modest
modest - فروتن
adjective - صفت
UK :
US :
کسی که متواضع است نمی خواهد در مورد توانایی ها یا دستاوردهای خود صحبت کند
خیلی عالی، بزرگ یا گران نیست
از نشان دادن بدن خود یا جلب علاقه جنسی خجالتی هستید، زیرا به راحتی خجالت می کشید
لباس ساده بدن را به گونه ای می پوشاند که علاقه جنسی را به خود جلب نمی کند
not wanting to talk about your abilities or achievements and to say that you are good at something even when you are – used to show approval
عدم تمایل به صحبت در مورد توانایی ها یا دستاوردهای خود و گفتن اینکه شما در چیزی خوب هستید، حتی زمانی که هستید - برای نشان دادن تایید استفاده می شود.
نمی خواهید در مورد خودتان صحبت کنید یا جلب توجه کنید
نمیخواهم مورد توجه قرار بگیرم و توقع نداشته باشم که با او رفتار خاصی شود
believing that you are not more important better or cleverer than other people and therefore not expecting to be treated in a special way
اعتقاد به اینکه شما مهمتر، بهتر یا باهوشتر از دیگران نیستید و بنابراین انتظار ندارید با شما رفتار خاصی شود.
سعی نکنید بهتر از دیگران به نظر برسید، حتی اگر ثروتمند، مشهور، باهوش و غیره باشید
behaving or talking about your own abilities or achievements in a way that makes them seem unimportant
رفتار یا صحبت در مورد توانایی ها یا دستاوردهای خود به گونه ای که آنها را بی اهمیت جلوه دهد
از نظر اندازه یا مقدار زیاد نیست یا گران نیست
معمولاً در مورد توانایی ها و دستاوردهای خود صحبت نمی کنید یا آنها را آشکار نمی کنید
used to describe something such as a woman's clothes or behaviour, that is intended to avoid attracting sexual interest
برای توصیف چیزی، مانند لباس یا رفتار یک زن، که برای جلوگیری از جلب علاقه جنسی استفاده می شود.
از نظر اندازه یا مقدار زیاد نیست یا از نظر ارزش عالی نیست
تمایل به صحبت کردن یا آشکار نکردن توانایی ها و دستاوردهای خود دارید
(از رفتار و لباس) صحیح یا از نظر اجتماعی قابل قبول، نشان دهنده ارزش های فرهنگی سنتی است
Visible for a modest $ 2 per person fee the nine paintings show satyr-like men grappling uncertainly with fleshy nude women.
این 9 نقاشی که با هزینه متوسط 2 دلاری برای هر نفر قابل مشاهده است، مردانی شبیه ساتر را نشان می دهد که به طور نامطمئنی با زنان برهنه گوشتی دست و پنجه نرم می کنند.
اینقدر متواضع نباش!
او فردی متواضع و الهام بخش بود که به شدت درگیر راز زندگی بود.
آنها واقعاً مایوهای بسیار ساده ای هستند.
کورتزمن گفت که یک سایت تجاری متوسط با شرکت او در هیوستون می تواند تا 4000 دلار هزینه داشته باشد.
خانه الیوت در آیرون وود ساده است، اما با جنگل های زیبا احاطه شده است.
Jorgensen and Brinner predicted that many people would choose to own more modest homes on smaller lots.
یورگنسن و برینر پیشبینی کردند که بسیاری از مردم خانههای سادهتری را در زمینهای کوچکتر انتخاب میکنند.
Revenue figures necessarily start at a modest level and even 100 percent growth leaves us with a level only slightly less modest.
ارقام درآمد لزوماً از یک سطح متوسط شروع می شود و حتی رشد 100 درصدی ما را با سطح کمی کمتر می گذارد.
رنزل یکی از صادق ترین و متواضع ترین مردانی است که من می شناسم.
او فردی خجالتی و متواضع بود که هرگز نمی توانست خودش را جلو ببرد.
برخی از مارک های جدید از آمریکای جنوبی شراب های فوق العاده ای با قیمت های متوسط درست می کنند.
اگر میتوانید برای این پیشنهاد ساده مجوز بگیرید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که بودجه لازم را پیدا کنید.
It falls most heavily on people with very modest savings or houses who have not taken appropriate advice.
