nearby
nearby - در نزدیکی
adjective - صفت
UK :
US :
دور نیست
نه چندان دور در فاصله؛ بستن
برای بخش اول مسیر، خاکریز چشماندازی از زمین گلف Carrickknowe و بخشهای مجاور را نشان میدهد.
For the first part of the route the embankment gives views across Carrickknowe golf course and the nearby allotments.
در آن لحظه صدای تق تق در همان حوالی به گوش رسید.
دینا در یک کلبه نزدیک زندگی می کند.
تام تا شانزده سالگی به مدرسه ادامه می دهد و مگی به همراه لوسی به مدرسه دخترانه نزدیک می رود.
Tom continues in school until he is sixteen, and Maggie goes to a nearby girls' school along with Lucy.
او با اتهام دوم تلاش برای دزدی از دستیار الیزابت والش در مغازه کارت فروشی گرتو در همان روز روبرو است.
He faces a second charge of attempting to rob assistant Elizabeth Walsh at the nearby Grotto card shop on the same day.
در هتلی در همان نزدیکی، جایی که بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت در یک کنفرانس آموزشی و فناوری سخنرانی می کرد، فریادها بلند شد.
Screams erupted at a nearby hotel where Microsoft founder Bill Gates was addressing an education and technology conference.
آنها توسط دوستانشان در خانه شان در نزدیکی ویتنی مراقبت می شدند.
مادرش در یک شهر نزدیک زندگی می کرد.
شکایاتی از ساکنان اطراف وجود داشت.
اگر کافه ای در این نزدیکی هست، می توانیم برای یک میان وعده توقف کنیم.
متوجه پلیسی شدم که در آن نزدیکی ایستاده بود.
برای خرید غذا در چند مغازه نزدیک توقف کردیم.
یک افسر پلیس در همان نزدیکی ایستاده بود.
پیاده به پارکی نزدیک رفتیم.
نزدیک
بستن
nigh
دور و بر
توسط
که در
در باره
سخت
در مورد آن
thereabout
در دست
در دسترس
نزدیک در دست
در مجاورت
دور نیست
نه چندان دور
در آستان شما
نزدیک به دست
در محله های نزدیک
در فاصله بوییدن
دور گوشه
near-at-hand
به سختی
فقط دور گوشه
فاصله کمی
به طرز نزدیک
دستی
تقریبا
اطراف اینجا
راحت
handy
convenient