utility

base info - اطلاعات اولیه

utility - سودمندی

noun - اسم

/juːˈtɪləti/

UK :

/juːˈtɪləti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [utility] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a privatized electricity utility


    یک شرکت برق خصوصی

  • Rescue teams worked desperately to restore utilities in the area shattered by the hurricane.


    تیم های امداد و نجات به شدت برای بازگرداندن تاسیسات برقی در منطقه شکسته شده توسط طوفان تلاش کردند.

  • Legislation will be introduced to regulate the privatized utilities.


    قانونی برای تنظیم تاسیسات خصوصی شده معرفی خواهد شد.

  • This information is of the highest utility to a historian.


    این اطلاعات برای یک مورخ بیشترین کاربرد را دارد.

  • He argued that the arts have great social utility.


    او استدلال می کرد که هنرها دارای فایده اجتماعی زیادی هستند.


  • این کامپیوتر برای کاربر خانگی کاربرد کمی دارد.

  • The biggest financial worries are mortgages followed by utility bills.


    بزرگترین نگرانی مالی، وام مسکن و به دنبال آن قبوض آب و برق است.

  • We each pay £500 in rent plus utilities.


    ما هرکدام 500 پوند اجاره به اضافه خدمات آب و برق می پردازیم.

  • Utilities say they've been deluged by people who are having trouble paying their bills.


    شرکت های آب و برق می گویند که توسط افرادی که در پرداخت قبوض خود با مشکل مواجه شده اند، غرق شده اند.

  • For several years utilities that provide drinking water have kept emergency pumps on standby.


    چندین سال است که شرکت‌هایی که آب آشامیدنی را تامین می‌کنند، پمپ‌های اضطراری را در حالت آماده‌باش نگه داشته‌اند.


  • اداره خدمات عمومی

  • The utility of this substance has been proven in a series of tests.


    کاربرد این ماده در یک سری آزمایشات ثابت شده است.


  • در چنین شرایطی، یک وسیله مبادله مشترک اصلاً فایده ای نخواهد داشت.

  • Jones is a utility infielder, a strong player at every position.


    جونز یک بازیکن داخلی مفید است، یک بازیکن قوی در هر پست.

  • He functioned as England's utility batsman, the man who could be relied upon to plug any hole in any crisis.


    او به‌عنوان ضربه‌زن عمومی انگلستان عمل می‌کرد، مردی که می‌توان به او اعتماد کرد تا هر سوراخی را در هر بحرانی ببندد.

  • I recommend this innovative utility tool that can handle all sorts of cutting projects.


    من این ابزار ابزار نوآورانه را توصیه می کنم که می تواند انواع پروژه های برش را اداره کند.

  • She wore an outdoorsy utility jacket but somehow managed to make farming look chic.


    او یک ژاکت کاربردی در فضای باز پوشید اما به نوعی توانست کشاورزی را شیک نشان دهد.

  • After the war material and good design were in short supply and the country produced what was called utility clothing.


    بعد از جنگ مواد و طراحی خوب کم بود و کشور چیزی را تولید کرد که به آن لباس های کاربردی می گفتند.

  • It was a student's room with utility furniture and posters on the walls.


    اتاق دانشجویی بود با مبلمان و پوسترهایی روی دیوارها.

  • Its basic utility lies in being able to drive where other vehicles can’t go.


    کاربرد اصلی آن در توانایی رانندگی در جایی است که وسایل نقلیه دیگر نمی توانند بروند.


  • یک قبض آب و برق

  • After I call the movers, I’ll call to have the utilities turned on.


    بعد از اینکه با جابجایی‌ها تماس گرفتم، زنگ می‌زنم تا ابزارهای برقی روشن شوند.

  • Please enclose a copy of a recent utility bill as proof of address.


    لطفاً یک کپی از قبض آب و برق اخیر را به عنوان مدرک نشانی ضمیمه کنید.

  • the rising cost of utilities


    افزایش هزینه آب و برق

  • We are a natural gas utility serving over a million customers in the Michigan area.


    ما یک شرکت گاز طبیعی هستیم که به بیش از یک میلیون مشتری در منطقه میشیگان خدمت می کنیم.

  • With energy consumption rising, many public utilities are struggling to meet peak-time demand.


    با افزایش مصرف انرژی، بسیاری از شرکت های خدمات عمومی برای برآوردن تقاضای پیک زمان با مشکل مواجه هستند.

  • The program includes a set of utilities and file recovery tools for advanced users.


    این برنامه شامل مجموعه ای از ابزارهای کمکی و بازیابی فایل برای کاربران پیشرفته است.


  • این محصول به دلیل کاربرد بالای آن در بسیاری از شرایط مختلف محبوب شد.

synonyms - مترادف
  • usefulness


    مفید بودن


  • سود

  • use


    استفاده کنید


  • ارزش


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • effectiveness


    اثربخشی


  • سرویس

  • practicality


    عملی بودن


  • اثر

  • efficacy


    فایده

  • avail


    کمک


  • راحتی

  • helpfulness


    مسافت پیموده شده

  • convenience


    بهره وری

  • mileage


    قابلیت سرویس دهی


  • سودمندی

  • productiveness


    زنده بودن

  • serviceability


    مصلحت

  • advantageousness


    عملکرد

  • viability


    امر عملی

  • expediency


    حساب

  • functionality


    مناسب بودن

  • workability


    امکان پذیری


  • تناسب اندام

  • appropriateness


    سودآوری

  • feasibility



  • serviceableness


  • practicability



  • profitability


antonyms - متضاد
  • uselessness


    بی فایده بودن

  • worthlessness


    بی ارزشی

  • disadvantage


    عیب

  • disutility


    بی مصرفی

  • handicap


    معلول

  • hindrance


    مانع

  • inappropriateness


    نامناسب بودن

  • inefficiency


    ناکارآمدی

  • inutility


    ضرر - زیان


  • ضعف

  • unsuitability


    بی احتیاطی

  • weakness


    بی تدبیری

  • injudiciousness


    بی مصلحتی

  • imprudence


    عدم مصلحت

  • inexpedience


    توصیه ناپذیر بودن

  • inexpediency


    بی خردی

  • inadvisability


    انسداد

  • unwisdom


    جراحت

  • obstruction


    ناراحتی

  • blockage


    سهل انگاری - بی دقتی


  • حماقت

  • inconvenience


    قضاوت نادرست

  • carelessness


    تکانشگری

  • foolishness


    عجول بودن

  • misjudgment


    عجله

  • misjudgement


  • indiscretion


  • impulsiveness


  • rashness


  • hastiness


لغت پیشنهادی

stillborn

لغت پیشنهادی

syllabus

لغت پیشنهادی

ammo