increase
increase - افزایش دادن
verb - فعل
UK :
US :
اگر چیزی را زیاد کنید، یا اگر زیاد شود، از نظر مقدار، تعداد یا درجه بزرگتر می شود
از نظر تعداد، مقدار یا درجه بزرگتر شوند
برای افزایش. Go up رسمی کمتر از افزایش است و فعل معمولی است که در زبان انگلیسی روزمره استفاده می شود
to increase. Rise sounds a little formal and is often used when talking about the level of something increasing
برای افزایش. افزایش کمی رسمی به نظر می رسد و اغلب هنگام صحبت در مورد سطح چیزی که در حال افزایش است استفاده می شود
برای افزایش، به ویژه به تدریج در یک دوره زمانی - در مورد اعداد یا مقادیر استفاده می شود
to increase to a high level – used about things that you do not want to increase such as costs, crimes, or violence
برای افزایش به سطح بالا - در مورد چیزهایی که نمی خواهید افزایش دهید مانند هزینه ها، جنایات یا خشونت استفاده می شود
دو برابر یا سه برابر شدن
از نظر اندازه بزرگتر شوند یا طیف وسیع تری از فعالیت ها را شامل شوند
برای افزایش و رسیدن به یک سطح بسیار بالا - در مورد اعداد و مقادیر یا در مورد احساسات استفاده می شود
برای افزایش بسیار سریع و ناگهانی - در مورد قیمت ها، اعداد یا دما استفاده می شود
برای بزرگتر کردن چیزی از نظر تعداد، مقدار یا درجه
to increase prices, taxes etc. Put something up is less formal than increase and is the usual verb to use in everyday English
افزایش قیمت، مالیات و غیره
برای افزایش چیزی مانند قیمت ها یا مالیات ها یا سطوح یا استانداردها
زیاد کردن مقدار چیزی به طوری که دو یا سه برابر بزرگتر شود
to increase sales profits, production etc especially when they have been lower than you want them to be
برای افزایش فروش، سود، تولید و غیره، به خصوص زمانی که کمتر از آنچه شما می خواهید باشد
to increase something so that it contains a wider range of things, or to increase the size of a business
برای افزایش چیزی به طوری که شامل طیف وسیع تری از چیزها باشد، یا برای افزایش اندازه یک تجارت
برای افزایش چیزی مانند قدرت یا نفوذ خود، یا تعداد چیزهایی که درگیر آن هستید
برای افزایش تلاش ها یا فعالیت های خود، به ویژه برای تغییر یک موقعیت
برای افزایش یک احساس یا اثر
تا جایی که ممکن است چیزی را افزایش دهیم
افزایش در مقدار، تعداد یا درجه
موقعیتی که مقدار یا تعداد چیزی بیشتر می شود
an increase in the number size or importance of something. Growth is also used when saying that a company or a country’s economy becomes more successful
افزایش تعداد، اندازه یا اهمیت چیزی. رشد همچنین زمانی استفاده می شود که می گویند یک شرکت یا اقتصاد یک کشور موفق تر می شود
افزایش در مقدار چیزی، یا در استاندارد یا سطح چیزی
افزایش ناگهانی چیزی مانند سود، تقاضا یا بهره
an increase in the amount or level of something – used especially in business or political contexts, or when talking about an increase in someone’s weight
افزایش در مقدار یا سطح چیزی - به ویژه در زمینه های تجاری یا سیاسی، یا زمانی که در مورد افزایش وزن فردی صحبت می شود استفاده می شود.
افزایش شدید یا ناگهانی قیمت ها یا مالیات ها - اغلب در گزارش های روزنامه ها استفاده می شود
افزایش ناگهانی بسیار زیاد در مقدار یا تعداد چیزی
a sudden large increase in trade profits or sales with the result that a country company or industry becomes very successful. Boom is also used about a sudden increase in interest in something with the result that it becomes very popular
افزایش ناگهانی تجارت، سود یا فروش، در نتیجه یک کشور، شرکت یا صنعت بسیار موفق می شود. بوم همچنین در مورد افزایش ناگهانی علاقه به چیزی استفاده می شود که در نتیجه بسیار محبوب می شود
از نظر مقدار، تعداد یا درجه بزرگتر شود
برای ساختن چیزی بزرگتر از نظر مقدار، تعداد یا درجه
هزینه ها به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.
