advantage

base info - اطلاعات اولیه

advantage - مزیت - فایده - سود - منفعت

noun - اسم

/ədˈvæntɪdʒ/

UK :

/ədˈvɑːntɪdʒ/

US :

family - خانواده
disadvantage
عیب
advantageous
با صرفه
disadvantageous
زیان آور
advantaged
دارای مزیت
disadvantaged
محروم
advantageously
به نفع
disadvantageously
به طور نامطلوب
google image
نتیجه جستجوی لغت [advantage] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a distinct/significant/huge advantage


    یک مزیت متمایز / قابل توجه / بزرگ

  • It gives you an unfair advantage (= something that benefits you but not your opponents).


    به شما یک مزیت ناعادلانه می دهد (= چیزی که به نفع شماست، اما نه مخالفانتان).

  • She had the advantage of a good education.


    او از مزیت تحصیلات خوب برخوردار بود.

  • You will be at an advantage (= have an advantage) in the interview if you have thought about the questions in advance.


    اگر از قبل به سؤالات فکر کرده باشید، در مصاحبه مزیت دارید (= مزیت دارید).

  • The company was able to gain a competitive advantage over its rivals by reducing costs.


    این شرکت با کاهش هزینه ها توانست به مزیت رقابتی نسبت به رقبای خود دست یابد.

  • Being tall gave him an advantage over the other players.


    قد بلند بودن او را نسبت به سایر بازیکنان برتری می داد.

  • Each of these systems has its advantages and disadvantages.


    هر کدام از این سیستم ها مزایا و معایب خود را دارند.

  • Continuous assessment offers clear advantages for teachers and students.


    ارزشیابی مستمر مزایای آشکاری را برای معلمان و دانش آموزان ارائه می دهد.

  • A small car has the added advantage of being cheaper to run.


    یک خودروی کوچک دارای مزیت دیگری است که ارزان‌تر است.

  • Is there any advantage in getting there early?


    آیا زود رسیدن به آنجا مزیتی دارد؟

  • There are many advantages to online shopping.


    خرید اینترنتی مزایای زیادی دارد.

  • Advantage Miss Stephens.


    مزیت خانم استفنز.


  • حضور در این جلسه به نفع شما خواهد بود.

  • Eventually the new regulations will work to our advantage.


    در نهایت، مقررات جدید به نفع ما خواهد بود.

  • She took advantage of the children's absence to tidy their rooms.


    از غیبت بچه ها برای مرتب کردن اتاقشان استفاده کرد.

  • We took full advantage of the hotel facilities.


    از امکانات هتل نهایت استفاده را بردیم.

  • I took complete advantage of the situation.


    من کاملا از موقعیت استفاده کردم.

  • He took advantage of my generosity (= for example by taking more than I had intended to give).


    او از سخاوت من بهره برد (= مثلاً با گرفتن بیش از آنچه در نظر داشتم).

  • The photograph showed him to advantage.


    عکس او را به نفع خود نشان داد.

  • May was the month to see the garden to best advantage.


    ماه می ماه بود که باغ را به بهترین نحو دید.

  • The bright lighting showed the jewels to their best advantage.


    نور روشن جواهرات را به بهترین نحو نشان داد.

  • Every magician has a trick that goes wrong but you can turn this to your advantage by pretending it was deliberate and making the audience laugh.


    هر شعبده‌بازی حقه‌ای دارد که اشتباه می‌کند، اما شما می‌توانید با تظاهر به عمدی بودن آن و خنده تماشاگران، آن را به نفع خود تبدیل کنید.

  • Breastfeeding offers a clear advantage to your baby.


    شیردهی مزیت آشکاری برای کودک شما دارد.

  • companies seeking competitive advantage over their trading rivals


    شرکت هایی که به دنبال مزیت رقابتی نسبت به رقبای تجاری خود هستند


  • او از ماندن در آن شغل مزیت قابل توجهی کسب خواهد کرد.

  • The commanders were anxious to press home their advantage with a further offensive in the north.


    فرماندهان مشتاق بودند که با یک حمله بیشتر در شمال، برتری خود را از بین ببرند.

  • The company has an unfair advantage over its competitors.


    این شرکت نسبت به رقبای خود مزیت ناعادلانه ای دارد.

  • The new design gives us a clear advantage over our competitors.


    طراحی جدید به ما برتری آشکاری نسبت به رقبای خود می دهد.

  • the advantage to both countries of closer economic ties


    مزیت روابط اقتصادی نزدیک تر برای هر دو کشور

  • Having a degree is a huge advantage when it comes to getting a job.


    داشتن مدرک یک مزیت بزرگ برای یافتن شغل است.

  • The bill will give US tuna processors a competitive advantage in the US tuna market.


    این لایحه به پردازنده های ماهی تن آمریکا مزیت رقابتی در بازار ماهی تن آمریکا می دهد.

synonyms - مترادف

  • سود


  • دارایی

  • boon


    ببخشید

  • blessing


    برکت


  • کمک

  • aid


    به علاوه


  • ارزش


  • راحتی


  • شایستگی

  • convenience


    جایزه

  • merit


    جاذبه

  • reward


    مصلحت

  • attraction


    طرفدار ایالات متحده

  • bonus


    favourUK

  • expediency


    امتیاز

  • favorUS


    سرویس

  • favourUK


    شروع کنید

  • perk


    تقوا

  • privilege


    سودمندی


  • معاونت


  • مفید بودن


  • سودآوری

  • advantageousness


    نقطه قوت


  • اضافی اضافه شده است

  • expedience


  • helpfulness


  • profitability



  • usefulness



  • added extra


antonyms - متضاد
  • drawback


    اشکال

  • disadvantage


    عیب

  • failing


    شکست خوردن


  • منفی

  • weakness


    ضعف

  • blemish


    کاستی

  • defect


    کمبود

  • deficiency


    شکست


  • نقص


  • ضعف - نقطه ضعف

  • flaw


    معلول

  • foible


    مانع

  • handicap


    بی کفایتی

  • hindrance


    بار

  • inadequacy


    منهای

  • shortcoming


    محدودیت

  • encumbrance


    لعنت

  • impediment


    دشواری

  • minus


    ناراحتی

  • constraint


    بازدارنده

  • curse


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز


  • گیر

  • downside


    سربالایی

  • inconvenience


    مسدود کردن

  • inhibitor


    انسداد

  • restraint


    رد

  • snag


  • uphill



  • blockage


  • disapproval


لغت پیشنهادی

official

لغت پیشنهادی

apprising

لغت پیشنهادی

interpreters