restaurant

base info - اطلاعات اولیه

restaurant - رستوران

noun - اسم

/ˈrestrɑːnt/

UK :

/ˈrestrɒnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [restaurant] در گوگل
description - توضیح

  • جایی که بتوانید غذا بخرید و بخورید

  • a place where you can get coffee and other non-alcoholic drinks, cakes, and small meals


    مکانی که در آن می توانید قهوه و سایر نوشیدنی های غیر الکلی، کیک و وعده های غذایی کوچک تهیه کنید

  • one where you can get meals such as hamburgers, french fries etc


    جایی که می توانید غذاهایی مانند همبرگر، سیب زمینی سرخ کرده و غیره را در آن تهیه کنید


  • جایی که خودتان غذا را جمع آوری می کنید


  • رستورانی که در آن می توانید غذاهای ارزان و ساده بخورید

  • a small restaurant or bar especially one serving French-style food


    یک رستوران یا بار کوچک، به خصوص رستورانی که غذاهایی به سبک فرانسوی سرو می کند


  • مکانی در محل کار یا مدرسه که می توانید غذا جمع آوری کرده و بخورید

  • a place where meals are prepared and served to customers


    مکانی که در آن غذا برای مشتریان آماده و سرو می شود


  • مکانی برای کسب و کار که در آن مردم می توانند غذایی را برای تهیه و سرو روی میز انتخاب کنند و معمولاً پس از صرف غذا هزینه آن را پرداخت می کنند.

  • a place where meals are prepared and served to paying customers


    مکانی که در آن غذا آماده می شود و برای مشتریان پولی سرو می شود

  • Patrons parking there also would be near the shops and restaurants on Grand Avenue.


    پارک مشتریان نیز در نزدیکی مغازه ها و رستوران ها در خیابان بزرگ است.

  • A licensed restaurant serves good food all day.


    یک رستوران دارای مجوز در تمام روز غذاهای خوبی سرو می کند.

  • The scene inside the lobby restaurant of the studio did nothing to make me less self-conscious.


    صحنه داخل لابی رستوران استودیو هیچ کمکی به من نداشت.

  • There are also new lounges for motorists, service restaurants, a play area casino and cinemas.


    همچنین سالن های جدید برای رانندگان، رستوران های خدماتی، یک منطقه بازی، کازینو و سینما وجود دارد.

  • The dish was popular with taste testers, but it was some time before it caught on in the restaurants.


    این غذا در بین افراد تست کننده طعم محبوب بود، اما مدتی طول کشید تا در رستوران ها پیدا شود.

  • There was no need for the accused to reach the restaurant door.


    نیازی به رسیدن متهم به درب رستوران نبود.

  • They kept going to this restaurant and the proprietor took a liking to them.


    آنها مدام به این رستوران می رفتند و صاحب آن از آنها خوشش آمد.

  • Henderson's Salad Table Licensed wholefood restaurant with a remarkable selection of dishes.


    میز سالاد هندرسون رستوران با غذاهای کامل دارای مجوز با انتخاب قابل توجهی از غذاها.

example - مثال
  • We're going to try this Italian restaurant that just opened.


    ما قصد داریم این رستوران ایتالیایی را که تازه افتتاح شده است امتحان کنیم.

  • They stopped at a fast-food restaurant on the way to the concert.


    در مسیر کنسرت در یک فست فود توقف کردند.

  • We had a meal in a restaurant.


    در یک رستوران غذا خوردیم.

  • We went to my favourite restaurant to celebrate.


    برای جشن به رستوران مورد علاقه ام رفتیم.

  • a restaurant chain/owner


    یک رستوران زنجیره ای / مالک

  • a self-service restaurant


    یک رستوران سلف سرویس

  • If you're too tired to cook let's go to a restaurant.


    اگر برای آشپزی خیلی خسته هستید، بیایید به رستوران برویم.

  • It operates 79 restaurants in 26 states.


    79 رستوران در 26 ایالت دارد.

  • Restaurant workers are often badly paid.


    کارگران رستوران اغلب دستمزد بدی می گیرند.

  • She decided to open her own restaurant.


    او تصمیم گرفت رستوران خودش را باز کند.

  • She eats at the hotel restaurant when she travels on business.


    وقتی برای کاری سفر می کند در رستوران هتل غذا می خورد.

  • She frequented the restaurant on almost a weekly basis.


    او تقریباً هر هفته به رستوران رفت و آمد می کرد.

  • She runs a family fish restaurant on the seafront.


    او یک رستوران خانوادگی ماهی در کنار دریا دارد.

  • The hotel restaurant serves a buffet breakfast.


    رستوران هتل صبحانه را به صورت بوفه سرو می کند.

  • They argued the whole time we were at the restaurant.


    تمام مدتی که ما در رستوران بودیم با هم دعوا می کردند.

  • They walked out of the restaurant without paying.


    آنها بدون پرداخت پول از رستوران خارج شدند.

  • We don't do a lot of restaurant dining.


    ما غذاخوری های زیادی در رستوران انجام نمی دهیم.

  • We had a quick meal in a small local restaurant.


    ما یک غذای سریع در یک رستوران کوچک محلی خوردیم.


  • ما این رستوران را به هر کسی پیشنهاد می کنیم.


  • رستوران کوچکی که در پاریس می شناسم

  • a restaurant offering a wide variety of local specialities


    رستورانی که طیف گسترده ای از غذاهای محلی را ارائه می دهد

  • an Asian restaurant specializing in Thai cuisine


    یک رستوران آسیایی متخصص در غذاهای تایلندی

  • hygiene standards in the restaurant industry


    استانداردهای بهداشتی در صنعت رستوران داری

  • some of the hottest restaurants in New York


    برخی از داغ ترین رستوران های نیویورک

  • the country's most successful chain restaurants


    موفق ترین رستوران های زنجیره ای کشور

  • the few local shops and restaurants catering to summer visitors


    چند مغازه و رستوران محلی که پذیرای بازدیدکنندگان تابستانی هستند


  • افزایش هزینه های وعده های غذایی رستوران

  • We went to a little Italian restaurant and shared a pizza.


    ما به یک رستوران ایتالیایی کوچک رفتیم و یک پیتزا به اشتراک گذاشتیم.

  • Does the hotel have a restaurant?


    آیا هتل رستوران دارد؟

  • a Chinese/Italian/Mexican restaurant


    یک رستوران چینی/ایتالیایی/مکزیکی

  • She has no experience of running a restaurant.


    او هیچ تجربه ای از رستوران داری ندارد.

synonyms - مترادف
  • eatery


    غذاخوری

  • diner


    اغذیه فروشی و مشروب فروشی

  • bistro


    کافه

  • cafe


    براسری

  • brasserie


    کافه تریا

  • café


    بار

  • cafeteria


    آبزیان

  • bar


    کباب

  • beanery


    ناهار

  • grill


    ناشر

  • luncheonette


    سالن

  • noshery


    استیک خانه

  • saloon


    چایخانه

  • steakhouse


    تراتوریا

  • tearoom


    سالن غذاخوری

  • trattoria


    خانه چوبی

  • caff


    شیرجه رفتن

  • canteen


    مسافرخانه

  • chophouse


    مفصل

  • dive


    اتاق ناهار

  • inn


    پریز


  • پیتزا فروشی

  • lunchroom


    هشری

  • outlet


    کافی شاپ

  • pizzeria


    ناهارخوری

  • hashery


    درایو در


  • خونه خوردن


  • محل غذا خوردن

  • drive-in


  • eating house


  • eating place


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

condemn

لغت پیشنهادی

softened

لغت پیشنهادی

chimps