politics
politics - سیاست
noun - اسم
UK :
US :
سیاسی شدن
سیاسی کردن
سیاسی
غیر سیاسی
از نظر سیاسی
---
---
---
ایده ها و فعالیت های مربوط به کسب و استفاده از قدرت در یک کشور، شهر و غیره
حرفه سیاستمدار بودن
the activities of people who are concerned with gaining personal advantage within a group organization etc
فعالیت های افرادی که به دنبال کسب مزیت شخصی در یک گروه، سازمان و غیره هستند
عقاید و عقاید سیاسی کسی
مطالعه قدرت سیاسی و نظام های حکومتی
a right-wing person or group wants low taxes, a strong army and police force and the individual to be free from government interference as much as possible
یک فرد یا گروه دست راستی خواهان مالیات کم، ارتش و پلیس قوی است و فرد تا حد امکان از دخالت دولت در امان باشد.
a left-wing person or group wants the government to make society more equal by increasing taxes for rich people and taking control of important industries and services
یک فرد یا گروه چپ از دولت می خواهد تا با افزایش مالیات برای افراد ثروتمند، و کنترل صنایع و خدمات مهم، جامعه را برابرتر کند.
حمایت از سیاست ها و اصول حفاظت از محیط زیست
حمایت از ایده های سیاسی که مستلزم تغییرات بزرگ است
حمایت از ایده های سیاسی که به مردم اجازه می دهد آزادی بیشتری داشته باشند
داشتن عقاید سیاسی که افراطی نیست
داشتن عقاید سیاسی که بسیاری از مردم آن را بسیار غیرمنطقی می دانند
فعالیتهای دولت، اعضای سازمانهای قانونگذار یا افرادی که تلاش میکنند بر نحوه اداره کشور تأثیر بگذارند.
the activities of people who are concerned with gaining personal advantage within a group organization etc
شغل تصدی پست قدرت در دولت
the activities of the government members of law-making organizations, or people who try to influence the way a country is governed
مطالعه روش های اداره یک کشور
نظرات کسی در مورد نحوه اداره یک کشور
روابط درون یک گروه یا سازمان که به افراد خاصی اجازه می دهد بر دیگران قدرت داشته باشند
فعالیت های دولت، سیاستمداران یا احزاب سیاسی و یا مطالعه این فعالیت ها
the relationships within a group or organization that allow particular people to have power over others
سیاست یک شخص نظرات آن شخص در مورد نحوه اداره یک کشور است
the activities of the government politicians, or political parties, or the study of these activities
سیاست همچنین فعالیت افرادی است که در تلاش برای کسب مزیت در یک گروه یا سازمان هستند
حضور در فعالیت های سیاسی و کسب قدرت سیاسی
Politics are also the activities of people who are trying to obtain an advantage within a group or organization
فعالیت هایی که مربوط به کسب یا حفظ قدرت در یک شرکت، سازمان و غیره خاص است.
عقاید سیاسی یک فرد
activities that are related to getting or keeping power within a particular company organization etc.
مطالعه سیستم های سیاسی و قدرت، به عنوان مثال در یک کالج یا دانشگاه
سیاست خیلی به من علاقه مند نیست.
این دانشگاه دوره ای را در زمینه سیاست و دولت آمریکا برگزار می کند.
این یک ادعای بسیار گسترده است و به طور بالقوه شامل سؤالاتی در مورد روابط بین زنان، قدرت و سیاست است.
با مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری به طور کامل علیه ملت، اجتناب از ظهور جلسات پرهزینه ناشی از سیاست دشوار خواهد بود.
This is a very wide claim and one which potentially includes questions concerning the relationships between women, power and politics.
براک از زمان کالج درگیر سیاست شهری بود.
With presidential campaigning fully upon the nation the appearance of costly hearings driven by politics will be difficult to avoid.
world/international politics
جهان/سیاست بین المللی
domestic/national/local politics
سیاست داخلی/ملی/محلی
progressive/radical politics
سیاست مترقی/ رادیکال
او به دنبال شغلی در سیاست است.
یک شخصیت مهم در سیاست بریتانیا
Have you considered going into politics (= trying to become a Member of Parliament, Congress, etc.)?
آیا به ورود به سیاست (= تلاش برای عضویت در مجلس، کنگره و غیره) فکر کردهاید؟
اقتصاد موضوع اصلی در سیاست های انتخاباتی بوده است.
این موضوع فراتر از سیاست حزبی است (= زمانی که مردم به شدت از این یا آن حزب حمایت می کنند).
من نمی خواهم درگیر سیاست اداری شوم.
سیاست داخلی حرفه وکالت
racial/gender/sexual politics (= connected with relationships of power between different groups in society)
سیاست های نژادی / جنسیتی / جنسی (= مرتبط با روابط قدرت بین گروه های مختلف در جامعه)
سیاست هویت/نژاد/جنسیت
سیاست ترس / حسادت / تقسیم / نفرت (= وقتی مردم تحت تأثیر ترس، حسادت و غیره قرار می گیرند)
سیاست او افراطی است.
مدرک در سیاست
یک سیاست آینده باید با ایده های جدید درگیر شود.
او به عنوان یک کلیسا به دخالت در سیاست متهم شد.
او سیاست را رها کرد و وارد تجارت شد.
او استدلال کرد که لغو مدارس خصوصی سیاست عملی نیست.
من همیشه سیاست را از نزدیک دنبال کرده ام.
در دنیای آنها سیاست بر همه چیز حاکم است.
حالا بیایید بحث سیاسی نکنیم.
دموکرات ها به سادگی درگیر سیاست های حزبی هستند.
The legislation has been driven by populist politics.
این قانون توسط سیاست های پوپولیستی هدایت شده است.
اصلاحاتی که برای تغییر شکل سیاست ایتالیا در نظر گرفته شده است
مسائلی که بر سیاست ایرلند مسلط بوده است
او از سیاست کثیف استفاده کرد تا کارنامه حریف خود را به زباله اندازد.
سیاست پیرامون تولید مثل و باروری
I don't understand the politics of it all.
من سیاست این همه را درک نمی کنم.
رفتار او به همان اندازه ملایم بود که سیاستش افراطی بود.
سیاست شخصی من بسیار ساده است.
civics
مدنی
polity
سیاست
statecraft
دولت داری
statesmanship
دولتمردی
قانون گذاری
legislature
قانونگذار
خط مشی
policymaking
سیاست گذاری
campaigning
مبارزات انتخاباتی
electioneering
انتخابات
stateship
ایالتی
علوم سیاسی
domestic affairs
امور داخلی
foreign affairs
امور خارجه
سیاست دولت
internal affairs
امور سیاسی
political affairs
مسائل دولتی
carefulness
دقت
caution
احتیاط
cautiousness
circumspection
precaution
prudence
wariness