check

base info - اطلاعات اولیه

check - بررسی

verb - فعل

/tʃek/

UK :

/tʃek/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [check] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She gave me the minutes of the meeting to read and check.


    او صورتجلسه را به من داد تا بخوانم و بررسی کنم.


  • قبل از حرکت روغن و آب را چک کنید.

  • Check your work before handing it in.


    کار خود را قبل از تحویل بررسی کنید.

  • Customs officers have the right to check all luggage going through customs.


    مأموران گمرک حق دارند تمام چمدان هایی را که از گمرک می گذرد بررسی کنند.

  • The cars were checked to see whether the faults had been spotted.


    خودروها بررسی شدند تا ببینند که آیا ایرادها مشخص شده است یا خیر.

  • Check the container for cracks or leaks.


    ظرف را از نظر ترک یا نشتی بررسی کنید.

  • Be sure to check labels for specific information.


    برای اطلاعات خاص حتما برچسب ها را بررسی کنید.

  • I'll need to check these figures against last year's.


    من باید این ارقام را در مقایسه با سال گذشته بررسی کنم.

  • We'll check back in a couple of hours.


    چند ساعت دیگر دوباره بررسی خواهیم کرد.

  • We were interrupted by a waiter checking to see if everything was OK.


    پیشخدمتی ما را قطع کرد تا ببیند همه چیز خوب است یا نه.

  • ‘Is Mary in the office?’ ‘Just a moment. I'll go and check.’


    «مری در دفتر است؟» «فقط یک لحظه. من می روم و بررسی می کنم.

  • Hang on—I just need to check my email.


    صبر کنید - فقط باید ایمیلم را چک کنم.

  • She's constantly checking her phone—it drives me mad.


    او دائماً تلفن خود را چک می کند - این مرا دیوانه می کند.

  • Check our website for details.


    وبسایت ما را برای اطلاعات بیشر ببینید.

  • Go and check (that) I’ve locked the windows.


    برو و بررسی کن (که) پنجره ها را قفل کرده ام.


  • قبل از شروع هر برنامه ورزشی با پزشک خود مشورت کنید.


  • نگاهی به اطراف انداخت تا ببیند آیا کسی تماشا می کند یا خیر.

  • You'd better check with Jane what time she's expecting us tonight.


    بهتر است با جین چک کنید که او امشب چه ساعتی منتظر ما است.

  • The data is then checked against a database of criminals.


    سپس داده ها با پایگاه داده مجرمان بررسی می شود.


  • کادر کنار پاسخ درست را علامت بزنید.


  • برای استفاده از این پیشنهاد اضافی، کافی است کادر فرم سفارش خود را علامت بزنید.

  • The government is determined to check the growth of public spending.


    دولت مصمم است تا رشد مخارج عمومی را بررسی کند.

  • She tied some strips of cloth around the wound to check the bleeding.


    او چند نوار پارچه دور زخم بست تا خونریزی را بررسی کند.

  • The active ingredient checks the growth of bacteria.


    ماده فعال رشد باکتری ها را بررسی می کند.

  • to check your anger/laughter/tears


    برای بررسی عصبانیت / خنده / اشک های خود

  • She made no effort to check her tears and just let them run down her face.


    او هیچ تلاشی نکرد تا اشک هایش را بررسی کند و فقط اجازه داد روی صورتش جاری شوند.

  • She wanted to tell him the whole truth but she checked herself—it wasn't the right moment.


    می خواست تمام حقیقت را به او بگوید، اما خودش را بررسی کرد - لحظه مناسبی نبود.

  • Do you want to check your coats?


    آیا می خواهید کت های خود را بررسی کنید؟

  • How many bags are you checking?


    چند کیف را چک می کنید؟

  • The goods were examined for damage on arrival.


    کالا در بدو ورود از نظر آسیب بررسی شد.

  • Make sure you inspect the goods before signing for them.


    مطمئن شوید که کالاها را قبل از امضا برای آنها بررسی کرده اید.

synonyms - مترادف

  • معاینه کردن


  • مطالعه


  • تحقیق کردن


  • تست

  • inspect


    بازرسی


  • نظارت کنید

  • probe


    پویشگر


  • پژوهش

  • scrutiniseUK


    بررسی انگلستان

  • scrutinizeUS


    ایالات متحده را موشکافی کنید


  • تاسيس كردن

  • analyseUK


    analyseUK

  • analyzeUS


    تجزیه و تحلیل ایالات متحده

  • ascertain


    مشخص کردن

  • certify


    گواهی کند


  • تایید


  • توجه داشته باشید

  • scan


    اسکن کنید


  • نظر سنجی

  • dissect


    تشریح


  • کاوش


  • مرور

  • verify


    تایید کنید

  • vet


    دامپزشک

  • audit


    حسابرسی


  • مورد

  • parse


    تجزیه


  • بگو

  • candle


    شمع


  • مقایسه کنید


  • درست

antonyms - متضاد

  • نادیده گرفتن


  • چشم پوشی

  • neglect


    بی توجهی

  • disregard


    جست و خیز کردن

  • skip


    میان بر

  • bypass


    ترک کردن


  • تخفیف

  • discount


    شانه بالا انداختن


  • مسواک زدن


  • عبور کردن


  • فراموش کردن


  • سوء تفاهم


  • پاسخ

  • misunderstand


    لاغری


  • ستایش


  • تایید

  • skim


    کافر شدن

  • praise


    به دور نگاه کن


  • نگاه

  • disbelieve


    نگاه مختصر انداختن




لغت پیشنهادی

newfoundland

لغت پیشنهادی

conjugate

لغت پیشنهادی

cascade