grand

base info - اطلاعات اولیه

grand - بزرگ

adjective - صفت

/ɡrænd/

UK :

/ɡrænd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [grand] در گوگل
description - توضیح

  • بزرگ و بسیار چشمگیر

  • aiming or intended to achieve something impressive


    هدف یا قصد رسیدن به چیزی چشمگیر است


  • مهم و غنی


  • عالی

  • used in the titles of buildings or places that are big and impressive


    در عناوین ساختمان ها یا مکان هایی که بزرگ و چشمگیر هستند استفاده می شود


  • در القاب برخی از افراد که به بالاترین طبقه اجتماعی تعلق دارند استفاده می شود

  • a thousand pounds or dollars


    هزار پوند یا دلار


  • یک پیانوی بزرگ

  • a thousand pounds or dollars


    مهم و از نظر درجه بزرگ


  • چشمگیر و بزرگ یا مهم


  • به نام مکان یا ساختمانی استفاده می شود تا نشان دهد که بزرگ یا زیبا است و شایسته تحسین است


  • عالی یا لذت بخش

  • excellent or enjoyable


    1000 پوند

  • £1,000


    غیر رسمی برای پیانوی بزرگ

  • informal for grand piano


    مهم و از نظر درجه یا اندازه بزرگ است


  • از نظر استایل و ظاهر جذاب


  • 1000 دلار

  • $1000


    هزار دلار یا پوند

  • a thousand dollars or pounds


    گواهینامه نسبتاً بزرگی که نشان دهنده تکمیل موفقیت آمیز تمام وظایف است نیز به جذابیت می افزاید.

  • A rather grand certificate marking the successful completion of all the tasks also adds to the attraction.


    فینال بزرگ، گروه کر «هللویا» هندل است.

  • The grand finale is the Handel's Hallelujah chorus.


    اما حتی پرده‌های بزرگ طلایی از کف تا سقف نیز نمی‌توانند این سطح را تنظیم کنند.

  • But even the grand floor-to-ceiling gold brocade drapes can not set this head-of-U.


    کنفرانس ها همیشه در هتل های بزرگ و به دور از واقعیت های زندگی برگزار می شود.

  • The conferences always take place in grand hotels, away from the realities of life.


    ایده های بزرگ گاندی

  • the grand ideas of Gandhi


    احضار شدن در برابر هیئت منصفه به این معنی نیست که شاهد کار اشتباهی انجام داده است.

  • Being called before a grand jury does not mean a witness has done anything wrong.


    او یک بانوی بزرگ بود که همه دوستش داشتند.

  • She was a grand lady loved by everyone.


    اما اگر دیپلمات ها همه چیز را در مورد صدارت عالی خود می دانستند، افتتاحیه بزرگ در آگوست 1990 خراب می شد.

  • But the grand opening in August 1990 would have been ruined had the diplomats known everything about their elegant chancery.


    جایزه بزرگ

  • the grand prize


    آنها همیشه به بزرگترین گروه رای دهندگان وعده های بزرگ می دهند.

  • They always make grand promises to the biggest group of voters.


    این تصویری از بدخواهی در مقیاس بزرگ است.

  • This is a portrayal of malevolence on a grand scale.


    آنها بالغ بر مبلغ کلان دوازده پوند و ده شیلینگ بودند - یک ثروت!

  • They amounted to the grand sum of twelve pounds and ten shillings - a fortune!


example - مثال
  • It's not a very grand house.


    خونه خیلی بزرگی نیست

  • The wedding was a very grand occasion.


    عروسی مراسم بسیار باشکوهی بود.

  • The book dares to take on grand themes in the grand manner.


    این کتاب جرأت دارد مضامین بزرگ را به شیوه ای بزرگ بپذیرد.

  • the Grand Canyon


    گراند کانیون

  • We stayed at the Grand Hotel.


    در هتل بزرگ اقامت داشتیم.

  • a grand plan/strategy/scheme


    یک طرح/استراتژی/طرح بزرگ

  • The gallery had its grand opening on 18 January.


    این گالری در 18 ژانویه افتتاح شد.

  • New Yorkers built their city on a grand scale.


    نیویورکی ها شهر خود را در مقیاس بزرگ ساختند.

