within

base info - اطلاعات اولیه

within - در داخل

preposition - حرف اضافه

/wɪˈðɪn/

UK :

/wɪˈðɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [within] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • شما باید ظرف هفت روز پاسخ دریافت کنید.

  • The ambulance arrived within minutes of the call being made.


    آمبولانس چند دقیقه پس از تماس رسید.

  • Two elections were held within the space of a year.


    دو انتخابات در فاصله یک سال برگزار شد.


  • خانه ای در یک مایلی ایستگاه

  • Is it within walking distance?


    آیا در فاصله پیاده روی است؟


  • این سوال در حوصله این گفتار نیست.

  • We are now within range of enemy fire.


    ما اکنون در تیررس دشمن هستیم.


  • برای او سخت است که در درآمد خود زندگی کند (= بدون خرج کردن بیش از درآمدش).

  • The noise seems to be coming from within the building.


    به نظر می رسد صدا از داخل ساختمان می آید.

  • There is discontent within the farming industry.


    در صنعت کشاورزی نارضایتی وجود دارد.

  • Despite her grief, she found a hidden strength within herself.


    علیرغم اندوهی که داشت، نیرویی پنهان در درون خود یافت.

  • Two thirds of Californians live within 15 miles of the coast.


    دو سوم کالیفرنیایی ها در 15 مایلی ساحل زندگی می کنند.

  • In 1992 cross-border controls within the EU were dismantled.


    در سال 1992 کنترل های فرامرزی در اتحادیه اروپا برچیده شد.

  • For orders within the UK, please enclose £2.50 for post and packing.


    برای سفارشات در بریتانیا، لطفا 2.50 پوند را برای پست و بسته بندی ضمیمه کنید.

  • The resort lies within easy reach of (= not far from) the ski slopes.


    استراحتگاه در دسترس (= نه چندان دور) از پیست های اسکی قرار دارد.

  • We recommend that this wine should be consumed within six months.


    ما توصیه می کنیم که این شراب باید ظرف شش ماه مصرف شود.

  • Within hours of the tragedy happening, an emergency rescue team had been assembled.


    چند ساعت پس از وقوع این فاجعه، یک تیم نجات اضطراری جمع آوری شد.


  • بلیط ها باید ظرف یک هفته (= قبل از پایان این هفته) به دست شما برسد.

  • He's very highly regarded within his profession.


    او در حرفه خود بسیار مورد توجه است.

  • The target was now within range and so she took aim and fired.


    هدف اکنون در محدوده بود و بنابراین او هدف گرفت و شلیک کرد.

  • He could sense that his goal was within reach (= it could be reached).


    او می توانست احساس کند که هدفش در دسترس است (= می شد به آن رسید).

  • The cathedral spire was now within sight (= it could be seen).


    مناره کلیسای جامع اکنون در معرض دید بود (= دیده می شد).

  • We came within five points of beating them (= we would have beaten them if we had had five more points).


    ما به پنج امتیاز از شکست دادن آنها رسیدیم (= اگر پنج امتیاز بیشتر داشتیم آنها را شکست می دادیم).

  • I was acting within the law (= legally).


    من در چارچوب قانون (= قانونی) عمل می کردم.

  • She managed to complete her last film well within budget.


    او موفق شد آخرین فیلم خود را به خوبی با بودجه کامل به پایان برساند.

  • I am within my rights to refuse their request.


    من حق دارم درخواست آنها را رد کنم.

  • Most Californians live within 20 miles of the coast.


    اکثر مردم کالیفرنیا در 20 مایلی ساحل زندگی می کنند.

  • The tickets should reach you within a week.


    بلیط ها باید ظرف یک هفته به دست شما برسد.

  • The company has always acted within the law (= legally).


    شرکت همیشه در چارچوب قانون (= قانونی) عمل کرده است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

valuable

لغت پیشنهادی

jammer

لغت پیشنهادی

uproar