confirm
confirm - تایید
verb - فعل
UK :
US :
تائیدیه
تایید شده
تایید نشده
to show that something is definitely true especially by providing more proof
برای نشان دادن اینکه چیزی قطعاً درست است، به ویژه با ارائه شواهد بیشتر
گفتن اینکه چیزی قطعا درست است
به کسی بگوییم که یک ترتیب، تاریخ یا موقعیت ممکن اکنون قطعی یا رسمی است
تا شما را باور کنید که ایده یا احساس شما درست است
if a piece of new information confirms an idea or belief that people already have it shows that it is definitely true
اگر بخشی از اطلاعات جدید ایده یا باوری را که مردم قبلاً دارند تأیید کند، نشان می دهد که قطعاً درست است
با ارائه حقایق نشان دهد که چیزی قطعاً درست است
ارائه اطلاعات اضافی برای کمک به اثبات صحیح بودن یک گزاره، باور یا توضیح
برای کمک به اثبات اینکه یک باور، ایده و غیره احتمالاً درست است
if facts or information bear out a claim or opinion they suggest that something is likely to be true
اگر حقایق یا اطلاعات ادعا یا نظری را تأیید کند، احتمال صحت چیزی را نشان می دهد
to provide additional information which supports or agrees with something – used in scientific and legal contexts
ارائه اطلاعات اضافی که از چیزی پشتیبانی یا موافق است - در زمینه های علمی و قانونی استفاده می شود
to provide additional information that helps to prove that a statement is correct especially if the statement is difficult to believe
ارائه اطلاعات اضافی که به اثبات درستی یک گزاره کمک می کند، به خصوص اگر باور آن گزاره دشوار باشد
to prove that information or results are correct by using scientific tests or very careful checking – used in scientific or technical contexts
برای اثبات صحت اطلاعات یا نتایج با استفاده از آزمون های علمی یا بررسی بسیار دقیق - که در زمینه های علمی یا فنی استفاده می شود
گفتن یا نشان دادن اینکه چیزی قطعا درست است
به کسی بگوییم که ترتیب، تاریخ یا زمان احتمالی اکنون قطعی است
برای انجام یک هماهنگی یا ملاقات خاص، اغلب از طریق تلفن یا مکتوب
برای اثبات اینکه یک عقیده یا عقیده ای که قبلاً کاملاً قطعی نبود درست است
پذیرش رسمی شخصی به عنوان عضو کامل کلیسای مسیحی در مراسمی خاص
برای انجام یک ترتیب، برنامه، یا ملاقات معین یا ثابت
تایید رسمی کسی یا چیزی با توافق رسمی
اثبات یا بیان حقیقت چیزی که قبلاً کاملاً قطعی نبود
در برخی از ادیان مسیحی، پذیرش رسمی شخصی به عنوان عضو
برای اثبات یا گفتن اینکه چیزی درست است
در ماه جولای بدترین ترس او تأیید شد: او سرطان داشت.
پلیس شواهد جدیدی پیدا کرده است که داستان او را تایید می کند.
Tulliver is confirmed in his decision by the fact that lawyer John Wakem plans to educate his boy likewise.
تولیور در تصمیم خود با این واقعیت تأیید می شود که وکیل جان واکم قصد دارد پسرش را نیز آموزش دهد.
کمپین بدترین غرایز من را در مورد سیاست تایید کرده است.
آقای ایستوود از تایید یا تکذیب این شایعه خودداری کرد.
من با هتل تماس می گیرم و رزرومان را تایید می کنم.
Subsequent studies confirmed that a high-fibre diet increases stool bulk and shortens gut transit.
مطالعات بعدی تایید کرد که یک رژیم غذایی با فیبر بالا حجم مدفوع را افزایش می دهد و انتقال روده را کوتاه می کند.
به نظر می رسد این کشف تأیید می کند که مردم بیش از 10000 سال پیش در اینجا زندگی می کردند.
اجازه دهید فقط تأیید کنم که پول به حساب شما رسیده است.
His guilty expression confirmed my suspicions.
ابراز گناه او شک من را تأیید کرد.
