developing

base info - اطلاعات اولیه

developing - در حال توسعه

adjective - صفت

/dɪˈveləpɪŋ/

UK :

/dɪˈveləpɪŋ/

US :

family - خانواده
developer
توسعه دهنده
development
توسعه
redevelopment
توسعه مجدد
developed
توسعه یافته
undeveloped
توسعه نیافته
develop
توسعه دهد
redevelop
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [developing] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • developing countries/nations/economies


    کشورهای در حال توسعه/کشورها/اقتصادها

  • People in many developing countries are free of forms of cancer that are common in the West.


    مردم بسیاری از کشورهای در حال توسعه عاری از انواع سرطانی هستند که در غرب رایج است.

  • the developing world/countries/nations


    جهان/کشورها/کشورهای در حال توسعه

  • a developing fetus


    یک جنین در حال رشد

  • Internet use is almost universal in industrialized countries, and is growing rapidly in the developing world as well.


    استفاده از اینترنت در کشورهای صنعتی تقریباً جهانی است و در کشورهای در حال توسعه نیز به سرعت در حال رشد است.

  • Fast-growing airlines in developing markets tend to have newer fleets than their competitors in countries where air travel is well established.


    خطوط هوایی با رشد سریع در بازارهای در حال توسعه تمایل دارند ناوگان جدیدتری نسبت به رقبای خود در کشورهایی داشته باشند که سفرهای هوایی به خوبی تثبیت شده است.

  • developing nations/economies


    کشورهای در حال توسعه/اقتصادها

synonyms - مترادف
  • emergent


    اورژانسی

  • emerging


    در حال ظهور

  • budding


    جوانه زدن

  • advancing


    پیشبرد

  • fledgling


    نوپا


  • در حال رشد

  • maturing


    بالغ شدن

  • blossoming


    شکوفا شدن

  • evolving


    در حال تکامل

  • burgeoning


    در حال گسترش

  • expanding


    نوظهور

  • flourishing


    در حال آینده

  • nascent


    در حال ساخت

  • sprouting


    جنینی

  • up-and-coming


    ابتدایی

  • in the making


    شروع

  • embryonic


    پتانسیل

  • incipient


    امیدوار کننده


  • سپیده دم


  • نیمه تمام

  • promising


    رو به افزایش

  • dawning


    نوزاد

  • inchoate


    مبتکر

  • rising


    زود


  • آینده

  • inceptive


    جوان


  • نابالغ

  • coming


    زاییده


  • immature


  • aborning


antonyms - متضاد
  • developed


    توسعه یافته


  • پیشرفته

  • mature


    بالغ

  • matured


    بالغ شده است


  • کامل

  • established


    ایجاد

  • evolved


    تکامل یافته است

  • enhanced


    افزایش یافته است

  • improved


    بهبود یافته

  • refined


    تصفیه شده

  • enlightened


    روشن شده

  • cultured


    با فرهنگ


  • بالا

  • grown


    رشد کرده است

  • higher


    بالاتر

  • educated


    تحصیل کرده

  • progressive


    ترقی خواه

  • settled


    مستقر شده


  • پیچیده

  • perfected


    کامل شد

  • full-blown


    تمام عیار

  • full-fledged


    بسیار توسعه یافته

  • full-grown


    بزرگ شده

  • highly-developed


    با تجربه


  • قدیمی

  • grown-up


    مسن تر

  • experienced


    رسیده

  • old


    سالخورده

  • older


  • ripe


  • senile


لغت پیشنهادی

auditory brainstem implant

لغت پیشنهادی

trackers

لغت پیشنهادی

allege