lady

base info - اطلاعات اولیه

lady - خانم

noun - اسم

/ˈleɪdi/

UK :

/ˈleɪdi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [lady] در گوگل
description - توضیح

  • زنی با یک نوع یا سن خاص

  • a word meaning woman used especially to describe women’s sports or products made for women


    کلمه ای به معنای زن که مخصوصاً برای توصیف ورزش های زنانه یا محصولات ساخته شده برای زنان استفاده می شود


  • کلمه ای به معنای زن که برای ادب به کار می رود

  • a woman who is polite and behaves very well


    زنی که مودب است و رفتار بسیار خوبی دارد


  • یک زن، به خصوص زن با شخصیت قوی - برای نشان دادن تایید استفاده می شود


  • هنگام صحبت مستقیم با زنی که نمی شناسید، هنگامی که از او عصبانی هستید استفاده می شود


  • زنی که در یک طبقه اجتماعی بالا در بریتانیا متولد شده است

  • a man’s wife


    زن یک مرد

  • used as the title of the wife or daughter of a British nobleman or the wife of a knight


    به عنوان عنوان همسر یا دختر یک نجیب زاده بریتانیایی یا همسر یک شوالیه استفاده می شود

  • a rather old-fashioned British magazine for women, typically read by older, upper-class women. It also contains advertisements for servants and nannies(nanny).


    یک مجله بریتانیایی نسبتاً قدیمی برای زنان که معمولاً توسط زنان مسن تر و طبقه بالاتر خوانده می شود. همچنین حاوی تبلیغات برای خدمتکاران و پرستار بچه ها (پرستار) است.

  • a polite or old-fashioned way of referring to or talking to a woman


    یک روش مودبانه یا قدیمی برای اشاره یا صحبت کردن با یک زن

  • a woman who behaves in a way that is traditionally considered to be suitable for a woman


    زنی که به گونه ای رفتار می کند که به طور سنتی برای زن مناسب است


  • گاهی اوقات قبل از نام کاری که توسط یک زن انجام می شود استفاده می شود

  • used to talk to a woman in a way that is not polite and is considered offensive by many women


    با یک زن به گونه ای صحبت می کرد که مودبانه نبود و برای بسیاری از زنان توهین آمیز تلقی می شد


  • توالت زنانه در یک مکان عمومی یا ساختمان مانند هتل یا رستوران

  • used to talk to the members of the audience when you are making a speech


    زمانی که در حال سخنرانی هستید با اعضای حضار صحبت می کردید


  • عنوانی که در بریتانیا به زن یا دختری داده می شود که دارای رتبه اجتماعی یک همسال است یا به همسر یک همسال یا شوالیه

  • a woman who is polite and behaves well toward other people


    زنی که مودب است و با دیگران رفتار خوبی دارد

  • Lady is often used as a polite way of addressing or referring to any woman


    خانم اغلب به عنوان روشی مودبانه برای خطاب کردن یا اشاره به هر زنی استفاده می شود


  • خانم می تواند نوعی خطاب باشد، گاهی اوقات بی ادبانه به زنی که نامش را نمی دانید

  • (in some countries) the title of a woman who has, or is the wife of a man who has, a specially high social rank or the person herself


    (در برخی کشورها) عنوان زنی که دارای رتبه اجتماعی خاص است یا همسر مردی است که دارای رتبه اجتماعی بالایی است یا خود شخص

  • Ladies and gentlemen, I am delighted to welcome you here tonight.


    خانم ها و آقایان، من خوشحالم که امشب در اینجا به شما خوش آمد می گویم.

  • Sheila always tries to be a lady.


    شیلا همیشه سعی می کند یک خانم باشد.

  • It was a present from a lady I worked for.


    این هدیه خانمی بود که برایش کار می کردم.

  • There's a lady here who wants to speak to you about her account.


    خانمی اینجاست که می‌خواهد درباره حسابش با شما صحبت کند.

  • Ella is the elderly lady who lives next door.


    الا بانوی سالخورده ای است که در همسایگی زندگی می کند.

  • the International Ladies' Garment Workers Union


    اتحادیه بین المللی کارگران پوشاک بانوان

  • Sharon can be a tough lady to negotiate with.


    شارون می تواند خانم سختی برای مذاکره باشد.

