politically
politically - از نظر سیاسی
adverb - قید
UK :
US :
سیاسی شدن
سیاسی کردن
سیاسی
غیر سیاسی
---
---
---
به شکل سیاسی
به گونه ای که به سیاست مربوط می شود
A growing proportion of politically active workers were no longer without a country as the Communist Manifesto had proclaimed.
همان طور که مانیفست کمونیست اعلام کرده بود، بخش فزاینده ای از کارگران فعال سیاسی دیگر بدون کشور نبودند.
پایان دادن به بحران از نظر سیاسی برای هر دو رهبر مهم تلقی می شود.
Larkin's decision is widely believed to be politically motivated.
اعتقاد بر این است که تصمیم لارکین انگیزه سیاسی دارد.
It has reduced us politically to serfdom.
از نظر سیاسی ما را به رعیت تنزل داده است.
آنها توسط دولت های خارجی منصوب می شوند و پس از انتصاب، از نظر سیاسی پاسخگو نیستند.
The Conservative lead increased by 50 percent amongst politically uncommitted Sun/Star readers but not at all amongst politically uncommitted Mirror readers.
پیشتازی محافظهکاران در میان خوانندگان سان/ستار که از نظر سیاسی متعهد نیستند، 50 درصد افزایش یافته است، اما در میان خوانندگان Mirror که از نظر سیاسی متعهد نیستند، اصلاً افزایش نمییابد.
Many are women, who have shown themselves more politically volatile than men.
بسیاری از آنها زنان هستند که خود را از نظر سیاسی بی ثبات تر از مردان نشان داده اند.
اینها مردانی هستند که هدفشان کمتر برهم زدن روند صلح است تا حضور سیاسی در آن.
یک موضوع حساس سیاسی
politically motivated crimes
جنایات با انگیزه سیاسی
از نظر سیاسی و همچنین اقتصادی منطقی است.
His mother was very politically active.
مادرش بسیار فعال سیاسی بود.
It is a politically and religiously diverse country.
این کشور از نظر سیاسی و مذهبی متنوع است.
socially
اجتماعی
culturally
بطور فرهنگی
philosophically
از نظر فلسفی
psychologically
از نظر روانی
anthropologically
از نظر انسان شناسی
ethically
از نظر اخلاقی
eugenically
از نظر اصلاح نژادی
humanly
به صورت انسانی
injudiciously
به طرز غیرمنتظره ای
unwisely
نابخردانه
impolitically
غیر سیاسی
inadvisably
غیر قابل توصیه
gauchely
به طرز چشمگیری
imprudently
بی احتیاط
inexpediently
به طور نامناسب
tactlessly
بدون تدبیر
undiplomatically
غیر دیپلماتیک
untactfully
احمقانه
foolishly
عجولانه
indiscreetly
بی پروا
rashly
بدون توجه
recklessly
با عجله
carelessly
بی فکر
incautiously
بی توجه
hastily
بدون فکر
foolhardily
به صورت تکانشی
thoughtlessly
غیر مسئولانه
heedlessly
به اشتباه
unthinkingly
به طور غیر ظریف
impulsively
بی احتیاطی
irresponsibly
نامناسب
misguidedly
بی خیال
brashly
بی رحمانه
overhastily
indelicately
unwarily
inappropriately
improvidently
gracelessly