بیشتر از همه متوجه افرادی می شود که پس انداز بسیار کمی دارند یا خانه هایی که توصیه های مناسب را انجام نداده اند.
لوک آنقدر متواضع بود که نمی توانست در مورد دستاوردهای گذشته اش صحبت کند.
modest improvements/reforms
بهبود/اصلاحات اندک
He charged a relatively modest fee.
او هزینه نسبتاً کمی دریافت کرد.
او در یک خانه کوچک کوچک در حومه شهر بزرگ شد.
تحقیق در مقیاس متوسط انجام شد.
او در مورد موفقیت خود بسیار متواضع است.
You're too modest!
تو خیلی متواضع هستی!
یک لباس ساده
او به دنبال بهبود دستاوردهای نسبتاً کم خود تاکنون است.
نیازهای ما نسبتاً متوسط به نظر می رسد.
خانه های جدید در مقیاس متوسط، اما بسیار راحت هستند.
شاخص FTSE بهبودی متوسط را تجربه کرد و 6.5 واحد کاهش یافت.
بهبود اندکی در وضعیت وجود داشته است.
آنها در راحتی متوسط زندگی می کنند.
یک هدف متوسط / دستاورد / جاه طلبی / هدف / موفقیت
سهم متوسط / هزینه / هزینه / سود / سرمایه گذاری / هزینه / سود / مبلغ
اندازه / مقدار / مقدار / مقیاس / سهم / نسبت متوسط
modest premises
مکان های ساده
او در مورد دستاوردهای خود متواضع است.
She would be falsely modest not to acknowledge that she had come a very long way since those early days.
او به دروغ متواضع بود اگر نپذیرد که از همان روزهای اول راه بسیار طولانی را پیموده است.
اینقدر متواضع نباش! شما بازیکن بسیار با استعدادی هستید.
او مردی آرام و متواضع بود.
آنها با توجه به ثروت خود در یک خانه نسبتاً متوسط زندگی می کنند.
بهبود/بازیابی اندکی در شرایط مسکن برای فقرا وجود داشته است.
این حزب در انتخابات به دستاوردهای اندکی دست یافت، اما هیچ چیز مانند دستاوردهای بزرگی که پیش بینی می شد، نبود.
فقط یک سهم متوسط برای من، لطفا.
او در مورد دستاوردهای خود بسیار متواضع است.
راه رفتن/روش متواضعانه
افزایش اندک حقوق
یک خانه ساده
اگرچه دانشمندی برجسته است، اما مردی متواضع است.
ما با توجه به ثروت نفتی خود بودجه نسبتاً کمی داریم.
humble
فروتن
unpretentious
بی تکلف
unassuming
بی ادعا
unpresuming
بی فرض
unostentatious
با احتیاط
discreet
لاف ناپذیر
unboastful
خود را از بین می برد
self-effacing
خود تحقیر کننده
self-deprecating
کم کلید
low-key
عاری از غرور
نگه داشتن نور خود را زیر یک بوشل
خجالتی
demure
رزرو شده است
shy
ملایم
bashful
تضعیف
reserved
متفکر
meek
ساکت
reticent
درونگرا
diffident
گوسفند
پست
introverted
بازنشستگی
sheepish
سر به زمین
lowly
برداشته شد
retiring
خود خوار کننده
down-to-earth
مغلوب
withdrawn
به عقب
coy
unassertive
self-deprecatory
recessive
backward
boastful
مغرور
egotistical
خود پسندی
arrogant
لاف زدن
bragging
خودنمایی
ostentatious
از خود راضی
cocky
متکبر
conceited
خودخواه
egotistic
هیفالوتین
hifalutin
با شکوه
pompous
بیهوده
بزرگ سر
vain
بلندگو
vainglorious
مغلوب
bigheaded
بیش از حد
loudmouth
پرمدعا
overbearing
فخر فروشی
overweening
غم انگیز
pretentious
تکان دادن
vaunting
سر بزرگ
bombastic
دهان بزرگ
swaggering
خود بزرگ بینی
big-headed
خود کف زدن
big-mouthed
خود مهم
self-aggrandizing
خود راضی
self-applauding
سر متورم
self-important
پف کرده
self-satisfied
بی حیا
swollen-headed
puffed up
showy
immodest