capacity

base info - اطلاعات اولیه

capacity - ظرفیت

noun - اسم

/kəˈpæsəti/

UK :

/kəˈpæsəti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [capacity] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a fuel tank with a maximum capacity of 50 litres


    مخزن سوخت با حداکثر ظرفیت 50 لیتر

  • The theatre has a seating capacity of 2 000.


    ظرفیت سالن تئاتر 2000 نفر است.

  • a hard disk storage capacity of 1 000 gigabytes


    ظرفیت ذخیره سازی هارد دیسک 1000 گیگابایت

  • large capacity disk drives


    درایوهای دیسک با ظرفیت بالا

  • The hall was filled to capacity (= was completely full).


    ظرفیت سالن پر شد (= کاملاً پر شد).

  • They played to a capacity crowd (= one that filled all the space or seats).


    آنها با ظرفیت جمعیت (= کسی که تمام فضا یا صندلی ها را پر می کرد) بازی می کردند.

  • mental/intellectual capacity


    ظرفیت ذهنی/ذهنی

  • She has an enormous capacity for hard work.


    او ظرفیت عظیمی برای کار سخت دارد.

  • Limited resources are restricting our capacity for developing new products.


    منابع محدود ظرفیت ما را برای توسعه محصولات جدید محدود می کند.

  • A habit becomes an addiction when it reduces your capacity to enjoy life.


    یک عادت زمانی تبدیل به اعتیاد می شود که ظرفیت شما را برای لذت بردن از زندگی کاهش دهد.


  • پیاده روی در کوهستان به خوبی در ظرفیت اکثر افراد متناسب است.

  • We are simply involved in an advisory capacity on the project.


    ما صرفاً در یک ظرفیت مشاوره در پروژه هستیم.

  • to do something in a business/judicial/professional/voluntary capacity


    انجام کاری در ظرفیت تجاری/قضایی/حرفه ای/داوطلبانه

  • She was acting in her capacity as manager.


    او در سمت خود به عنوان مدیر عمل می کرد.


  • به عنوان رئیس جمهور، می خواهم از جک به خاطر زحماتش تشکر کنم.

  • The downturn in the business cycle left the plant with excess capacity.


    رکود در چرخه تجاری کارخانه را با ظرفیت مازاد بر جای گذاشت.


  • ظرفیت تولید نفت مازاد احتمالاً پایین خواهد ماند.

  • The factory is working at (full) capacity.


    کارخانه با ظرفیت (کامل) کار می کند.

  • an engine with a capacity of 1 600 cc


    موتوری با حجم 1 600 سی سی

  • His capacity for learning languages astonished me.


    توانایی او برای یادگیری زبان مرا شگفت زده کرد.

  • She seems to have lost the capacity to enjoy herself.


    به نظر می رسد او ظرفیت لذت بردن از خود را از دست داده است.

  • These questions are beyond the capacity of most students.


    این سوالات فراتر از ظرفیت اکثر دانش آموزان است.

  • The qualification should increase my earning capacity.


    صلاحیت باید ظرفیت درآمد من را افزایش دهد.

  • The stadium has a seating capacity of 50,000.


    ظرفیت این ورزشگاه 50000 نفر است.

  • The game was watched by a capacity crowd/audience of 50,000 (= the place was completely full).


    این بازی با ظرفیت جمعیت/حضور 50000 نفری (= مکان کاملاً پر بود) تماشا کردند.

  • The generators each have a capacity of (= can produce) 1,000 kilowatts.


    ژنراتورها هر کدام دارای ظرفیت (= می توانند) 1000 کیلووات هستند.

  • The larger cars have bigger capacity engines (= the engines are bigger and more powerful).


    خودروهای بزرگتر موتورهای با ظرفیت بیشتری دارند (= موتورها بزرگتر و قدرتمندتر هستند).

  • All our factories are working at (full) capacity (= are producing goods as fast as possible).


    همه کارخانه های ما با ظرفیت (کامل) کار می کنند (= در سریع ترین زمان ممکن کالاها را تولید می کنند).

  • We are running below capacity (= not producing as many goods as we are able to) because of cancelled orders.


    به دلیل سفارشات لغو شده، ما زیر ظرفیت کار می کنیم (= به تعداد کالاهایی که می توانیم تولید نمی کنیم).

  • She has a great capacity for hard work.


    او ظرفیت زیادی برای کار سخت دارد.

  • It seems to be beyond his capacity to follow simple instructions.


    به نظر می رسد پیروی از دستورالعمل های ساده فراتر از توانایی او است.

synonyms - مترادف

  • جلد


  • اندازه


  • اتاق

  • dimensions


    ابعاد


  • وسعت

  • magnitude


    دامنه


  • محدوده


  • فضا


  • قطب نما

  • amplitude


    اندازه گیری ها

  • compass


    نسبت ها

  • measurements


    مکعب

  • proportions


    اندازه گرفتن

  • cubage


    رسیدن

  • expanse


    محل اقامت


  • فله


  • عرض جغرافیایی

  • accommodation


    جرم

  • bulk


    تعداد

  • latitude


    حفظ


  • گسترش

  • quantity


    کفایت

  • retention


    جارو کردن


  • متر مکعب

  • sufficiency


    توانایی نگه داشتن


  • نگه داشتن قدرت

  • cubic measure


    مشاور املاک

  • holding ability


    اتاق ایستاده

  • holding power




antonyms - متضاد
  • inability


    عجز

  • incapability


    ناتوانی

  • incapableness


    شکست

  • incapacity


    بی اثر بودن


  • ناتوانی جنسی

  • ineptitude


    بی کفایتی

  • ineptness


    ضعف


  • عدم

  • incapacitation


    بی فایده بودن

  • ineffectiveness


    ناکارآمدی

  • impotence


    ناامیدی

  • inaptitude


    عدم تناسب اندام

  • incompetence


    درماندگی

  • weakness


    عدم بهره وری

  • inadequacy


    شکست خوردن


  • جهل

  • incompetency


  • powerlessness


  • uselessness


  • ineffectualness


  • inefficacy


  • inefficiency


  • ineffectuality


  • hopelessness


  • unfitness


  • insufficiency


  • inutility


  • helplessness


  • unproductiveness


  • failing


  • ignorance


لغت پیشنهادی

biochemical

لغت پیشنهادی

fringe

لغت پیشنهادی

douglas