intensity
intensity - شدت
noun - اسم
UK :
US :
به شدت
کیفیت بسیار قوی بودن یا داشتن تأثیر قوی
کیفیت جدی بودن و داشتن احساسات یا عقاید بسیار قوی
قدرت چیزی مانند نور یا صدا
کیفیت به شدت احساس شدن یا داشتن اثر بسیار قوی
قدرت چیزی که قابل اندازه گیری است مانند نور، صدا و غیره.
کیفیت بسیار جدی بودن و داشتن احساسات یا عقاید قوی
کیفیت افراطی بودن در قدرت یا زور
شدت در یک اثر هنری قدرت رنگ، صدا، نور یا احساس را توصیف می کند.
Having ditched Belladonna, they produced an album burning with an intensity and fury rarely paralleled.
آنها پس از کنار گذاشتن بلادونا، آلبومی را تولید کردند که با شدت و خشمی که به ندرت مشابه آن بود، تولید کردند.
او با شدت خونسردی این موضوع را شروع کرده بود که برای هر کاری که انجام میداد اعمال میکرد.
شدت نور برای گیاهان بسیار مهم است.
The epicentre was near Bishops Castle in Shropshire, but the shaking was felt as far afield as the intensity 2 area.
مرکز زمین لرزه در نزدیکی قلعه بیشاپز در شراپشایر بود، اما لرزش تا منطقه ای با شدت 2 احساس شد.
What happens if we double the intensity of light falling upon 183 the surface keeping the color unchanged?
چه اتفاقی میافتد اگر شدت نوری را که بر 183 سطح میتابد دو برابر کنیم و رنگ را بدون تغییر نگه داریم؟
One reason must be the inevitable distancing of oneself from the intensity and nearness of the experience.
یک دلیل باید دوری اجتناب ناپذیر خود از شدت و نزدیکی تجربه باشد.
To experience fully the intensity of each moment must mean to experience its anguish as well as its bliss.
تجربه کامل شدت هر لحظه باید به معنای تجربه رنج آن و همچنین سعادت آن باشد.
علاوه بر این، شدت یک کمپین ممکن است کسانی را که بیشتر درگیر آن هستند، از بین ببرد.
It lacks light and shade the conviction and theatrical intensity that drives words straight into people's hearts.
فاقد نور و سایه، اعتقاد و شدت نمایشی است که کلمات را مستقیماً به قلب مردم می کشاند.
شدت نور/صدا/رنگ
شدت احساس / تمرکز / تسکین
با شدتی که ناراحت کننده بود نگاهش می کرد.
طوفان با شدت بیشتری از سر گرفته شد.
شدت های مختلف نور طبیعی
نوار نور با شدت بالا
او نتوانست ست پایانی را با همان شدت بازی کند.
شدت سردرد او شروع شد.
او شدت پرشوری را به نقش آورد.
شدت درد بیشتر می شد.
خورشید با شدت شدیدی غروب کرد.
آنها تصمیم گرفتند شدت حملات را افزایش دهند.
شدت احساس
شدت انفجار به حدی بود که پنج مایلی دورتر شنیده شد.
اندازه گیری شدت نور
The intensity of their relationship was causing problems.
شدت رابطه آنها مشکلاتی را ایجاد می کرد.
سیمون با شدت احساسی آواز می خواند.
نور با چنان شدتی به ما برخورد کرد که فرو رفتیم.
زور
قدرت
severity
شدت
استحکام - قدرت
extremity
حد نهایی
ferocity
وحشیگری
potency
حاد بودن
acuteness
تمرکز
عظمت
greatness
اندازه
magnitude
نیرومندی
powerfulness
سختی
forcefulness
پرخاشگری
harshness
میزان
intenseness
عمق
aggressiveness
قبر
جاذبه زمین
ممکن
graveness
جلد
gravity
میزان وضوح تصاویر
وزن
severeness
اضافی
vigorousness
درجه بالا
خشونت
deepness
ferociousness
sharpness
weightiness
excess
fierceness
feebleness
ضعف
mildness
ملایمت
weakness
آرام
calm
آرامش
calmness
کسلی
dullness
سهولت
انرژی
enervation
شادی
happiness
بیکاری، تنبلی
idleness
عدم فعالیت
inactivity
تنبلی
laziness
بی حالی
lethargy
اعتدال
moderation
صلح
ناتوانی
powerlessness
بی اهمیتی
unimportance
بی تفاوتی
apathy
بی کفایتی
incompetence
عجز
inability
مهربانی
gentleness
بی اثر بودن
kindness
بی جانی
ineffectiveness
ناتوانی جنسی
lifelessness
تلاطم
impotence
سستی
indolence
torpidity
sluggishness
listlessness
indifference
