international
international - بین المللی
adjective - صفت
UK :
US :
چند ملیتی
ملی گرایی
ملی گرا
ملیت
ملی شدن
بین المللی
بین المللی شدن
ملی کردن
بین المللی کردن
در سطح ملی
در سطح بین المللی
---
---
---
مربوط یا شامل بیش از یک ملت است
an international sports game
یک بازی ورزشی بین المللی
کسی که برای یکی از تیم های ورزشی کشورش بازی می کند
مربوط یا شامل بیش از یک کشور است
شامل بیش از یک کشور
یک رویداد ورزشی شامل بیش از یک کشور یا فردی که در آن مسابقه می دهد
یک توافقنامه بین المللی در مورد دفع زباله های سمی
کمبود مسکن در اینجا بیشتر نتیجه علاقه شدید و قدرت خرید عظیم خریداران بین المللی است.
The scarcity of housing here is mostly the result of the intense interest and enormous purchasing power of international buyers.
بخش درآمد به شدت به افزایش اعتبار و تامین مالی بین المللی وابسته بود.
اگر بخواهیم فمینیسم را یک جنبش بینالمللی و بینفرهنگی بدانیم، این پرسشها برای کل فمینیسم حیاتی هستند.
These questions are vital for feminism as a whole if it is to be conceived as an international cross-cultural movement.
این رستوران غذاهای بین المللی سرو می کند.
The restaurant serves international cuisine.
در جبهه بینالمللی، دیپلماتهای آن سختگیر هستند و نزدیک شدن به آنها دشوار است.
این سی ان ان است که آخرین اخبار بین المللی را برای شما به ارمغان می آورد.
This is CNN, bringing you all the latest international news.
اگر میخواهیم از دیدگاه بینالمللی در مدیریت برنامه درسی سود ببریم، مطمئناً باید سؤالات خود را عمیقتر کنیم.
If we are to profit from an international perspective on curriculum management we have surely to deepen our questions.
فردی با دیدگاه بین المللی
برای نزدیک به چهل و پنج سال، دو ابرقدرت بر سیاست بینالمللی، اتحادها و ترتیبات تجاری تسلط داشتند.
For nearly forty-five years, the two Superpowers had dominated international politics alliances, and trade arrangements.
تجارت بین المللی
هدف این برنامه افزایش درک بین المللی و حسن نیت است.
international trade/law
تجارت بین المللی / قانون
national and international affairs
امور ملی و بین المللی
جامعه جهانی
an international organization/institution/agency
یک سازمان/نهاد/آژانس بین المللی
در حوزههای حیاتی روابط بینالملل، دولت ملی همچنان تسلط دارد.
نرخ جرم و جنایت در ژاپن هنوز بر اساس استانداردهای بین المللی پایین است.
کنفرانس بین المللی تجارت جهانی
کاهش قیمت در بازارهای بین المللی
an international treaty/agreement
یک معاهده/توافق بین المللی
an international airport/school/company
یک فرودگاه / مدرسه / شرکت بین المللی
He plays international rugby.
او راگبی بین المللی بازی می کند.
a pianist with an international reputation
یک پیانیست با شهرت بین المللی
large international hotels
هتل های بزرگ بین المللی
London is a truly international city.
لندن یک شهر واقعا بین المللی است.
measure to combat international terrorism
اقدامی برای مبارزه با تروریسم بین المللی
He spoke of the failure of the United Nations and the international community to prevent the tragedy.
وی از شکست سازمان ملل و جامعه بین المللی در جلوگیری از این فاجعه صحبت کرد.
She is a professor of international law.
او استاد حقوق بین الملل است.
The island now has an international airport.
این جزیره اکنون دارای یک فرودگاه بین المللی است.
the importance of preserving international peace and security
اهمیت حفظ صلح و امنیت بین المللی
افزایش موقعیت بین المللی روسیه در دوران پیتر کبیر
سیاست های بین المللی
an international team of scientists
یک تیم بین المللی از دانشمندان
a one-day international
بین المللی یک روزه
شش بازیکن بین المللی راگبی (= بازیکنان) متهم به مصرف مواد مخدر برای بهبود عملکرد خود شدند.
international affairs/trade
امور بین الملل / تجارت
an internationally acclaimed scientist
یک دانشمند معتبر بین المللی
به نظر می رسد سوپرمارکت های زنجیره ای به سیاست توسعه بین المللی خود ادامه دهند.
domestic and international markets
بازارهای داخلی و بین المللی
جهانی است
worldwide
در سراسر جهان
جهانی
multinational
چند ملیتی
intercontinental
بین قاره ای
multiracial
چند نژادی
جهان
cosmopolitan
جهان شهری
transnational
فراملی
خارجی
ecumenical
سیاره ای
planetary
کاتولیک
catholic
همه جانبه
all-embracing
دور از دسترس
far-reaching
گسترده
wide-ranging
جامع
وسیع
sweeping
بطور گسترده
عمومی
مشترک
پاندمی
فراگیر - عمومی - کلی
pandemic
سراسری
پتو
all-inclusive
به طور کلی
across-the-board
در سراسر هیئت مدیره
شامل
همه جا
inclusive
ubiquitous
محلی
ملی
داخلی
provincial
استانی
restricted
محصور
محدود
محدود، تنگ
confined
جزیره ای
insular
حالت
parochial
ناحیه
بومی
انجمن
homegrown
منطقه ای
محله انگلستان
محله ایالات متحده
شهرداری
neighbourhoodUK
دهکده
neighborhoodUS
مدنی
municipal
تقسیمی
خانه
civic
مقیم
divisional
خانگی
home-grown
home-made