food
food - غذا
noun - اسم
UK :
US :
چیزهایی که مردم و حیوانات می خورند، مانند سبزیجات یا گوشت
چیزهایی که مردم و حیوانات می خورند
نوعی غذا که به روش خاصی طبخ می شود
نوعی غذا که یک رستوران یا مکان به آن معروف است
یک غذای غیرعادی که مردم در یک مکان خاص دوست دارند آن را بخورند
نوع غذایی که شخص معمولا می خورد
food made in a particular way or by a particular person
غذایی که به روشی خاص یا توسط شخص خاصی ساخته شده است
غذایی که می توانید در یک رستوران، کشور یا منطقه خاص بخورید
غذا چیزی است که برای سلامتی و رشد لازم است
خوبی هایی که از غذا دریافت می کنید و به سلامت بدن شما کمک می کند
نوع غذایی که در یک مکان سرو می شود - مخصوصاً وقتی می گویند چقدر جالب است
غذاهایی مانند همبرگر که به سرعت آماده می شود و می توانید آن را همراه خود ببرید تا بخورید
غذایی که پر از قند یا چربی است و برای سلامتی مضر است
غذای تهیه شده از سبزیجات و حیواناتی که ساختار ژنتیکی آنها تغییر کرده است
غذایی که بدون استفاده از مواد شیمیایی مضر تولید می شود
غذایی که تصور می شود برای سلامتی شما مفید است
a type of food that is believed to be good for your health because it contains a lot of a particular type of vitamin, mineral etc
نوعی غذا که اعتقاد بر این است که برای سلامتی شما مفید است زیرا حاوی مقدار زیادی ویتامین، مواد معدنی و غیره است.
غذایی که حاوی گوشت نباشد
غذایی که دارای مواد شیمیایی برای ماندگاری طولانی مدت است
غذایی که در قوطی فروخته می شود
غذایی که برای ماندگاری طولانی در دمای بسیار پایین نگهداری می شود
غذاهایی که به صورت قوطی، بسته بندی و غیره فروخته می شوند تا سریع و آسان آماده شوند
غذای مخصوص نوزادان
غذای حیواناتی که به عنوان حیوان خانگی نگهداری می کنید
چیزی که مردم و حیوانات می خورند یا گیاهان جذب می کنند تا زنده بمانند
something that can be taken in by an animal and used to keep it alive and allow it to grow or develop or such things considered as a whole
چیزی که می تواند توسط یک حیوان گرفته شود و برای زنده نگه داشتن آن و اجازه رشد یا توسعه آن استفاده شود، یا چیزهایی از این قبیل به عنوان یک کل در نظر گرفته شود.
گاهی غذا فقط به معنای مواد جامدی است که حیوانات می خورند و نه مایعات
چیزی که مردم می خورند تا زنده بمانند
نوع خاصی از غذا
هر صحبتی، حتی اگر فقط در مورد غذا بود، بهتر از این بن بست بود.
شما به راحتی می توانید غذای کودک خود را در خانه درست کنید.
پت برای مهمانی کار غذا و نوشیدنی آماده کرده بود.
رشد / پختن / سرو / خوردن غذا
آیا غذاهای ایتالیایی دوست دارید؟
تقاضا برای مواد غذایی ارگانیک به سرعت در حال افزایش است.
خانواده هایی که با هم غذا می خورند غذای سالم تری مصرف می کنند.
صنایع غذایی
مردم نگران ایمنی غذا هستند (= اگر غذا برای خوردن بی خطر باشد).
اقداماتی برای حفاظت از عرضه مواد غذایی کشور
کمبود غذا در جهان و شکست محصول تأثیر مخربی خواهد داشت.
baby food (= prepared especially for babies)
غذای کودک (= تهیه شده مخصوص نوزادان)
غذای گربه / سگ / حیوان خانگی (= برای خوردن یک گربه / سگ / حیوان خانگی)
شما باید بیشتر از غذاهای تازه استفاده کنید.
این فروشگاه در زمینه غذاهای منجمد تخصص دارد.
این برنامه مطمئناً غذای زیادی برای تفکر فراهم می کند.
او تمام هفته غذایش را ترک کرده است.
پس از سه روز بدون غذا، مردان نزدیک به گرسنگی بودند.
همیشه هنگام دست زدن به غذا بسیار مراقب باشید.
خرس ها برای زمستان غذا ذخیره می کنند.
زرده تخم مرغ، آب لیمو و سبزی را در غذاساز مخلوط کنید.
طعم غذا خوبه؟
سیاست غذایی اتحادیه اروپا
روغن های ضروری را می توان از اکثر فروشگاه های مواد غذایی سالم خریداری کرد
هر کس حق دارد غذای کافی و آب تمیز داشته باشد.
کشاورزان غذای کافی برای جمعیت رو به رشد کشور تولید نمی کنند.
آب و غذا در حال تمام شدن بود.
غذا در اینجا کم است و مردم گرسنه می مانند.
میوه ها منبع غذایی مهمی برای خفاش ها هستند.
جینا برای مهمانی کاری غذا و نوشیدنی آماده کرده بود.
معلوم است که از غذای خوب لذت می برد.
برای پرندگان غذا گذاشت.
پزشکش به او هشدار داد که غذای روزانه خود را کاهش دهد.
eats
می خورد
نان
گوشت
fare
کرایه
foodstuffs
مواد غذایی
grub
گراب
commons
مشترک
edibles
خوراکی ها
tuck
چفت کردن
chow
غذا خوردن
nosh
نوش
tucker
تاکر
comestibles
مواد خوراکی
eatables
قابل خوردن
nibbles
نیچک ها
scoff
تمسخر
refreshment
طراوت
chuck
دور انداختن
kai
کای
pabulum
پابولوم
refreshments
تنقلات
نان روزانه
solids
مواد جامد
bites
گاز گرفتن
comestible
خوراکی
نوشیدنی
foodstuff
خوبی ها
goodies
نگاه داشتن
کیسه بینی
nosebag
شیب
slop
inedible
غیر قابل خوردن
grit
شن