mother

base info - اطلاعات اولیه

mother - مادر

noun - اسم

/ˈmʌðər/

UK :

/ˈmʌðə(r)/

US :

family - خانواده
motherhood
مادر شدن
mothering
مادرانه
motherly
بی مادر
motherless
مادر
mother
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [mother] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • من می خواهم برای مادر و پدرم هدیه بخرم.


  • رابطه مادر و نوزاد

  • She's the mother of twins.


    او مادر دوقلو است.

  • a mother of three (= with three children)


    مادر سه فرزند (= دارای سه فرزند)

  • a young/new/single mother


    یک مادر جوان / جدید / مجرد

  • an expectant (= pregnant) mother


    مادر باردار (= باردار).

  • Jenny is a stay-at-home mother of three.


    جنی مادر سه فرزند است که در خانه می ماند.

  • Affordable childcare is critical for working mothers.


    مراقبت از کودکان مقرون به صرفه برای مادران شاغل حیاتی است.

  • She was a wonderful mother to both her natural and adopted children.


    او هم برای فرزندان طبیعی و هم برای فرزندخوانده اش مادر فوق العاده ای بود.

  • the mother chimpanzee caring for her young


    شامپانزه مادری که از بچه هایش مراقبت می کند

  • I learnt these songs at my mother's knee.


    من این آهنگ ها را روی زانوی مادرم یاد گرفتم.

  • I got stuck in the mother of all traffic jams.


    من در مادر همه ترافیک گیر کردم.

  • The new candidate was raised by a single mother in South London.


    نامزد جدید توسط یک مادر مجرد در جنوب لندن بزرگ شد.

  • She acted as a surrogate mother to the brothers.


    او به عنوان یک مادر جایگزین برای برادران عمل کرد.

  • Her distraught mother had spent all night waiting by the phone.


    مادر پریشان تمام شب را در انتظار تلفن گذرانده بود.

  • She felt proud that she had raised four children as a lone mother.


    او احساس غرور می کرد که چهار فرزند را به عنوان یک مادر تنها بزرگ کرده است.

  • She inherited the urge to travel from her mother.


    او میل به سفر را از مادرش به ارث برده است.

  • The boys were like their father but Louise took after her mother.


    پسرها مثل پدرشان بودند، اما لوئیز مادرش را دنبال کرد.

  • The court decided she was an unfit mother.


    دادگاه تصمیم گرفت که او یک مادر ناشایست است.

  • caring for his sick mother


    مراقبت از مادر بیمارش

  • his beloved mother


    مادر محبوبش


  • مادر مغرور عروس

  • This is my mother Joan.


    این مادر من، جوآن است.

  • My mother was 21 when she got married.


    مادرم 21 ساله بود که ازدواج کرد.

  • All the mothers and fathers had been invited to the end-of-term concert.


    تمام مادران و پدران به کنسرت پایان ترم دعوت شده بودند.

  • The little kittens and their mother were all curled up asleep in the same basket.


    بچه گربه ها و مادرشان همه در یک سبد خوابیده بودند.

  • May I borrow your car Mother?


    میتونم ماشینت رو قرض بگیرم مادر؟

  • Mother Theresa


    مادر ترزا

  • a mother superior


    یک مادر برتر

  • Good morning Mother.


    صبح بخیر مامان.

  • Head baker Saci made his mother nearly twenty years ago.


    سر نانوای ساچی نزدیک به بیست سال پیش مادرش را درست کرد.

synonyms - مترادف
  • ma


    مادر

  • mater


    مهم است

  • momUS


    momUS

  • mammy


    مامان

  • mama


    mumUK

  • mommy


    مومیایی

  • mumUK


    ماتر فامیلیا

  • mummy


    والدین زن

  • mam


    مادرسالار

  • mamma


    مادر خوانده

  • materfamilias


    سد


  • اما

  • matriarch


    ماتا

  • stepmother


    بانوی پیر

  • dam


    اجداد

  • mumsy


    مادر جایگزین

  • adoptive mother


    مادر بیولوژیکی

  • amma


    مادر تولد

  • Mata


    مامی


  • والدین

  • progenitress


    مولد

  • progenitrix


    پیشین

  • surrogate mother




  • mammie


  • momma



  • procreator


  • progenitor


  • forebearer


antonyms - متضاد

  • پدر

  • dad


    بابا

  • daddy


    pa

  • pa


    ترکیدن

  • pop


    پاپا

  • papa


    پیرمرد

  • poppa



لغت پیشنهادی

inefficiencies

لغت پیشنهادی

Americas

لغت پیشنهادی

blossom