mother
mother - مادر
noun - اسم
UK :
US :
والد زن کودک یا حیوان
چیزی بسیار بزرگ و معمولاً بسیار خوب
motherfucker
لعنتی
یک والدین زن
هنگام صحبت با پدر خود یا در مورد پدر شخصی استفاده می شود
a name for mother which is used especially by young children or when you are talking to young children
نامی برای مادر، که مخصوصاً توسط کودکان خردسال یا زمانی که شما با کودکان خردسال صحبت می کنید استفاده می شود
هنگام صحبت با مادر خود یا در مورد مادر شخصی استفاده می شود
زنی که با پدرت ازدواج کرده است، پدری که مادرت نیست اما اغلب به عنوان والدین شما عمل می کند
برای خطاب به زنی که مسئول صومعه است استفاده می شود
to look after and protect someone as if you were their mother especially by being too kind and doing everything for them
طوری از کسی مراقبت و محافظت کنی که انگار مادرش هستی، به خصوص با مهربانی بیش از حد و انجام هر کاری برای او
عنوان زنی که در صومعه (= خانه زنان متدین) مسئول یا دارای رتبه بالایی است.
the title of a woman who is in charge of or who has a high rank within a convent (= house of religious women)
مخلوطی که برای تهیه نان خمیر ترش استفاده می شود، متشکل از آرد و آب که اجازه داده شده تخمیر شود (= تحت یک فرآیند شیمیایی تجزیه شدن توسط باکتری ها یا مخمرها) و از موقعیت های قبلی که نان تهیه می شد نگهداری می شود.
a mixture used for making sourdough bread consisting of flour and water that has been allowed to ferment (= to undergo a chemical process of being broken down by bacteria or yeasts) and has been kept from a previous occasion when bread was made
ماده ای است که برای تهیه هر غذا یا نوشیدنی تخمیر شده (= که تحت یک فرآیند شیمیایی تجزیه شده توسط باکتری ها یا مخمرها قرار می گیرد) استفاده می شود، که از موقعیت قبلی در زمان تهیه غذا یا نوشیدنی نگهداری می شود.
a substance used for making any food or drink that is fermented (= that undergoes a chemical process of being broken down by bacteria or yeasts), that is kept from a previous occasion when the food or drink was made
→ لعنتی
→ motherfucker
با یک فرد با مهربانی و محبت فراوان رفتار کند و سعی کند او را از هر چیز خطرناک یا دشوار محافظت کند
to treat a person with great kindness and love and to try to protect them from anything dangerous or difficult
بزرگترین یا افراطی ترین مثال چیزی
با کسی با مهربانی و محبت رفتار کند و سعی کند او را از خطر یا مشکل محافظت کند
to treat someone with kindness and affection and try to protect that person from danger or difficulty
مادر فقط عاشق جدول کلمات متقاطع بود.
یک مرغ مادر و جوجه هایش
من هم مانند اکثر مادران، همیشه وقتی فرزندانم دیر به خانه می آیند، احساس اضطراب می کنم.
مادر و پدرم هر دو معلم هستند.
مامانم میگه من باید تا ساعت 9 خونه باشم.
این زن 29 ساله، مادر دو فرزند، در حالی که سگش را در جنگل های نزدیک خانه اش راه می داد مورد حمله قرار گرفت.
مادر واقعی یک ماشین
به عنوان یک مادر مجرد، لیندا به مزایای دولتی متکی است که به اندازه کافی نزدیک نیستند.
من می خواهم برای مادر و پدرم هدیه بخرم.
رابطه مادر و نوزاد
او مادر دوقلو است.
مادر سه فرزند (= دارای سه فرزند)
یک مادر جوان / جدید / مجرد
an expectant (= pregnant) mother
مادر باردار (= باردار).
جنی مادر سه فرزند است که در خانه می ماند.
مراقبت از کودکان مقرون به صرفه برای مادران شاغل حیاتی است.
او هم برای فرزندان طبیعی و هم برای فرزندخوانده اش مادر فوق العاده ای بود.
شامپانزه مادری که از بچه هایش مراقبت می کند
من این آهنگ ها را روی زانوی مادرم یاد گرفتم.
من در مادر همه ترافیک گیر کردم.
نامزد جدید توسط یک مادر مجرد در جنوب لندن بزرگ شد.
او به عنوان یک مادر جایگزین برای برادران عمل کرد.
مادر پریشان تمام شب را در انتظار تلفن گذرانده بود.
او احساس غرور می کرد که چهار فرزند را به عنوان یک مادر تنها بزرگ کرده است.
او میل به سفر را از مادرش به ارث برده است.
پسرها مثل پدرشان بودند، اما لوئیز مادرش را دنبال کرد.
دادگاه تصمیم گرفت که او یک مادر ناشایست است.
مراقبت از مادر بیمارش
مادر محبوبش
مادر مغرور عروس
این مادر من، جوآن است.
مادرم 21 ساله بود که ازدواج کرد.
تمام مادران و پدران به کنسرت پایان ترم دعوت شده بودند.
بچه گربه ها و مادرشان همه در یک سبد خوابیده بودند.
میتونم ماشینت رو قرض بگیرم مادر؟
Mother Theresa
مادر ترزا
یک مادر برتر
صبح بخیر مامان.
سر نانوای ساچی نزدیک به بیست سال پیش مادرش را درست کرد.
ma
مادر
mater
مهم است
momUS
momUS
mammy
مامان
mama
mumUK
mommy
مومیایی
mumUK
ماتر فامیلیا
mummy
والدین زن
mam
مادرسالار
mamma
مادر خوانده
materfamilias
سد
اما
matriarch
ماتا
stepmother
بانوی پیر
dam
اجداد
mumsy
مادر جایگزین
adoptive mother
مادر بیولوژیکی
amma
مادر تولد
Mata
مامی
والدین
progenitress
مولد
progenitrix
پیشین
surrogate mother
mammie
momma
procreator
progenitor
forebearer