resident
resident - مقیم
noun - اسم
UK :
US :
کسی که در یک مکان خاص زندگی می کند یا می ماند
دکتری که در بیمارستانی کار می کند که در آن آموزش می بیند
زندگی در یک مکان
زندگی یا کار در یک مکان یا موسسه خاص
متعلق به گروه خاصی از مردم - به صورت طنز استفاده می شود
کسی که به طور دائم در یک مکان خاص زندگی می کند
کسی که در یک هتل خاص اقامت دارد
شخصی که در مکانی زندگی می کند یا خانه خود را دارد
پزشکی که هنوز در حال آموزش است و در بیمارستان کار می کند
زندگی یا اقامت در مکانی
برای اشاره به کسی که مهارت یا کیفیت خاصی در یک گروه یا سازمان دارد استفاده می شود
کسی که در مکانی زندگی می کند
A resident is also a doctor who is working usually in a hospital to get practical experience and training in a special area of medicine.
رزیدنت همچنین پزشکی است که معمولاً در بیمارستان کار می کند تا تجربه عملی و آموزش در زمینه خاصی از پزشکی کسب کند.
کسی که در یک ساختمان یا منطقه خاص زندگی می کند
کسی که در هتل اقامت دارد
شخصی که حق قانونی زندگی در کشور خاصی را دارد که در آن متولد نشده است
ساکنان خلیج گلاسیر از آلودگی ناشی از کشتی های تفریحی شکایت دارند.
ساکنان وست ویل از سیستم اتوبوس این شهر شکایت کردند.
وی گفت: پلیس اهالی را به دلیل تحت تاثیر مواد مخدر دستگیر کرده است.
و او گفت که این درخواست با مخالفت شدید ساکنان روبرو خواهد شد.
She is deeply involved in litigation and negotiations in which the potential stakes for city residents are massive.
او عمیقاً درگیر دعاوی و مذاکراتی است که در آن خطرات بالقوه برای ساکنان شهر بسیار زیاد است.
پارکینگ فقط برای ساکنین است.
ساکنان محلی در مورد جاده جدید معترض هستند.
همچنین تفاوت های مهمی در سطوح تحرک بین ساکنان روستایی وجود دارد.
در ایالت سان شاین، ساکنان بالای 60 سال حدود 40 درصد آرا را به صندوق انداختند.
Certain villages were strongholds of cattle thieves and their residents derived a significant portion of their incomes from the cattle trade.
برخی از روستاها پایگاه دزدان احشام بودند و ساکنان آن بخش قابل توجهی از درآمد خود را از تجارت گاو به دست می آوردند.
سال گذشته، ساکنان و صاحبان مشاغل تصمیم گرفتند اقدام کنند.
مقیم ایالات متحده
این پیشنهادها باعث نگرانی ساکنان محلی شد.
The hotel restaurant is open to non-residents.
رستوران هتل برای افراد غیر مقیم باز است.
درگیری بین ساکنان محلی و پلیس رخ داد.
این کارخانه بیش از 30 سال است که منبع آزار ساکنان اطراف بوده است.
ساکنان محلی کمیته ای را برای مخالفت با زباله تشکیل دادند.
The volcano had previously erupted within the living memory of some of the older residents of the village.
این آتشفشان قبلاً در حافظه زنده برخی از ساکنان قدیمی روستا فوران کرده بود.
طبق معمول از کلیه اهالی روستا دعوت می شود در این جلسه شرکت کنند.
صدها تن از ساکنان طوماری را علیه تمدید فرودگاه امضا کرده اند.
ژاپن بیش از 1.1 میلیون ساکن خارجی دارد.
اولویت با شهروندان کانادایی و مقیم دائم کانادا خواهد بود.
این توسعه شغلی را برای ساکنان محروم شهر فراهم می کند.
شکایات خشمگینی از ساکنان اطراف در مورد سر و صدا وجود داشت.
ما با 400 نفر از ساکنان یورک در مورد کیفیت خدمات عمومی مصاحبه کردیم.
مقیم بریتانیا/استرالیا
ساکنان محلی از نبود جای پارک عصبانی بودند.
بار هتل فقط برای ساکنین (= برای افرادی که در هتل اقامت می کردند) باز بود.
او رزیدنت سال اول انکولوژی در بیمارستان عمومی بوستون است.
She's resident abroad/in Moscow.
او مقیم خارج از کشور / در مسکو است.
او کارشناس مقیم دانشگاه در ادبیات ایتالیایی است.
تونی دلقک مقیم شرکت است.
این پارک یک مکان ملاقات محبوب برای ساکنان محلی است.
بار هتل فقط برای ساکنین باز بود.
شما از نظر مالیاتی مقیم ایالات متحده در نظر گرفته می شوید.
او یک رزیدنت ارشد در بخش پزشکی بیمارستان است.
اگر می خواهید در آزمون رانندگی بریتانیا شرکت کنید باید مقیم انگلستان باشید.
شهروند
بومی
محلی
denizen
ساکن
inhabitant
مقیم
townsman
شهرنشین
burgher
برگر
urbanite
زن شهر
townswoman
مسکونی
residentiary
مالیات دهنده
حومه شهر
suburbanite
شهرستان
townie
ملی
dweller
موضوع
هموطن
مرد آزاد
towny
محلی سازی
countryman
اوپیدان
occupant
رای دهنده
freeman
تمام سال
localite
روستایی
oppidan
جهان وطن
بورگس
year-rounder
صاحب خانه
villager
cosmopolite
habitant
burgess
householder
resider
indweller
transient
گذرا
nonresident
غیر ساکن
بازدید کننده
alien
بیگانه
foreigner
خارجی
مهاجر
outsider
غریبه
توریست
مهمان
مسافر ایالات متحده
travelerUS
travellerUK
travellerUK
مسافر
vacationer
تعطیل کننده
holidaymaker
گردشگر
sightseer
مسافر روز
daytripper
مسافر تعطیلات
vacationist
کوله گرد
excursionist
زائر
backpacker
خارج از شهر
pilgrim
کاوشگر
out-of-towner
غیر شهروند
explorer
درآمد
voyager
تازه وارد
noncitizen
عادت
outlander
جهانگرد
incomer
مکرر
newcomer
habitué
visitant
globetrotter
frequenter