justify
justify - توجیه
verb - فعل
UK :
US :
توجیه
قابل توجیه
غیر قابل توجیه
تعدیل شده
غیر موجه
---
---
توضیح قابل قبول برای چیزی که دیگران فکر می کنند غیر منطقی است
دلیل خوب و قابل قبول برای چیزی بودن
to arrange lines of words on a page or computer screen so that they form a straight edge on both the right and left sides
برای مرتب کردن خطوط کلمات بر روی صفحه یا صفحه کامپیوتر به طوری که آنها یک لبه مستقیم در هر دو سمت راست و چپ تشکیل دهند.
دادن یا دلیل خوبی برای
اگر خودتان را توجیه کنید، دلیل خوبی برای کاری که انجام داده اید ارائه می کنید
برای نشان دادن اینکه چیزی معقول، درست یا درست است
صرف نظر از شرایط، خشونت خیابانی قابل توجیه نیست.
چگونه می توان افزایش 200 درصدی حقوق را توجیه کرد!
چگونه می توانید شارژ چهار پوندی برای یک لیوان آبجو را توجیه کنید.
فکر نمیکنم کسی بتواند این همه هزینه برای خرید سلاح را توجیه کند.
شواهد کافی برای توجیه چنین اتهاماتی وجود ندارد.
افراد سعی می کنند با سرزنش همسر خود، شکست ازدواج خود را توجیه کنند.
مسئله این است که آیا مزایا هزینه ها را توجیه می کند؟
چگونه می توانید هزینه را توجیه کنید؟
چگونه می توانند پرداخت چنین حقوق هنگفتی را توجیه کنند؟
نتایج تحقیق، خروج آنها از سیاست موجود خود را توجیه نکرد.
موفقیت او ایمانی را که معلمانش به او داده بودند توجیه کرده بود.
سناتور تلاش کرد تا اقدامات خود را توجیه کند.
از نخست وزیر خواسته شده است که این تصمیم را به پارلمان توجیه کند.
نیازی نیست خودت را برای من توجیه کنی
او با استناد به تهدید حمله تروریستی به دنبال توجیه انجام این اقدامات بود.
این بیانیه مطبوعاتی برای توجیه آنها برای اخراج او بود.
او از اخلاقی دفاع کرد که در آن هدف وسیله را توجیه می کند.
این فقط در صورتی اشکالی ندارد که معتقد باشید هدف وسیله را توجیه می کند.
آیا واقعاً می توانید تخریب چنین ساختمان قدیمی خوبی را توجیه کنید؟
این تصمیم به این دلیل توجیه می شود که هیچ جایگزین واقع بینانه ای وجود ندارد.
وقایعی که پس از آن اتفاق افتاد، تصمیم قبلی ما را توجیه کرد.
تلاش اضافی در این زمینه کمک زیادی به توجیه قیمت بالای آنها می کند.
نتیجه ناچیز به سختی خطراتی را که آنها برای به دست آوردن آن متحمل شدند توجیه می کرد.
دانشگاه نمی توانست به راحتی صرف این پول را توجیه کند.
برای یک کارفرما دشوار است که اخراج شخصی را به این دلایل توجیه کند.
برای او توجیه تصمیمش بسیار دشوار بود.
آیا می توانید آن اتهام را توجیه کنید؟
چگونه این کاهش حقوق کارکنان خود را توجیه خواهید کرد؟
من واقعاً نمی توانم یک روز دیگر مرخصی از کار را توجیه کنم.
آیا مطمئن هستید که این اقدامات موجه است؟
این تنها کاری بود که می توانستم انجام دهم - لازم نیست خودم را برای کسی توجیه کنم.
وقتی کمتر از نیمی از مردم رای دادند، ترس او از مشارکت کم رای دهندگان موجه بود.
او گفت که هیچ توجیهی برای این رفتار بی ادبانه وجود ندارد.
دفاع
توضیح
حمایت کردن
uphold
حفظ کردن
تاسيس كردن
legitimiseUK
مشروعیت دادن به انگلستان
legitimizeUS
مشروعیت ایالات متحده
حفظ
substantiate
اثبات کردن
vindicate
توجیه کردن
حفظ کنند
warrant
حکم
تایید
تایید کند
corroborate
rationaliseUK
rationaliseUK
منطقی کردن ایالات متحده
rationalizeUS
تایید کنید
verify
تایید اعتبار
validate
مدافع
تحمل کردن
قانونی کردن انگلستان
legaliseUK
قانونی کردن ایالات متحده
legalizeUS
ادعا کردن
legitimatiseUK
روشن
legitimatizeUS
پاسخ برای
حساب برای
توضیحی برای
پاسخگو باشد
give an explanation for
disprove
رد کردن
refute
تناقض دارند
contradict
مناقشه
controvert
اشتباه گرفتن
confute
مخالفت کردن
contravene
پاک کردن
debunk
تکذیب
disconfirm
نیم تنه
belie
بی اعتبار کردن
bust
به دست آوردن
discredit
نفی کردن
gainsay
چالش
negate
جعل کردن
باطل کردن
falsify
واژگون شدن
invalidate
زنگ تفريح
overturn
در معرض گذاشتن
منفی
مورد اعتراض
شلیک کردن
impugn
انکار
گیج کردن
تضعیف شود
rebut
دروغ بودن را ثابت کند
confound
سوراخ کردن
weaken
زیر سوال بردن
در تضاد با
poke holes in
شلیک سوراخ در