برای تایید تشخیص/گزارش
برای تایید نتایج/یافته ها
شایعات از دست دادن شغل بعدا تایید شد.
ما هنوز هویت قربانیان را تایید نکرده ایم.
او گفت که نمی تواند این اتهامات را تایید یا رد کند.
مقامات از تایید هر گونه جزئیات خودداری کردند.
منابع پلیسی تایید کردند که ده نفر در این راهپیمایی دستگیر شده اند.
A government official confirmed to the newspaper that Britain was pushing hard for an end to the arms embargo.
یک مقام دولتی به این روزنامه تایید کرد که بریتانیا به شدت برای پایان دادن به تحریم تسلیحاتی تلاش می کند.
می توانید تایید کنید که چه اتفاقی افتاده است؟
شکایت رسمی به شورا تایید شده است.
لطفا برای تایید رزرو خود بنویسید (= بگویید قطعی است).
پس از یک دوره آزمایشی شش ماهه، سمت وی تایید شد.
Has everyone confirmed (that) they’re coming?
آیا همه تأیید کردهاند که (که) میآیند؟
تایید شده است که این دیدار هفته آینده برگزار خواهد شد.
او به عنوان کاپیتان برای بقیه فصل تایید شد.
من بسیار خوشحالم که شما را در پست خود تأیید می کنم.
پیاده روی در کوه ها ترس او از ارتفاع را تایید کرد.
این فاجعه اخیر صرفاً نظر من را تأیید می کند که قانون باید تشدید شود.
او در یک ماهگی غسل تعمید گرفت و در سیزده سالگی تأیید شد.
می خواستم راهی برای تایید تجربی نتایج پیدا کنم.
Laboratory tests confirmed the presence of the virus.
آزمایشات آزمایشگاهی وجود این ویروس را تایید کرد.
وزارت دفاع کشته شدن سه سرباز را تایید کرد.
این علائم جدید تشخیص اصلی من را تایید می کند.
این نتایج به طور مستقل در مطالعه ای روی 48 بیمار تأیید شد.
دامپزشک شما آزمایش هایی را برای کمک به تایید تشخیص پیشنهاد می کند.
هر دو تیم بد بازی کردند، که این تاثیر بازی های قبلی را تایید می کند.
دکتر شک من را تایید کرد و آنتی بیوتیک تجویز کرد.
نتایج، یافته های تحقیق قبلی ما را تایید می کند.
The plans were officially confirmed yesterday.
این طرح ها دیروز رسما تایید شد.
من آنلاین رزرو کردم و بعدا زنگ زدم تا تایید کنم.
verify
تایید کنید
corroborate
تایید کند
substantiate
اثبات کردن
validate
تایید اعتبار
authenticate
تصدیق کردن
ثابت كردن
حمایت کردن
attest
گواهی
توجیه
vindicate
توجیه کردن
certify
گواهی کند
تاسيس كردن
uphold
حفظ کردن
بازگشت
پشتیبان گیری
circumstantiate
شرایط
نشان دادن
شواهد و مدارک
underpin
زیربنا
accredit
اعتبار
endorse
تایید و امضا
ratify
تصویب کنید
affirm
تایید کردن
تایید
formaliseUK
formaliseUK
formalizeUS
رسمی کردن ایالات متحده
legitimiseUK
مشروعیت دادن به انگلستان
legitimizeUS
مشروعیت ایالات متحده
recogniseUK
تشخیص انگلستان
recognizeUS
ایالات متحده را بشناسد
تحریم
contradict
تناقض دارند
disprove
رد کردن
rebut
باطل
refute
لغو
annul
گیج کردن
cancel
از بین رفتن
confuse
مخالف بودن
repudiate
بی اعتبار کردن
ناتوان
باطل کردن
disconfirm
مخالفت کنند
discredit
پیشخوان
infirm
انکار
invalidate
به دست آوردن
خالی
مناقشه
اختلاف نظر
نفی کردن
gainsay
اشتباه گرفتن
void
انکار کردن
controvert
سلب مسئولیت
disaffirm
دلار
مخالفت کردن
negate
مورد اعتراض
confute
disavow
disclaim
contravene
impugn