rural

base info - اطلاعات اولیه

rural - روستایی

adjective - صفت

/ˈrʊrəl/

UK :

/ˈrʊərəl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [rural] در گوگل
description - توضیح
  • happening in or relating to the countryside, not the city


    در روستا اتفاق می افتد یا مربوط به شهر است، نه شهر

  • like the countryside or reminding you of the countryside


    مانند حومه شهر یا یادآوری حومه شهر

  • happening in or connected with the countryside, not the city


    در حومه شهر اتفاق می افتد یا در ارتباط با آن است، نه شهر

  • in of or like the countryside


    در، از، یا مانند حومه شهر

  • in of or like the country (= land not in cities)


    در، از، یا مانند کشور (= زمین در شهرها نیست)

  • in or from the countryside


    داخل یا از حومه شهر

  • Compared to Los Angeles, Santa Barbara is rural.


    در مقایسه با لس آنجلس، سانتا باربارا روستایی است.


  • جرم و جنایت هم در روستاها و هم در مناطق شهری یک نگرانی است.

  • The authors point out that their study was done in a rural area and results may differ with urban clients.


    نویسندگان اشاره می کنند که مطالعه آنها در یک منطقه روستایی انجام شده است و نتایج ممکن است با مراجعه کنندگان شهری متفاوت باشد.

  • Patients in rural areas were also more likely to need urgent laser photocoagulation.


    بیماران در نواحی روستایی نیز به احتمال بیشتری به فتوکوآگولاسیون لیزری فوری نیاز داشتند.


  • در حالی که بخش صنعتی در شرایط واقعی کوچک باقی ماند، بسیاری از تولیدات صنعتی همچنان در مناطق روستایی قرار داشت.

  • There continues to be a shortage of jobs for young people in many rural areas.


    همچنان در بسیاری از مناطق روستایی کمبود شغل برای جوانان وجود دارد.


  • آنها احساس می کردند که توسعه پیشنهادی به دلیل وسعت، ارتفاع و حجم آن، از ویژگی روستایی منطقه می کاهد.

  • The committee will investigate ways of recruiting doctors and nurses for rural communities.


    این کمیته راه های جذب پزشک و پرستار برای جوامع روستایی را بررسی خواهد کرد.


  • برنامه توسعه روستایی

  • The possibilities for current and prospective changes in such policies are creating uncertainties over the future of the rural environment.


    احتمال تغییرات فعلی و آتی در چنین سیاست‌هایی باعث ایجاد ابهامات در مورد آینده محیط روستایی می‌شود.


  • مجله ای در مورد زندگی روستایی


  • در این سکوت حیرت‌انگیز، خشم افزایش می‌یابد و فاجعه‌ای دیگر می‌تواند سیاست روستایی را به حاشیه براند.

  • These problems include those associated with rural poverty malnutrition, population changes and environmental degradation in developing nations.


    این مشکلات شامل مشکلات مرتبط با فقر روستایی، سوء تغذیه، تغییرات جمعیتی و تخریب محیط زیست در کشورهای در حال توسعه است.

example - مثال
  • rural areas


    مناطق روستایی

  • Belarus is predominantly rural.


    بلاروس عمدتاً روستایی است.

  • the rural community/population


    جامعه/جمعیت روستایی


  • یک اقتصاد روستایی

  • rural America


    روستایی آمریکا


  • سبک زندگی روستایی


  • روستایی کوچک، آرام و روستایی


  • برنامه توسعه روستایی

  • At the end of the 17th century England was still overwhelmingly rural.


    در پایان قرن هفدهم، انگلستان هنوز به شدت روستایی بود.

  • Sri Lanka's predominantly rural population


    جمعیت عمدتا روستایی سریلانکا

  • the ideal of suburban or semi-rural living


    ایده آل زندگی در حومه یا نیمه روستایی

  • He grew up in a predominantly rural area.


    او در یک منطقه عمدتاً روستایی بزرگ شد.

  • Laramie is a small rural town in Wyoming.


    لارامی یک شهر کوچک روستایی در وایومینگ است.

  • The area is still very rural and undeveloped.


    این منطقه هنوز بسیار روستایی و توسعه نیافته است.

  • She grew up in rural Utah.


    او در روستایی یوتا بزرگ شد.


  • اقتصاد روستایی

  • The difficulties facing rural communities today are very real.


    مشکلاتی که امروزه جوامع روستایی با آن روبرو هستند بسیار واقعی است.

  • rural areas.


    مناطق روستایی.


  • او توانایی زیادی در ارتباط با رای دهندگان روستایی دارد.

synonyms - مترادف
  • rustic


    روستایی

  • pastoral


    معنوی

  • bucolic


    بوکولیک


  • کشور

  • agrarian


    کشاورزی

  • farming


    حومه شهر


  • آگرستیک

  • countryside


    سیلوان

  • agrestic


    آرکادی

  • sylvan


    ژورژیک

  • Arcadian


    کشوری

  • georgic


    بسیار خوب

  • countrified


    استانی

  • idyllic


    برون شهری

  • provincial


    ساده

  • rustical


    بالا کشور

  • exurban


    خارج از کشور


  • چوب های پشتی

  • upcountry


    غیر پیچیده

  • arcadian


    مزرعه

  • outland


    هک

  • backwoods


    زراعی

  • unsophisticated


    طبیعی


  • در مرتع پرورش احشام

  • hick


    در فضای باز

  • agronomic


    توسعه نیافته


  • دست نخورده

  • ranch


  • outdoor


  • undeveloped


  • unspoilt


antonyms - متضاد

  • شهری


  • شهر


  • جهان شهری

  • cosmopolitan


    شهر بزرگ

  • metropolitan


    حومه شهر

  • suburban


    مدنی

  • civic


    شهرداری

  • municipal


    عمومی


  • مرکزی


  • بخش


  • مرکز شهر

  • borough


    اوپیدان


  • بورگال

  • oppidan


    استناد شده است

  • burghal


    شهرک شده

  • citified


    خوابگاه

  • townified


    شهرستان

  • dorp


    اصلی

  • townish


    غیر روستایی

  • towny


    پرجمعیت

  • midtown


    ملی


  • کلان شهری

  • non-rural


    بین شهری

  • big-city


    درون شهری

  • densely populated


    آشفته


  • شلوغ

  • megalopolitan


  • interurban


  • intraurban


  • agitated


  • bustling


لغت پیشنهادی

above board

لغت پیشنهادی

employee

لغت پیشنهادی

originals