restaurant
restaurant - رستوران
noun - اسم
UK :
US :
جایی که بتوانید غذا بخرید و بخورید
مکانی که در آن می توانید قهوه و سایر نوشیدنی های غیر الکلی، کیک و وعده های غذایی کوچک تهیه کنید
جایی که می توانید غذاهایی مانند همبرگر، سیب زمینی سرخ کرده و غیره را در آن تهیه کنید
جایی که خودتان غذا را جمع آوری می کنید
رستورانی که در آن می توانید غذاهای ارزان و ساده بخورید
a small restaurant or bar especially one serving French-style food
یک رستوران یا بار کوچک، به خصوص رستورانی که غذاهایی به سبک فرانسوی سرو می کند
مکانی در محل کار یا مدرسه که می توانید غذا جمع آوری کرده و بخورید
مکانی که در آن غذا برای مشتریان آماده و سرو می شود
a place of business where people can choose a meal to be prepared and served to them at a table and for which they pay usually after eating
مکانی برای کسب و کار که در آن مردم می توانند غذایی را برای تهیه و سرو روی میز انتخاب کنند و معمولاً پس از صرف غذا هزینه آن را پرداخت می کنند.
مکانی که در آن غذا آماده می شود و برای مشتریان پولی سرو می شود
پارک مشتریان نیز در نزدیکی مغازه ها و رستوران ها در خیابان بزرگ است.
A licensed restaurant serves good food all day.
یک رستوران دارای مجوز در تمام روز غذاهای خوبی سرو می کند.
صحنه داخل لابی رستوران استودیو هیچ کمکی به من نداشت.
همچنین سالن های جدید برای رانندگان، رستوران های خدماتی، یک منطقه بازی، کازینو و سینما وجود دارد.
The dish was popular with taste testers, but it was some time before it caught on in the restaurants.
این غذا در بین افراد تست کننده طعم محبوب بود، اما مدتی طول کشید تا در رستوران ها پیدا شود.
نیازی به رسیدن متهم به درب رستوران نبود.
آنها مدام به این رستوران می رفتند و صاحب آن از آنها خوشش آمد.
Henderson's Salad Table Licensed wholefood restaurant with a remarkable selection of dishes.
میز سالاد هندرسون رستوران با غذاهای کامل دارای مجوز با انتخاب قابل توجهی از غذاها.
ما قصد داریم این رستوران ایتالیایی را که تازه افتتاح شده است امتحان کنیم.
در مسیر کنسرت در یک فست فود توقف کردند.
در یک رستوران غذا خوردیم.
We went to my favourite restaurant to celebrate.
برای جشن به رستوران مورد علاقه ام رفتیم.
a restaurant chain/owner
یک رستوران زنجیره ای / مالک
a self-service restaurant
یک رستوران سلف سرویس
اگر برای آشپزی خیلی خسته هستید، بیایید به رستوران برویم.
79 رستوران در 26 ایالت دارد.
Restaurant workers are often badly paid.
کارگران رستوران اغلب دستمزد بدی می گیرند.
او تصمیم گرفت رستوران خودش را باز کند.
وقتی برای کاری سفر می کند در رستوران هتل غذا می خورد.
او تقریباً هر هفته به رستوران رفت و آمد می کرد.
او یک رستوران خانوادگی ماهی در کنار دریا دارد.
The hotel restaurant serves a buffet breakfast.
رستوران هتل صبحانه را به صورت بوفه سرو می کند.
تمام مدتی که ما در رستوران بودیم با هم دعوا می کردند.
آنها بدون پرداخت پول از رستوران خارج شدند.
ما غذاخوری های زیادی در رستوران انجام نمی دهیم.
ما یک غذای سریع در یک رستوران کوچک محلی خوردیم.
ما این رستوران را به هر کسی پیشنهاد می کنیم.
a little restaurant I know in Paris
رستوران کوچکی که در پاریس می شناسم
رستورانی که طیف گسترده ای از غذاهای محلی را ارائه می دهد
an Asian restaurant specializing in Thai cuisine
یک رستوران آسیایی متخصص در غذاهای تایلندی
hygiene standards in the restaurant industry
استانداردهای بهداشتی در صنعت رستوران داری
برخی از داغ ترین رستوران های نیویورک
the country's most successful chain restaurants
موفق ترین رستوران های زنجیره ای کشور
چند مغازه و رستوران محلی که پذیرای بازدیدکنندگان تابستانی هستند
the increasing cost of restaurant meals
افزایش هزینه های وعده های غذایی رستوران
ما به یک رستوران ایتالیایی کوچک رفتیم و یک پیتزا به اشتراک گذاشتیم.
آیا هتل رستوران دارد؟
a Chinese/Italian/Mexican restaurant
یک رستوران چینی/ایتالیایی/مکزیکی
او هیچ تجربه ای از رستوران داری ندارد.
eatery
غذاخوری
diner
اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistro
کافه
cafe
براسری
brasserie
کافه تریا
café
بار
cafeteria
آبزیان
کباب
beanery
ناهار
grill
ناشر
luncheonette
سالن
noshery
استیک خانه
saloon
چایخانه
steakhouse
تراتوریا
tearoom
سالن غذاخوری
trattoria
خانه چوبی
caff
شیرجه رفتن
canteen
مسافرخانه
chophouse
مفصل
dive
اتاق ناهار
inn
پریز
پیتزا فروشی
lunchroom
هشری
outlet
کافی شاپ
pizzeria
ناهارخوری
hashery
درایو در
خونه خوردن
محل غذا خوردن
drive-in
eating house
eating place