستر بزرگ از سقف آویزان است.
مگس روی سقف
سقف اتاقش کم بود.
به پشت دراز کشید و به سقف خیره شد.
دولت تصمیم گرفته است سقف قیمت نان و شیر را لغو کند.
واقعیت این است که اقتصاد به سقف می رسد و نرخ رشد باید کند شود.
یک هواپیما با سقف 20000 پا
حمام از سقف تا کف آینه دارد.
این کاخ به خاطر سقف های نقاشی شده قرن هفدهمی خود مشهور است.
آنها سقف 50 دلاری را برای هزینه پذیرش خود در نظر گرفته اند.
سقف واردات
برای قیمت بنزین سقف گذاشته اند.
سقفی برای افزایش حقوق وضع کرده اند/ تعیین کرده اند.
سقف آشپزخانه نیاز به رنگ آمیزی دارد.
سقف 10 درصدی افزایش اجاره بها وجود دارد.
قبل از شروع مناقصه او سقف قیمتی را برای خود تعیین کرده بود که از آن فراتر نمی رفت.
آنها بر سر سقف هزینه در پنج سال آینده بین 1.2 تا 1.3 درصد توافق کردند.
خبر خوب این است که سقف درآمد معلمان برداشته شده است.
ما سقف هزینه های عمومی را حفظ خواهیم کرد و اگر بتوانیم بهتر عمل می کنیم.
سقفهایی بر روی نرخهای بهره توسط دولت تعیین میشود تا بنگاهها را با سرمایه ارزانی تامین کند.
سقف کارمندان در ابتدا 35 نفر تعیین شده بود اما به آرامی به 50 نفر افزایش یافت.
سقف بدهی ملی 7.4 تریلیون دلاری احتمالاً در چند روز آینده خواهد رسید.
The budget restrictions, signed into law in July, lowered the ceiling on how much districts' budgets can grow annually.
محدودیت های بودجه ای که در ماه ژوئیه به تصویب رسید، سقف رشد سالانه بودجه مناطق را کاهش داد.
سقف
awning
سایبان
canopy
پوشش
پلافند
plafond
چادر
طاق
vault
طاق زنی
vaulting
بالداچین
baldachin
پرتو
beam
پنهانی
covert
گنبد
dome
groyneUK
groyneUK
groinUS
groinUS
سقف خانه
housetop
نقشه کشی
planchement
گچ
plaster
سقف سازی
roofing
چوب
timber
طاق پنکه
fan vaulting
بالاترین امتیاز
highest point
پوشش بالا
topside covering
