gentleman

base info - اطلاعات اولیه

gentleman - جنتلمن

noun - اسم

/ˈdʒentlmən/

UK :

/ˈdʒentlmən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gentleman] در گوگل
description - توضیح

  • کلمه ای مؤدبانه برای یک مرد، مخصوصاً هنگام صحبت با مردی که نمی شناسید یا در مورد او صحبت می کنید

  • a man who is always polite, has good manners, and treats other people well


    مردی که همیشه مودب است، اخلاق خوبی دارد و با دیگران خوب رفتار می کند


  • مردی از طبقه اجتماعی بالا، به ویژه فردی که خانواده اش دارای اموال زیادی است

  • a polite way of talking to or referring to a man


    روشی مودبانه برای صحبت کردن یا ارجاع به یک مرد

  • a man who is polite and behaves well towards other people especially women


    مردی که مودب است و با دیگران به ویژه زنان رفتار خوبی دارد


  • مردی از طبقه اجتماعی بالا

  • a man who is polite and behaves well toward other people


    مردی که مودب است و با دیگران رفتار خوبی دارد

  • Gentleman is often used as a polite way of referring to any man


    جنتلمن اغلب به عنوان روشی مودبانه برای اشاره به هر مردی استفاده می شود


  • infml در گفتار، یک جنتلمن اغلب به معنای یک مرد است

  • On our way upstairs we met a gentleman coming down in the dark.


    در راه رفتن به طبقه بالا با آقایی روبرو شدیم که در تاریکی پایین می آمد.

  • Ladies and gentlemen, may I present Dr Nelson Mandela.


    خانم ها و آقایان، اجازه دارم دکتر نلسون ماندلا را تقدیم کنم.

  • Mr Marks, an elderly gentleman was travelling with his daughter.


    آقای مارکس، نجیب زاده ای مسن، با دخترش در سفر بود.

  • Got to have brains for that gentlemen.


    برای این کار باید مغز داشته باشیم، آقایان.


  • میشه در خدمت این آقا سارا


  • لطفاً این آقا را سر جایش نشان دهید.

example - مثال
  • You acted like a true gentleman.


    مثل یک جنتلمن واقعی رفتار کردی

  • Thank you—you're a real gentleman.


    متشکرم - شما یک جنتلمن واقعی هستید.

  • He was always the perfect gentleman.


    او همیشه یک جنتلمن کامل بود.

  • He's no gentleman!


    اون آقا نیست!


  • او خیلی آقا بود که نمی توانست از آنها پول بخواهد.

  • Ladies and gentlemen! Can I have your attention please?


    خانم ها و آقایان! آیا می توانم توجه شما را جلب کنم، لطفا؟

  • She was talking to an elderly gentleman.


    داشت با یک آقا مسن صحبت می کرد.

  • Ladies and gentlemen of the jury!


    خانم ها و آقایان هیئت منصفه!

  • Can I help you gentlemen?


    آیا می توانم به شما کمک کنم، آقایان؟

  • There's a gentleman to see you.


    یک آقایی هست که شما را ببیند.

  • He retired to his estate and lived the life of a country gentleman.


    او به ملک خود بازنشسته شد و زندگی یک جنتلمن روستایی را سپری کرد.


  • کشاورز نجیب زاده (=کسی که مزرعه ای برای لذت دارد نه به عنوان شغل اصلی خود)

  • Ladies and gentlemen, the show is about to begin.


    خانم ها و آقایان، نمایش در شرف شروع است.

  • Excuse me this gentleman has a question for you.


    ببخشید این آقا یک سوال از شما دارد.

  • He was a perfect gentleman.


    او یک جنتلمن کامل بود.

  • Not holding a door for a lady? You're no gentleman are you?


    دری برای یک خانم نگه ندارید؟ تو آقا نیستی، نه؟

  • a gentlemen's club


    یک باشگاه آقایان


  • یک جنتلمن کامل

  • This gentleman has a question.


    این آقا یک سوال دارد.

  • Ladies and gentlemen, may I have your attention.


    خانم ها و آقایان، ممکن است توجه شما را جلب کنم.


  • آقایی که درگیر بود سابقه طولانی در این نوع تخلفات داشت.

synonyms - مترادف
  • man


    مرد

  • guy


    پسر


  • همکار

  • chap


    فصل

  • bloke


    بلوک

  • dude


    یارو

  • gent


    جناب

  • lad


    رفیق

  • fella


    نر


  • هومبر

  • hombre


    جو

  • joe


    چپی

  • chappie


    جک

  • jack


    گربه

  • cat


    دلار


  • جوکر

  • joker


    گالوت

  • galoot


    شخص


  • گیزر

  • geezer


    خور

  • boy


    کارل

  • cove


    حفار

  • carl


    مشتری

  • digger


    شخصی


  • ادمی


  • باشه

  • admi


    شما

  • oke


    پیرمرد

  • ou


    شخصیت



antonyms - متضاد

  • خانم


  • زن

  • chick


    جوجه

  • dame


    دختر


  • گسترده

  • lass


    پر

  • gal


    پرنده


  • دودت

  • filly


    شیلا


  • دختر خانم

  • dudette


    از دست دادن

  • damsel


    دختر بچه

  • sheila


  • lassie



  • girlie



لغت پیشنهادی

are

لغت پیشنهادی

young

لغت پیشنهادی

scholar