barrier

base info - اطلاعات اولیه

barrier - مانع

noun - اسم

/ˈbæriər/

UK :

/ˈbæriə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [barrier] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The crowd had to stand behind barriers.


    جمعیت مجبور شد پشت موانع بایستد.

  • Concrete barriers were erected around the site.


    موانع بتنی در اطراف سایت نصب شد.

  • The crowd managed to break through the barriers and get onto the pitch.


    تماشاگران موفق شدند از موانع عبور کرده و وارد زمین شوند.

  • Scan your ticket at the barrier and it will automatically lift.


    بلیط خود را در مانع اسکن کنید و به طور خودکار بلند می شود.

  • There was a slow trickle of people through the barriers.


    جریانی آهسته از بین موانع عبور می کرد.

  • She got her luggage stuck in the automatic barrier.


    چمدانش را در مانع خودکار گیر کرد.

  • the removal of trade barriers


    رفع موانع تجاری

  • to overcome/break down barriers


    برای غلبه بر / شکستن موانع


  • مانع زبان (= زمانی که مردم نمی توانند ارتباط برقرار کنند زیرا به یک زبان صحبت نمی کنند)


  • عدم اعتماد به نفس یک مانع روانی برای موفقیت است.

  • The old laws created barriers to free trade.


    قوانین قدیمی موانعی را برای تجارت آزاد ایجاد کردند.

  • The country has removed barriers against imports.


    این کشور موانع واردات را از بین برده است.

  • The Yangtze River is a natural barrier to the north-east.


    رودخانه یانگ تسه یک سد طبیعی در شمال شرقی است.


  • هیچ مانع واقعی بین واقعیت و خیال در ذهن او وجود نداشت.

  • The cream acts as a protective barrier against sun damage.


    این کرم به عنوان یک سد محافظ در برابر آسیب های خورشید عمل می کند.


  • اولین بازیکنی که درآمدش از سد 10 میلیون دلار گذشت

  • The car crashed into the safety barrier and burst into flames.


    خودرو به سد ایمنی برخورد کرد و آتش گرفت.

  • The police waited behind the barriers.


    پلیس پشت موانع منتظر بود.

  • Sightseers watched from the other side of the security barriers.


    گردشگران از آن سوی موانع امنیتی تماشا می کردند.

  • The world of Disney is a magical experience that knows no age barriers.


    دنیای دیزنی یک تجربه جادویی است که هیچ محدودیت سنی نمی شناسد.


  • هزینه نباید مانعی برای استفاده از خدمات حقوقی باشد.

  • Lack of a common language was a formidable barrier to communication.


    فقدان زبان مشترک مانع بزرگی برای برقراری ارتباط بود.

  • There has been a gradual reduction in subsidies and trade barriers.


    کاهش تدریجی یارانه ها و موانع تجاری وجود داشته است.

  • Ozone is the earth's barrier against ultraviolet radiation.


    ازن سد زمین در برابر اشعه ماوراء بنفش است.

  • The mountains form a natural barrier between the two countries.


    کوه ها یک سد طبیعی بین دو کشور را تشکیل می دهند.


  • آنها معتقدند که موسیقی می تواند از هر مانعی عبور کند.

  • There was a class barrier between the two families.


    یک مانع طبقاتی بین دو خانواده وجود داشت.

  • Barriers have been erected all along the route the Pope will take.


    در تمام مسیری که پاپ طی خواهد کرد، موانع ایجاد شده است.

  • The mountains acted as a natural barrier to the spread of the disease.


    کوه ها به عنوان یک مانع طبیعی برای گسترش بیماری عمل می کردند.

  • Passengers are requested to show their tickets at the barrier.


    از مسافران تقاضا می شود بلیط های خود را در راهبند نشان دهند.

  • Despite the language barrier (= not speaking the same language), they soon became good friends.


    با وجود مانع زبانی (= عدم تکلم به یک زبان)، آنها خیلی زود به دوستان خوبی تبدیل شدند.

synonyms - مترادف
  • barricade


    سد


  • حصار

  • railing


    نرده


  • دیوار

  • bar


    بار

  • blockade


    محاصره


  • مسدود کردن


  • مرز

  • cordon


    حلقه

  • hedge


    پرچین

  • hurdle


    مانع

  • obstacle


    انسداد

  • obstruction


    رنگ پریده


  • راه بند

  • roadblock


    سنگر

  • bulwark


    شمشیربازی

  • fencing


    استحکامات

  • fortification


    پالیز

  • palisade


    بارو

  • rampart


    استوک

  • stockade


    محفظه

  • enclosure


    حد


  • متوقف کردن


  • دیوار خالی

  • blank wall


    صفحه نمایش


  • ریل


  • تقسیم کننده

  • divider


    تقسیم بندی

  • partition


    جدا کننده

  • separator


    رنگ پریدگی

  • paling


antonyms - متضاد

  • افتتاح


  • سوراخ

  • aperture


    دیافراگم


  • زنگ تفريح

  • egress


    خروج

  • gap


    شکاف

  • recess


    فرورفتگی


  • فضا

  • cavity


    حفره


  • ورود


  • دهان

  • exit


    روزنه


  • پریز

  • orifice


    پورتال

  • outlet


    دسترسی داشته باشید

  • portal


    ورودی


  • بینابینی

  • entranceway


    گذرگاه

  • entryway


    خراش

  • interstice


    گذر

  • passageway


    فرسایش

  • cranny


    خیابان


  • آزادی عبور

  • erosion


    وسیله دسترسی

  • avenue



  • means of access


لغت پیشنهادی

navigation

لغت پیشنهادی

judiciary

لغت پیشنهادی

misunderstands