  • The young lady behind the counter asked if I needed any help.


    خانم جوان پشت پیشخوان پرسید که آیا به کمک نیاز دارم؟

example - مثال
  • There's a lady waiting to see you.


    یه خانم منتظر دیدنت هست

  • an old/elderly lady


    یک خانم مسن/پیر

  • He was with an attractive young lady.


    او با یک خانم جوان جذاب بود.

  • And who is this lovely lady?


    و این خانم دوست داشتنی کیست؟


  • خانم با موهای قرمز


  • خانمی با لباس طراح

  • the ladies’ golf championship


    مسابقات قهرمانی گلف بانوان

  • a tea lady (= a woman who serves tea in an office)


    بانوی چای (= زنی که در دفتر چای سرو می کند)

  • She's a tough lady.


    او یک خانم سرسخت است.

  • a lady doctor/golfer


    یک خانم دکتر/گلف باز

  • His wife was a real lady.


    همسرش یک خانم واقعی بود.

  • You could at least try to behave like a lady.


    شما حداقل می توانید سعی کنید مانند یک خانم رفتار کنید.

  • Can I take your coats, ladies?


    خانم ها می توانم کت های شما را ببرم؟

  • Could I have your attention ladies and gentlemen?


    آیا می توانم توجه شما را جلب کنم، خانم ها و آقایان؟

  • Listen lady don't shout at me.


    گوش کن خانم، سر من فریاد نزن.

  • the lords and ladies of the court


    اربابان و بانوان دربار

  • a lady’s maid


    خدمتکار یک خانم

  • Lady Howe


    لیدی هاو

  • Lady Jane Grey


    لیدی جین گری

  • Could you tell me where the ladies is?


    میشه بگید خانمها کجا هستند؟

  • Our Lady of Lourdes


    بانوی ما لورد

  • There's a young lady here to see you.


    یک خانم جوان اینجاست تا شما را ببیند.

  • Mind your language - there are ladies present!


    به زبان خود توجه کنید - خانم هایی حضور دارند!

  • Say thank you to the lady children.


    بچه ها به خانم متشکرم بگویید.

  • Is the lady of the house (= the most important or only woman who lives in the house) at home?


    آیا بانوی خانه (= مهمترین یا تنها زنی که در خانه زندگی می کند) در خانه است؟

  • Of course I remember Mrs Connor - she was a real lady.


    البته من خانم کانر را به یاد دارم - او یک خانم واقعی بود.


  • یک خانم دکتر

  • Hey lady what's the rush?


    هی خانم، چه عجله ای؟

  • I'm just going to the ladies.


    من فقط میرم پیش خانمها

  • Is there a ladies on this floor?


    آیا خانمی در این طبقه وجود دارد؟

  • Good evening ladies and gentlemen, and welcome to our show.


    عصر بخیر، خانم ها و آقایان، به برنامه ما خوش آمدید.

synonyms - مترادف

  • زن


  • دختر

  • lass


    دختر خانم


  • گسترده

  • lassie


    خانم


  • خدمتکار

  • dame


    بیسوم

  • damsel


    مناقصه

  • maid


    بنت

  • besom


    پرنده

  • biddy


    پر شده

  • bint


    نجیب زن


  • جین

  • filly


    دوشیزه

  • gal


    از دست دادن

  • gentlewoman


    شیلا

  • jane


    وای فای

  • maiden


    چارلی


  • خفه کردن

  • sheila


    دمپایی

  • wifie


    دامن

  • charlie


    واهین

  • chook


    چاقو

  • petticoat


    عزیزم

  • skirt


    کیسه

  • wahine


    contessa

  • wench


    عروسک

  • babe


  • bag


  • contessa


  • doll


antonyms - متضاد
  • man


    مرد


  • نر

  • guy


    پسر

  • bloke


    بلوک

  • chap


    فصل


  • همکار


  • جنتلمن

  • lad


    نر بالغ


  • همکار جوان


  • مرد جوان


  • بانو

  • laddie


    گیزر

  • boy


    رفیق

  • geezer


    هومبر

  • fella


    بوزو

  • dude


    جناب

  • hombre


    دلار

  • bozo


  • gent



لغت پیشنهادی

topping

لغت پیشنهادی

combustion

لغت پیشنهادی

apply