proof

base info - اطلاعات اولیه

proof - اثبات

noun - اسم

/pruːf/

UK :

/pruːf/

US :

family - خانواده
proven
ثابت شده است
unproven
اثبات نشده
prove
ثابت كردن
disprove
رد کردن
proof
اثبات
google image
نتیجه جستجوی لغت [proof] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • conclusive/definitive/scientific proof


    اثبات قطعی / قطعی / علمی

  • The police suspected him of dealing drugs, but they didn't have any proof.


    پلیس او را به خرید و فروش مواد مخدر مظنون کرد، اما هیچ مدرکی نداشت.

  • to require/need proof


    نیاز به مدرک / نیاز به مدرک

  • Can you provide any proof of identity?


    آیا می توانید مدرکی برای اثبات هویت ارائه دهید؟

  • Keep the receipt as proof of purchase.


    رسید را به عنوان مدرک خرید نگه دارید.

  • These results are a further proof of his outstanding ability.


    این نتایج گواه دیگری بر توانایی برجسته اوست.

  • There is no proof that the knife belonged to her.


    هیچ مدرکی وجود ندارد که چاقو متعلق به او باشد.

  • Today's unemployment figures are proof positive the government's economic plan isn't working.


    ارقام بیکاری امروز ثابت می کند که طرح اقتصادی دولت کار نمی کند.

  • In criminal cases the burden of proof (= requirement to provide proof) is on the prosecution.


    در پرونده های کیفری، بار اثبات (= الزام به ارائه دلیل) بر عهده تعقیب است.

  • plans to lower the standard of proof required to convict people of crimes under the Terrorism Act


    قصد دارد استانداردهای اثبات مورد نیاز برای محکوم کردن افراد به جنایات تحت قانون تروریسم را کاهش دهد

  • Is the claim capable of proof?


    آیا ادعا قابل اثبات است؟

  • She was checking the proofs of her latest novel.


    او در حال بررسی شواهد آخرین رمانش بود.

  • These figures are living proof of the government's incompetence.


    این ارقام گواه زنده بی کفایتی دولت است.

  • He is living proof that age is no barrier to new challenges.


    او گواه زنده ای است که سن مانعی برای چالش های جدید نیست.

  • We need conclusive proof before we can take this matter to court.


    قبل از اینکه بتوانیم این موضوع را به دادگاه بکشانیم، به دلیل قطعی نیاز داریم.

  • He is unlikely to make wild accusations without proof.


    بعید است که او بدون اثبات اتهامات وحشیانه ای را مطرح کند.

  • The men were acquitted for lack of proof.


    این افراد به دلیل نداشتن مدرک تبرئه شدند.

  • I am living proof that the treatment works.


    من مدرک زنده ای هستم که درمان موثر است.

  • The photo was final proof of her husband's infidelity.


    این عکس آخرین گواهی بر خیانت شوهرش بود.

  • Her account gives us no concrete proof of his guilt.


    گزارش او هیچ مدرک مشخصی مبنی بر گناهکاری او به ما ارائه نمی دهد.

  • Have you got any positive proof that she took the money?


    آیا مدرک مثبتی دارید که او پول را گرفته است؟


  • من هیچ مدرک واقعی ندارم که او در آن زمان در کشور بوده است.

  • We have proof positive that he is in hiding.


    ما شواهد مثبتی داریم که نشان می‌دهد او مخفی است.

  • Do they have any proof that it was Hampson who stole the goods?


    آیا آنها مدرکی دارند که نشان دهد این همپسون بوده که کالاها را دزدیده است؟

  • I have a suspicion that he's having an affair though I don't have any concrete (= definite) proof.


    من مشکوکم که او با هم رابطه دارد، اگرچه هیچ دلیل قطعی (= قطعی) ندارم.

  • If anyone needs proof of Andrew Davies' genius as a writer this novel is it.


    اگر کسی نیاز به اثبات نبوغ اندرو دیویس به عنوان یک نویسنده دارد، این رمان همان است.

  • How old are you? 21. Do you have any proof on you?


    شما چند سال دارید؟ 21. آیا مدرکی بر خود داری؟

  • Keep your receipt as proof of purchase.


    رسید خود را به عنوان مدرک خرید نگه دارید.

  • I was busy correcting proofs.


    مشغول تصحیح شواهد بودم.

  • It says on the bottle that it's 60 percent proof.


    روی بطری نوشته شده که 60 درصد ثابت است.

  • No household security devices are proof against (= protect completely against) the determined burglar.


    هیچ وسیله امنیتی خانگی در برابر (= کاملاً در برابر) سارق مصمم محافظت نمی کند.

synonyms - مترادف

  • شواهد و مدارک

  • attestation


    تصدیق

  • confirmation


    تائیدیه

  • substantiation


    اثبات

  • corroboration


    تایید


  • شهادت

  • validation


    اعتبار سنجی

  • verification


    وصیت نامه

  • testament


    شاهد


  • مستندات

  • documentation


    گواهینامه

  • testimonial


    احراز هویت

  • authentication


    تظاهرات


  • کوپن

  • voucher


    صدور گواهینامه

  • certification


    سوگندنامه

  • affidavit


    مورد


  • پرهیزگاری

  • averment


    داده ها


  • حکم

  • warrant


    حقایق

  • facts


    زمینه

  • grounds


    بحث و جدل


  • استقرار


  • کلینچر

  • clincher


    اطلاعات


  • مهمات

  • ammunition


    اسناد

  • documents


    نمایشگاه


  • رکورد


antonyms - متضاد
  • refutation


    رد

  • disproof


    رد کردن

  • contradiction


    تناقض

  • negation


    نفی

  • rebuff


    انکار

  • repudiation


    تخلف

  • contravention


    مخالفت

  • disavowal


    سردرگمی


  • عدم تایید

  • confutation


    باطل شدن

  • disconfirmation


    تحریف

  • rebuttal


    بی اعتبار کردن

  • invalidation


  • falsification


  • debunking


لغت پیشنهادی

bend

لغت پیشنهادی

phenomenal

لغت پیشنهادی

wedges