light
light - سبک
noun - اسم
UK :
US :
فندک
روشنایی
سبکی
روشن شده
روشن نشده
سبک کردن
به آرامی
انرژی خورشید، شعله، لامپ و غیره که به شما اجازه می دهد اشیا را ببینید
نوع خاصی از نور، با رنگ خاص خود، سطح روشنایی و غیره
چیزی که نور تولید می کند، به ویژه نور الکتریکی، تا به شما کمک کند تا ببینید
چیزی مانند لامپ که می توانید حمل کنید تا به شما نور بدهد
یکی از مجموعه ای از چراغ های قرمز، سبز و زرد که برای کنترل ترافیک استفاده می شود
یکی از چراغ های ماشین، دوچرخه و غیره که به شما کمک می کند در شب ببینید
بیانی در چشمان کسی که احساس یا قصدی را نشان می دهد
پنجره ای در سقف یا دیوار که اجازه ورود نور به اتاق را می دهد
جسمی که با استفاده از الکتریسیته، نفت یا گاز نور تولید می کند - اغلب در نام چراغ ها استفاده می شود
چراغی که می توانید حمل کنید، متشکل از یک ظرف فلزی با کناره های شیشه ای که شعله یا نور را احاطه کرده است.
a lamp that you can carry consisting of a metal container with glass sides that surrounds a flame or light
یک لامپ الکتریکی کوچک که در دست دارید
یک چوب موم با یک نخ از وسط که آن را می سوزانید تا روشن شود
قسمت شیشه ای چراغ برق که نور از آن می تابد
یکی از دو چراغ بزرگ جلوی خودرو
یکی از دو چراغ کوچک کنار چراغ های اصلی، جلو و عقب ماشین
یکی از دو چراغ قرمز در عقب خودرو
یکی از چراغ های ماشین که چشمک می زند تا نشان دهد ماشین به کدام سمت می چرخد
رنگ روشن کم رنگ است و تیره نیست
اتاقی که نور دارد، نور زیادی دارد، مخصوصاً از نور خورشید
خیلی سنگین نیست
اگر چیزی سبک باشد، مقدار زیادی از آن وجود ندارد یا خیلی عالی نیست
لباس های سبک نازک هستند و خیلی گرم نیستند
باد ملایمی بدون نیروی زیاد می وزد
صدای سبک بسیار آرام است
یک لمس سبک ملایم و نرم است
کار سبک سخت یا خسته کننده نیست
غذا یا نوشیدنی سبک یا طعم قوی ندارد یا خیلی سریع احساس سیری در شما ایجاد نمی کند، مثلاً به دلیل اینکه حاوی مقدار زیادی چربی، قند یا الکل نیست.
food or drink that is light either does not have a strong taste or does not make you feel full very quickly for example because it does not contain very much fat sugar or alcohol
یک وعده غذایی سبک یک وعده غذایی کوچک است
غذای سبک حاوی هوای زیادی است
مجازات سبک خیلی شدید نیست
bright/dim light
نور روشن/کم
اتاقی با نور طبیعی خوب
رنگ سفید نور را منعکس می کند.
روشنایی شروع به شکست (= شروع به تاریک شدن می کرد).
چاقو چون نور را گرفت (= چون نور بر آن تابید) درخشید.
این ماده باعث می شود که باکتری ها نور ساطع کنند.
مقداری نور از پوشش انبوه درخت عبور می کند.
فقط با نور شمع می توانست ببیند.
در نور محو یک عصر تابستانی
آن را به نور بیاور تا بتوانم آن را ببینم.
گیاهان به سمت نور رشد می کنند.
با سرعت نور سفر می کند
یک پرتو/پرتو نور
منبع/پرتو نور
تغییرات در شدت نور
نور سرد و خاکستری زیر پرده ها خزید.
می درخشید و نور سفیدی می داد.
برای روشن/خاموش کردن چراغ ها
برای خاموش کردن نور(ها)
برای کم کردن/کم کردن چراغ ها
the lights fade/flicker
چراغ ها محو می شوند/سوسو می زنند
چراغ ها کم شد و فیلم شروع شد.
ناگهان همه چراغ ها خاموش شدند.
یک ساعت بود که دوباره چراغ ها روشن شد.
نوری از دور چشمک زد.
نور درخشانی در چشمانش می درخشید.
ceiling/wall lights
چراغ های سقفی/دیواری
شهر با چراغ های کریسمس چشمک زد.
یک ماشین پلیس با چراغ های چشمک زن از راه رسید.
به راه خود ادامه دهید - چراغ ها (= چراغ راهنمایی) سبز هستند.
قبل از رانندگی ماشین خود را بررسی کنید تا مطمئن شوید که چراغ های شما کار می کنند.
illumination
روشنایی
brightness
لومینسانس
luminescence
درخشندگی
luminosity
درخشش
radiance
رشته ای
glow
فسفرسانس
brilliance
درخشان
incandescence
خیره شدن
phosphorescence
فلورسانس
glowing
آتش
dazzle
سوسو زدن
fluorescence
با روشنایی ضعیف تابیدن
blaze
lusterUS
gleam
lustreUK
glimmer
تابش خیره کننده
lusterUS
پرتو
lustreUK
اشعه
glare
پرشور
glint
پرتو نور
beam
زرق و برق
shimmer
effulgence
glimmering
ray
sparkle
lighting
refulgence
shining
gleaming
glitter
تاریکی
تاریک
gloom
سیاهی
blackness
تیرگی
dimness
تاریکی زمین
ابهام
duskiness
سایه
gloominess
سایه ها
murkiness
تاریکی مطلق
obscurity
عدم وجود نور
بدحجابی
shadiness
کسلی
shadowiness
بی نوری
shadows
دود شدن
تنبری
کسالت
caliginosity
حماقت
dullness
مات
lightlessness
حتی سقوط
murk
سیاه
غمگینی
smokiness
ابری
tenebrosity
تصور غلط
dulness
stupidity
matte
evenfall
sadness
cloudiness
misconception