  • The film won the grand prize at the Berlin Film Festival.


    این فیلم برنده جایزه بزرگ جشنواره فیلم برلین شد.

  • Tomorrow is the grand final with just 12 contestants left from the hundreds who entered.


    فردا فینال بزرگ برگزار می شود که تنها 12 شرکت کننده از صدها شرکت کننده باقی مانده اند.

  • They're all Lord or Lady somebody or other but they're not at all grand.


    همه آنها لرد یا لیدی هستند، اما اصلاً بزرگ نیستند.

  • She put on her grandest air and waltzed into the living room to join the others.


    او با شکوه ترین هوای خود را پوشید و وارد اتاق نشیمن شد تا به دیگران بپیوندد.

  • I had a grand day out at the seaside.


    من یک روز عالی را در کنار دریا داشتم.

  • Thanks. That'll be grand!


    با تشکر. این عالی خواهد بود!

  • Fred did a grand job of painting the house.


    فرد کار بزرگی در نقاشی خانه انجام داد.

  • the Grand Duchess Elena


    دوشس بزرگ النا


  • او بالاخره در سن 70 سالگی رانندگی را یاد گرفت.

  • James Lovelock, the grand old man of environmental science


    جیمز لاولاک، پیرمرد بزرگ علم محیط زیست

  • She has all kinds of grand ideas.


    او انواع ایده های بزرگ دارد.

  • His job has a grand title but he's little more than a clerk.


    شغل او عنوان بزرگی دارد، اما او کمی بیشتر از یک منشی است.

  • The Palace of Versailles is very grand.


    کاخ ورسای بسیار باشکوه است.

  • They always entertain their guests in grand style.


    آنها همیشه به سبک بزرگ از مهمانان خود پذیرایی می کنند.


  • هتل بزرگ

  • the Grand Canal


    کانال بزرگ

  • We had grand weather on our holiday.


    در تعطیلاتمان هوای عالی داشتیم.

  • My grandson is a grand little chap.


    نوه من یک بچه بزرگ است.

  • You've done a grand job.


    کار بزرگی انجام دادی

  • John's new car cost him 20 grand!


    ماشین جدید جان برایش 20 گرند تمام شد!

  • When I mess up I mess up on a grand scale.


    وقتی بهم می ریزم، در مقیاس بزرگی خراب می کنم.

  • The ten top essayists will compete for the $10,000 grand prize (= the largest prize in the competition).


    ده مقاله نویس برتر برای جایزه بزرگ 10000 دلاری (= بزرگترین جایزه در مسابقه) رقابت خواهند کرد.


  • رستوران جدید شنبه افتتاحیه بزرگ خود را برگزار می کند (= جشن بزرگ افتتاحیه کسب و کار خود).

synonyms - مترادف
  • glorious


    با شکوه

  • imposing


    تحمیل کننده

  • magnificent


    باشکوه

  • majestic


    چشمگیر


  • عالی

  • splendid


    نجیب

  • stately


    قابل توجه، برجسته، موثر

  • noble


    برجسته

  • striking


    بزرگ

  • superb


    قصری

  • eminent


    اوت

  • grandiose


    خوب

  • palatial


    سلطنتی

  • august


    مرتفع


  • حماسه

  • regal


    جذاب

  • elevated


    امپراتوری

  • epic


    بلند

  • gorgeous


    اربابی

  • imperial


    مغرور

  • lofty


    درخشان

  • lordly


    برتر

  • magnific


    جاه طلب


  • بارونی

  • resplendent


    بلند مرتبه

  • superior


    شجاع

  • ambitious


  • baronial


  • dignified


  • gallant


  • royal


antonyms - متضاد
  • unimpressive


    بی تاثیر

  • inferior


    پست تر

  • unimposing


    بی تحمیل

  • insignificant


    ناچیز


  • فروتن


  • میانگین

  • lilliputian


    لیلیپوت


  • معمولی

  • undignified


    بی شرف

  • uninspiring


    بی انگیزه

  • mediocre


    متوسط

  • unimportant


    بی اهمیت

  • trivial


لغت پیشنهادی

apologizing

لغت پیشنهادی

strikingly

لغت پیشنهادی

formed