more

base info - اطلاعات اولیه

more - بیشتر

determiner, pronoun - تعیین کننده، ضمیر

/mɔːr/

UK :

/mɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [more] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I want some more!


    من کمی بیشتر می خواهم!

  • more bread/cars


    نان/ماشین بیشتر

  • Only two more days to go!


    فقط دو روز دیگه مونده!


  • افرادی که پول بیشتری نسبت به عقل دارند

  • I can't stand much more of this.


    من بیشتر از این نمی توانم تحمل کنم.

  • I hope we'll see more of you (= see you again or more often).


    امیدوارم بیشتر شما را ببینیم (= شما را دوباره یا بیشتر می بینم).

  • She earns a lot more than I do.


    او خیلی بیشتر از من درآمد دارد.


  • جا برای سه ماشین بیشتر نیست.

  • More and more people are banking online.


    افراد بیشتری به صورت آنلاین بانکداری می کنند.

  • She spends more and more time alone in her room.


    او بیشتر و بیشتر وقت خود را در اتاقش تنها می گذراند.


  • آیا غذای بیشتری می خواهید؟

  • The doctors can't cope with any more patients.


    پزشکان نمی توانند با هیچ بیمار دیگری کنار بیایند.

  • Add some more cream to the sauce.


    مقداری خامه دیگر به سس اضافه کنید.


  • باید بیشتر گوش کنی و کمتر حرف بزنی!


  • جمعیت بیشتری در پایتخت نسبت به کل کشور زندگی می کنند.

  • We spent more time on the last job than usual.


    ما بیشتر از همیشه برای آخرین کار وقت گذاشتیم.

  • The noise was more than I could bear.


    سر و صدا بیشتر از آن بود که من بتوانم تحمل کنم.

  • It was a hundred times more fun than I'd expected.


    صد برابر بیشتر از چیزی که انتظار داشتم سرگرم کننده بود.

  • She's more of a poet than a novelist.


    او بیشتر شاعر است تا رمان نویس.


  • تا جایی که می توانید غذا بیاورید - هر چه بیشتر، بهتر.

  • She couldn't be more beautiful.


    او نمی تواند زیباتر از این باشد.

  • Let's find a more sensible way of doing it.


    بیایید راه معقول تری برای انجام آن پیدا کنیم.

  • You couldn't be more wrong.


    شما نمی توانید اشتباه بیشتری داشته باشید.

  • He finds physics far/much more difficult than other science subjects.


    او فیزیک را بسیار دشوارتر از سایر موضوعات علمی می داند.

  • Play that last section more passionately.


    آن بخش آخر را با شور و حرارت بیشتری بازی کنید.

  • More than 20,000 demonstrators crowded into the square.


    بیش از 20000 تظاهرکننده در میدان تجمع کردند.

  • It gets more and more difficult to understand what is going on.


    درک اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است، روز به روز دشوارتر می شود.

  • The more he drank, the more violent he became.


    هر چه بیشتر مشروب می نوشید، خشن تر می شد.


  • شما باید بیشتر گوش کنید و کمتر صحبت کنید.

  • There were no more seats on the bus so we had to stand.


    دیگر صندلی در اتوبوس وجود نداشت، بنابراین مجبور شدیم بایستیم.

  • DisneyWorld was more fun than I expected.


    DisneyWorld بیش از آنچه انتظار داشتم سرگرم کننده بود.

synonyms - مترادف

  • اضافی


  • اضافه

  • added


    یدکی

  • spare


    افزایش یافت


  • دورتر

  • farther


    تازه


  • به علاوه

  • further


    ذخیره

  • reserve


    مکمل

  • supplemental


    مازاد

  • supplementary


    جایگزین

  • surplus


    یکی دیگر


  • جایزه


  • جدید

  • bonus


    در کنار

  • new


    دیگر


  • زیادی


  • خارجی

  • superfluous


    تازه پیدا شده

  • excess


    یکی بیشتر

  • extraneous


    پیرامونی

  • new-found


    وثیقه

  • complementary


    کمک کننده


  • کمکی

  • peripheral


    شارژ کردن

  • collateral


    افزودنی

  • contributory


  • supernumerary


  • auxiliary


  • top-up


  • add-on


antonyms - متضاد

  • کمتر

  • a lesser amount of


    مقدار کمتری از

  • a reduced amount of


    مقدار کاهش یافته است

  • a smaller amount of


    نه به اندازه


  • کاهش


  • کوچکتر

  • reduced


    کاسته

  • smaller


    پایین تر

  • diminished


    منفی


  • lesser



لغت پیشنهادی

lotto

لغت پیشنهادی

fester

لغت پیشنهادی

partnerships