به طور چشمگیری / قابل توجه افزایش یابد
قیمت نفت افزایش یافت.
نفت افزایش قیمت داشت.
نرخ تورم 2 درصد افزایش یافت.
جمعیت از 1.2 میلیون به 1.8 میلیون افزایش یافته است.
The effectiveness of the vaccine increases with time (= the more time passes, the more effective it is).
اثربخشی واکسن با گذشت زمان افزایش مییابد (= هر چه زمان بیشتر بگذرد، مؤثرتر است).
قرار گرفتن در معرض نور خورشید ممکن است خطر ابتلا به سرطان پوست را افزایش دهد.
هدف ما افزایش تعداد بانوان در این ورزش است.
این شرکت قصد دارد در سال آینده دسترسی به محصول را به میزان قابل توجهی افزایش دهد.
آنها قیمت را 50 درصد افزایش داده اند.
ماه گذشته پاداش از 20000 دلار به 40000 دلار افزایش یافت.
An increasing number of people live alone.
تعداد فزاینده ای از مردم تنها زندگی می کنند.
increasing levels of carbon dioxide in the earth’s atmosphere
افزایش سطح دی اکسید کربن در جو زمین
This bar chart illustrates how many journeys people made on public transport over a three-month period.
این نمودار میله ای نشان می دهد که افراد در یک دوره سه ماهه چه تعداد سفر با وسایل نقلیه عمومی انجام داده اند.
این جدول استفاده از اتوبوس، قطار و تاکسی را بین آوریل و ژوئن مقایسه می کند.
نتایج در نمودار زیر نشان داده شده است.
در این نمودار دایره ای، نتایج نظرسنجی بر اساس سن تجزیه می شود.
این نمودار دایره ای نتایج نظرسنجی را بر اساس سن تجزیه می کند.
همانطور که از این نتایج مشاهده می شود، جوانان بیشتر از افراد مسن تر از اتوبوس استفاده می کنند.
بر اساس این ارقام، 60 درصد استفاده از حمل و نقل عمومی با اتوبوس را تشکیل می دهد.
From the data in the above graph, it is apparent that buses are the most widely used form of public transport.
از داده های نمودار بالا، مشخص است که اتوبوس ها پرکاربردترین شکل حمل و نقل عمومی هستند.
انتظار می رود تقاضا در دهه آینده افزایش یابد.
فروش در این دوره تقریباً چهار برابر شد.
بودجه در سال گذشته بیش از یک سوم افزایش یافته است.
باید بهره وری را افزایش دهیم.
به تدریج شدت تمرین را در طی سه هفته افزایش دهید.
می توانید اندازه فونت را کم یا زیاد کنید.
حوادث سرقت مسلحانه در چند سال گذشته افزایش یافته است.
هزینه پروژه از زمان شروع به طور چشمگیری/قابل توجه افزایش یافته است.
Gradually increase the temperature to boiling point.
به تدریج دما را تا نقطه جوش افزایش دهید.
بالا آمدن
علاوه بر این
رشد
surge
موج
increment
افزایش
buildup
ساختن
escalation
تشدید
گسترش
increasement
تورم
تقویت
جوانه زدن
boost
توسعه
burgeoning
افزونه
برافزایش
انباشت
intensification
بزرگ شدن
proliferation
کسب کردن
upsurge
ضرب
accretion
الحاق
accumulation
پیشرفت
enlargement
حداکثر سازی انگلستان
حداکثر سازی ایالات متحده
multiplication
OptimisationUK
accession
بهینه سازی ایالات متحده
breakthrough
متورم شدن
maximisationUK
maximizationUS
optimisationUK
optimizationUS
swell
swelling
نزول کردن
کاهش می یابد
declining
رو به کاهش است
decrement
کاهش
افسردگی
dwindling
فروکش
ebb
سقوط
رو به زوال
waning
رکود
downturn
ضرر - زیان
پایین آوردن
lowering
تخلیه
depletion
در حال کاهش
diminishing
رها کردن
lessening
انقباض
diminution
کناره گیری
خلاصه انگلستان
drop-off
خلاصه ایالات متحده
shrinkage
فشرده سازی
abatement
متراکم شدن
falloff
منقبض کننده
قرارداد
abridgementUK
abridgmentUS
compressing
compression
condensation
condensing
constricting
constriction
contracting