increase

base info - اطلاعات اولیه

increase - افزایش دادن

verb - فعل

/ɪnˈkriːs/

UK :

/ɪnˈkriːs/

US :

family - خانواده
increase
افزایش دادن
increasingly
به طور فزاینده
google image
نتیجه جستجوی لغت [increase] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Costs have increased significantly.


    هزینه ها به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.

  • to increase dramatically/substantially


    به طور چشمگیری / قابل توجه افزایش یابد

  • The price of oil increased.


    قیمت نفت افزایش یافت.

  • Oil increased in price.


    نفت افزایش قیمت داشت.


  • نرخ تورم 2 درصد افزایش یافت.

  • The population has increased from 1.2 million to 1.8 million.


    جمعیت از 1.2 میلیون به 1.8 میلیون افزایش یافته است.

  • The effectiveness of the vaccine increases with time (= the more time passes, the more effective it is).


    اثربخشی واکسن با گذشت زمان افزایش می‌یابد (= هر چه زمان بیشتر بگذرد، مؤثرتر است).


  • قرار گرفتن در معرض نور خورشید ممکن است خطر ابتلا به سرطان پوست را افزایش دهد.

  • Our aim is to increase the number of women in the sport.


    هدف ما افزایش تعداد بانوان در این ورزش است.

  • The company plans to significantly increase product availability over the next year.


    این شرکت قصد دارد در سال آینده دسترسی به محصول را به میزان قابل توجهی افزایش دهد.

  • They've increased the price by 50 per cent.


    آنها قیمت را 50 درصد افزایش داده اند.

  • Last month the reward was increased from $20 000 to $40 000.


    ماه گذشته پاداش از 20000 دلار به 40000 دلار افزایش یافت.


  • تعداد فزاینده ای از مردم تنها زندگی می کنند.

  • increasing levels of carbon dioxide in the earth’s atmosphere


    افزایش سطح دی اکسید کربن در جو زمین

  • This bar chart illustrates how many journeys people made on public transport over a three-month period.


    این نمودار میله ای نشان می دهد که افراد در یک دوره سه ماهه چه تعداد سفر با وسایل نقلیه عمومی انجام داده اند.

  • This table compares bus train and taxi use between April and June.


    این جدول استفاده از اتوبوس، قطار و تاکسی را بین آوریل و ژوئن مقایسه می کند.

  • The results are shown in the chart below.


    نتایج در نمودار زیر نشان داده شده است.

  • In this pie chart the survey results are broken down by age.


    در این نمودار دایره ای، نتایج نظرسنجی بر اساس سن تجزیه می شود.

  • This pie chart breaks down the survey results by age.


    این نمودار دایره ای نتایج نظرسنجی را بر اساس سن تجزیه می کند.

  • As can be seen from these results, younger people use buses more than older people.


    همانطور که از این نتایج مشاهده می شود، جوانان بیشتر از افراد مسن تر از اتوبوس استفاده می کنند.

  • According to these figures, bus travel accounts for 60 per cent of public transport use.


    بر اساس این ارقام، 60 درصد استفاده از حمل و نقل عمومی با اتوبوس را تشکیل می دهد.

  • From the data in the above graph, it is apparent that buses are the most widely used form of public transport.


    از داده های نمودار بالا، مشخص است که اتوبوس ها پرکاربردترین شکل حمل و نقل عمومی هستند.

  • Demand is expected to increase over the next decade.


    انتظار می رود تقاضا در دهه آینده افزایش یابد.

  • Sales increased almost fourfold in this period.


    فروش در این دوره تقریباً چهار برابر شد.


  • بودجه در سال گذشته بیش از یک سوم افزایش یافته است.

  • We need to increase productivity.


    باید بهره وری را افزایش دهیم.

  • Progressively increase the intensity of the exercise over three weeks.


    به تدریج شدت تمرین را در طی سه هفته افزایش دهید.

  • You can increase or decrease the font size.


    می توانید اندازه فونت را کم یا زیاد کنید.

  • Incidents of armed robbery have increased over the last few years.


    حوادث سرقت مسلحانه در چند سال گذشته افزایش یافته است.

  • The cost of the project has increased dramatically/significantly since it began.


    هزینه پروژه از زمان شروع به طور چشمگیری/قابل توجه افزایش یافته است.


  • به تدریج دما را تا نقطه جوش افزایش دهید.

synonyms - مترادف

  • بالا آمدن


  • علاوه بر این


  • رشد

  • surge


    موج

  • increment


    افزایش

  • buildup


    ساختن

  • escalation


    تشدید


  • گسترش

  • increasement


    تورم


  • تقویت


  • جوانه زدن

  • boost


    توسعه

  • burgeoning


    افزونه


  • برافزایش


  • انباشت

  • intensification


    بزرگ شدن

  • proliferation


    کسب کردن

  • upsurge


    ضرب

  • accretion


    الحاق

  • accumulation


    پیشرفت

  • enlargement


    حداکثر سازی انگلستان


  • حداکثر سازی ایالات متحده

  • multiplication


    OptimisationUK

  • accession


    بهینه سازی ایالات متحده

  • breakthrough


    متورم شدن

  • maximisationUK


  • maximizationUS


  • optimisationUK


  • optimizationUS


  • swell


  • swelling


antonyms - متضاد

  • نزول کردن


  • کاهش می یابد

  • declining


    رو به کاهش است

  • decrement


    کاهش


  • افسردگی

  • dwindling


    فروکش

  • ebb


    سقوط


  • رو به زوال

  • waning


    رکود

  • downturn


    ضرر - زیان


  • پایین آوردن

  • lowering


    تخلیه

  • depletion


    در حال کاهش

  • diminishing


    رها کردن

  • lessening


    انقباض

  • diminution


    کناره گیری


  • خلاصه انگلستان

  • drop-off


    خلاصه ایالات متحده

  • shrinkage


    فشرده سازی

  • abatement


    متراکم شدن

  • falloff


    منقبض کننده


  • قرارداد

  • abridgementUK


  • abridgmentUS


  • compressing


  • compression


  • condensation


  • condensing


  • constricting


  • constriction


  • contracting


لغت پیشنهادی

fortieth

لغت پیشنهادی

enquirer

لغت پیشنهادی

affliction